برده عمارت پارت ۵
پارت ۵
جونگ کوک ویو:
بهم گفته بودن که جاسوس دشنم یعنی سوک هون و گرفتن توی به کارخونه متروکه باید برم ببینم چه هبره رسیدم به کارخانه و پیاده شدم
@ قربان اومدید
+کجاست
@ اونجاست خیلی شکنجش دادیم اما حرف نمیزنه
رفتم دیدم تمام سرو صورتش خونیه
+بیدارش کنین
@ چشم
یه سطل اب داغ روش ریختن و بیدار شد
٪ از ...جون..من...چی...میخواین
+برای چی داشتی جاسوسی منو میکردی
٪ من هیچی نمیگم
+که نمیگی باشه
سیگارش و از جیبش در اورد و روشنش کرد استینش و بالا زد و ساعتش و در اورد چند نخ سیگار کشید و بعدش سیگارو فرو کرد توی دست طرف جوری که به پوستش چسبیده بود
+هنوزم نمیخوای چیزی بگی
٪ من .....چیزی...نمیگم....
+خیلی خب باشه کاری میکنم التماسم کنی بکشمت
چند تا مشت بهش زد و بعدم با میله کتکش زد بعد چند مین واش کرد
٪ منو....بکش....من...هیچی...بهت...نمی...گم
+ بهتره زود تصمیم نگیری
فندکشو در اورد و همینطور که داشت سر فندکو باز و بسته میکرد گفت
+ده تا انگشت داری درسته هربار جوابمو ندی یدونه از انگشتات قطع میشن
بعدم فندکشو برد نزدیک انگشتاش و تق انگشتشو قطع کرد به انگشت چهارمش که رسید
٪میگم....قسم...می...خورم....همه..چی...رو....می...گم..
+بنال دیگه توله سگ(با داد)
٪ ارباب....سوک...هون....بهم...دستور....دادن....که...بیام....توی...گروهتون....و..از
...تمام...قرارداد...ها...و ..کاراتون..بهش..گزارش...بدم...و قراردادهاتون....رو....دستکاری کنم..
+که اینطور
حالا که از تمام قرارداد های من خبر داری نمیتونم بزارم زنده بمونی
٪ چییی
بنگگگ یه گلوله توی مغزش خالی کرد
+ اینجارو تمیز کنین و اینو به عنوان به هدیه برای سوک هون بفرستین حتما از هدیش خوشش میاد(پوزخند)
پایان جونگکوک ویو.
راوی:
جونگ کوک وسایلش و برداشت و به سمت عمارت حرکت کرد بعد تقریبا یه ساعت به عمارت رسید چون فاصله دور بود درو باز کردو رفت ساعت ۲ نصفه شب بود از پله ها بالا رفت به سمت اتاقش که چشمش به در نیکه بازه اتاق ا.ت افتاد رفت و روی تخت کنارش نشست موهاشو نوازش کرد و چند دقیقه همینطور داشت نگاهش میکرد که یه دفعه به خودش اومد
+ ایششش یا جونگ کوک به خودت بیای تو چته ها نباید بهش فکر کنی
از روی تخت بلند شد بره که.....
like:³⁰
comment:²⁵
بچه ها این پارت و زود گذاشتم براتون دوتا پست قبلی لایکاش و جمع کردم دیدم میشه برا همین گذاشتم اما خب نباید اینکارو میکردن ولی بخاطرتون گذاشتم پس حمایت یادتون نره.
جونگ کوک ویو:
بهم گفته بودن که جاسوس دشنم یعنی سوک هون و گرفتن توی به کارخونه متروکه باید برم ببینم چه هبره رسیدم به کارخانه و پیاده شدم
@ قربان اومدید
+کجاست
@ اونجاست خیلی شکنجش دادیم اما حرف نمیزنه
رفتم دیدم تمام سرو صورتش خونیه
+بیدارش کنین
@ چشم
یه سطل اب داغ روش ریختن و بیدار شد
٪ از ...جون..من...چی...میخواین
+برای چی داشتی جاسوسی منو میکردی
٪ من هیچی نمیگم
+که نمیگی باشه
سیگارش و از جیبش در اورد و روشنش کرد استینش و بالا زد و ساعتش و در اورد چند نخ سیگار کشید و بعدش سیگارو فرو کرد توی دست طرف جوری که به پوستش چسبیده بود
+هنوزم نمیخوای چیزی بگی
٪ من .....چیزی...نمیگم....
+خیلی خب باشه کاری میکنم التماسم کنی بکشمت
چند تا مشت بهش زد و بعدم با میله کتکش زد بعد چند مین واش کرد
٪ منو....بکش....من...هیچی...بهت...نمی...گم
+ بهتره زود تصمیم نگیری
فندکشو در اورد و همینطور که داشت سر فندکو باز و بسته میکرد گفت
+ده تا انگشت داری درسته هربار جوابمو ندی یدونه از انگشتات قطع میشن
بعدم فندکشو برد نزدیک انگشتاش و تق انگشتشو قطع کرد به انگشت چهارمش که رسید
٪میگم....قسم...می...خورم....همه..چی...رو....می...گم..
+بنال دیگه توله سگ(با داد)
٪ ارباب....سوک...هون....بهم...دستور....دادن....که...بیام....توی...گروهتون....و..از
...تمام...قرارداد...ها...و ..کاراتون..بهش..گزارش...بدم...و قراردادهاتون....رو....دستکاری کنم..
+که اینطور
حالا که از تمام قرارداد های من خبر داری نمیتونم بزارم زنده بمونی
٪ چییی
بنگگگ یه گلوله توی مغزش خالی کرد
+ اینجارو تمیز کنین و اینو به عنوان به هدیه برای سوک هون بفرستین حتما از هدیش خوشش میاد(پوزخند)
پایان جونگکوک ویو.
راوی:
جونگ کوک وسایلش و برداشت و به سمت عمارت حرکت کرد بعد تقریبا یه ساعت به عمارت رسید چون فاصله دور بود درو باز کردو رفت ساعت ۲ نصفه شب بود از پله ها بالا رفت به سمت اتاقش که چشمش به در نیکه بازه اتاق ا.ت افتاد رفت و روی تخت کنارش نشست موهاشو نوازش کرد و چند دقیقه همینطور داشت نگاهش میکرد که یه دفعه به خودش اومد
+ ایششش یا جونگ کوک به خودت بیای تو چته ها نباید بهش فکر کنی
از روی تخت بلند شد بره که.....
like:³⁰
comment:²⁵
بچه ها این پارت و زود گذاشتم براتون دوتا پست قبلی لایکاش و جمع کردم دیدم میشه برا همین گذاشتم اما خب نباید اینکارو میکردن ولی بخاطرتون گذاشتم پس حمایت یادتون نره.
۸.۶k
۰۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.