برده عمارت پارت ۴
پارت ۴
و رفت سراغ وسایل شکنجه یه میله که توی طرف ذغال بود برداشت از شدت داغ بودن رنگش قرمز شده بود اومد سمت ا.ت و میله رو گذاشت روی پاش و اونم جیغغغغغ زد بعد چند ثانیه میله رو برداشت و گذاشت سر جاش
_: تو...رو....خدا... نک..ن
+: بهت گفتم کاری میکنم که بهم التماس کنی این تازه اولشه هنوز خیلی مونده خانم کوچولو
شلاقی که اویزون شده بود و برداشت و اومد سمت ا.ت
تا ۱۰۰ شماره باید بشماری هر بار که نشمردی از اول شروع میکنم
ا.ت: بس...کن...لطفا..
+شد ۱۵۰ تا
_ قبول... میکنم...فقط ولم کن...
+شد ۲۰۰
+چرا ..زیادش.. میکنی ... من درد... دارم... نمیفهمی...
+شد ۳۰۰ اگه یه بار دیگه حرف بزنی باید ۵۰۰ تا ضربه بخوری رود باش بشمار
تققق( نمیدونم صداش چجوریه شما فکر کنین این صدا شلاقه)
....۱
....10
.....86
.....120
......200
......257
.........299
...........300
بیهوش شد
+بیاین ببرینش دکترم صدا کنین
√چشم
بعد چند مین دکتر از اتاق اومد بیرون
=قربان بدنش ضعیفه سن زیادیم نداره خیلی شکنجش دادین برای همین تا چند ساعت اینده بیهوش میمونن اما وقتی که بهوش اومدن باید خیلی خواستون بهش باشه چندتا مکمل هم نوشتم که بهش بدین باعث میشه زودتر خوب بشن
+ باشه ممنونم
ایشون و راهنمایی کنید
جونگ کوک ویو:
رفتم توی اتاق بیهوش بود به بدنش نگاه کردم کبود و زخمی بود وقتی به کارایی که باهاش انجام دادم فک میکردم بنظرم زیاده روی مردم اما خب خودشم نباید با اون لحن باهام حرف میزد من با زبون خوش بهش گفتم که از این به بعد برده منه تقصیر خودش بود اهههه اصن ولش کن میرم یکم میخوابم
پایان جونگکوک ویو.
چند ساعت بعد
ا.ت ویو:
با درد بدی از خواب بیدار شدم اینحا کجا بود اها یادم افتاد حتما عمارته از درد حتی نمیتونستم از تختخواب بلند شم به خودم یه نگاه کردم بدنم زخمی و کبود بود نمیدونم چرا اما به دفعیی دلم برا ماریا تنگ شد الان اگه اون بود خودش زخمام و پانسمان میکرد وقتی به حال خودم نگاه کردم شروع به گریه کردن کردم بعد چند مین در اتاق باز شد و اون اومد داخل
+بالاخره بهوش اومدی
وایسا ببینم داری گریه میکنی
_ سریع اشکامو پاک کردم نه گریه نمیکنم
+خودم دیدم نیازی نیست بهم دروغ بگی
_اصن اره دلشتم گریه میکردم بخاطر تو ببین به چه وضعی افتادم تمام بدنم سیاه و کبود و زخمی شدن
+ من با زبون خوش بهت گفتم خودت گوش نکردی الانم باید استراحت کنی اون قرصایی که کنارت هستن و بخور
_چه قرصایین؟
+سمن مکملن دیگه بخور دکتر گفت برا اینکه بدنت خیلی ضعیفه باید از اینا بخوری
_خیلی خب باشه
قرصارو خورد
+من دیگه رفتم
و رفت سراغ وسایل شکنجه یه میله که توی طرف ذغال بود برداشت از شدت داغ بودن رنگش قرمز شده بود اومد سمت ا.ت و میله رو گذاشت روی پاش و اونم جیغغغغغ زد بعد چند ثانیه میله رو برداشت و گذاشت سر جاش
_: تو...رو....خدا... نک..ن
+: بهت گفتم کاری میکنم که بهم التماس کنی این تازه اولشه هنوز خیلی مونده خانم کوچولو
شلاقی که اویزون شده بود و برداشت و اومد سمت ا.ت
تا ۱۰۰ شماره باید بشماری هر بار که نشمردی از اول شروع میکنم
ا.ت: بس...کن...لطفا..
+شد ۱۵۰ تا
_ قبول... میکنم...فقط ولم کن...
+شد ۲۰۰
+چرا ..زیادش.. میکنی ... من درد... دارم... نمیفهمی...
+شد ۳۰۰ اگه یه بار دیگه حرف بزنی باید ۵۰۰ تا ضربه بخوری رود باش بشمار
تققق( نمیدونم صداش چجوریه شما فکر کنین این صدا شلاقه)
....۱
....10
.....86
.....120
......200
......257
.........299
...........300
بیهوش شد
+بیاین ببرینش دکترم صدا کنین
√چشم
بعد چند مین دکتر از اتاق اومد بیرون
=قربان بدنش ضعیفه سن زیادیم نداره خیلی شکنجش دادین برای همین تا چند ساعت اینده بیهوش میمونن اما وقتی که بهوش اومدن باید خیلی خواستون بهش باشه چندتا مکمل هم نوشتم که بهش بدین باعث میشه زودتر خوب بشن
+ باشه ممنونم
ایشون و راهنمایی کنید
جونگ کوک ویو:
رفتم توی اتاق بیهوش بود به بدنش نگاه کردم کبود و زخمی بود وقتی به کارایی که باهاش انجام دادم فک میکردم بنظرم زیاده روی مردم اما خب خودشم نباید با اون لحن باهام حرف میزد من با زبون خوش بهش گفتم که از این به بعد برده منه تقصیر خودش بود اهههه اصن ولش کن میرم یکم میخوابم
پایان جونگکوک ویو.
چند ساعت بعد
ا.ت ویو:
با درد بدی از خواب بیدار شدم اینحا کجا بود اها یادم افتاد حتما عمارته از درد حتی نمیتونستم از تختخواب بلند شم به خودم یه نگاه کردم بدنم زخمی و کبود بود نمیدونم چرا اما به دفعیی دلم برا ماریا تنگ شد الان اگه اون بود خودش زخمام و پانسمان میکرد وقتی به حال خودم نگاه کردم شروع به گریه کردن کردم بعد چند مین در اتاق باز شد و اون اومد داخل
+بالاخره بهوش اومدی
وایسا ببینم داری گریه میکنی
_ سریع اشکامو پاک کردم نه گریه نمیکنم
+خودم دیدم نیازی نیست بهم دروغ بگی
_اصن اره دلشتم گریه میکردم بخاطر تو ببین به چه وضعی افتادم تمام بدنم سیاه و کبود و زخمی شدن
+ من با زبون خوش بهت گفتم خودت گوش نکردی الانم باید استراحت کنی اون قرصایی که کنارت هستن و بخور
_چه قرصایین؟
+سمن مکملن دیگه بخور دکتر گفت برا اینکه بدنت خیلی ضعیفه باید از اینا بخوری
_خیلی خب باشه
قرصارو خورد
+من دیگه رفتم
۸.۵k
۰۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.