+:ات ... -:کوک
+:ات ... -:کوک
&:پدرکوک ... $آجوما
ات یه دختر اروم و مهربون و باوقار هست ۲۴ سالشه ... اون پرستار هست و تو بیمارستان خودش کار میکنه ... وضعیت مالی عالی داره و با خانواده های پولدار قرار داد میبنده ...
کوک یه پسر اروم و شَر و سرد هستش و بزرگترین مافیا هست...
●________________________●
-:[باصدای ضربانقلب بیدار شد]
+:آقایجئون بیدار شدید!
-:[نگاهسرد]
+:[آجوماسوپ درستکردهبود براش بردی] خب تا تهش بخورید[لبخند]
-:نمیخورم
+:آقایجئون پدرتون سفارش کردن تا وقت بهبودیتون من کنار شما باشم پس یا میخورید یا بهتون میدم!
-:گزینهی سوم ؛ گمشو بیرون
+:[نشستی رو صندلی کنار تختش]
تا نخورید نمیرم[لبخند]
-:پس قرار هیچوقت نری!
+:نشد دیگه عاا کنید[قاشق و پر از سوپ کردی و فوت کردی و بردی جلوی دهنش]
-:[زد به قاشق که قاشق افتاد زمین]
+:آقایجئون![رفتی و یه قاشق دیگه آوردی دوباره پرش کردی و بردی سمت دهنش]عاا کنید
-:گمشو از خونهی من بیرون
&:[وارد اتاق میشه]
&:جونگکوک خانم کیم پرستارته و تا آخر بهبودیت هم اینجا میمونه
-:کی گفت واسم پرستار بگیری؟
&:تو قبل خانم کیم هم پرستار داشتی
-:گفتی سر قبلیا چی آوردم؟
&:اره گفتم ؛ خانم کیم با تموم کارهای تو اشنایی داره ولی کافیه فقط یه تار مو از سرش کم بشه ... من میدونم و تو جئونجونگکوک!
-:[نیشخند] خوبه که میدونه قرار چطوری بمیره
&:[نفس کلافه ای داد بیرون و از خونه رفت]
+:آقایجئون بهتره غذ ...
نمیخورم چند بار باید بگم[عربده]
+:[بلند شدی و ...
ادامه دارد
●__________________________●
سلامفرزندانم ... میدونم که بدقولی کردم واقعا ببخشید ولی اگ شرطای این فیک برسه سر وقت براتون میزارم...:)♡
شرطا:۱۰کامنت و ۱۰ لایک...:)♡
&:پدرکوک ... $آجوما
ات یه دختر اروم و مهربون و باوقار هست ۲۴ سالشه ... اون پرستار هست و تو بیمارستان خودش کار میکنه ... وضعیت مالی عالی داره و با خانواده های پولدار قرار داد میبنده ...
کوک یه پسر اروم و شَر و سرد هستش و بزرگترین مافیا هست...
●________________________●
-:[باصدای ضربانقلب بیدار شد]
+:آقایجئون بیدار شدید!
-:[نگاهسرد]
+:[آجوماسوپ درستکردهبود براش بردی] خب تا تهش بخورید[لبخند]
-:نمیخورم
+:آقایجئون پدرتون سفارش کردن تا وقت بهبودیتون من کنار شما باشم پس یا میخورید یا بهتون میدم!
-:گزینهی سوم ؛ گمشو بیرون
+:[نشستی رو صندلی کنار تختش]
تا نخورید نمیرم[لبخند]
-:پس قرار هیچوقت نری!
+:نشد دیگه عاا کنید[قاشق و پر از سوپ کردی و فوت کردی و بردی جلوی دهنش]
-:[زد به قاشق که قاشق افتاد زمین]
+:آقایجئون![رفتی و یه قاشق دیگه آوردی دوباره پرش کردی و بردی سمت دهنش]عاا کنید
-:گمشو از خونهی من بیرون
&:[وارد اتاق میشه]
&:جونگکوک خانم کیم پرستارته و تا آخر بهبودیت هم اینجا میمونه
-:کی گفت واسم پرستار بگیری؟
&:تو قبل خانم کیم هم پرستار داشتی
-:گفتی سر قبلیا چی آوردم؟
&:اره گفتم ؛ خانم کیم با تموم کارهای تو اشنایی داره ولی کافیه فقط یه تار مو از سرش کم بشه ... من میدونم و تو جئونجونگکوک!
-:[نیشخند] خوبه که میدونه قرار چطوری بمیره
&:[نفس کلافه ای داد بیرون و از خونه رفت]
+:آقایجئون بهتره غذ ...
نمیخورم چند بار باید بگم[عربده]
+:[بلند شدی و ...
ادامه دارد
●__________________________●
سلامفرزندانم ... میدونم که بدقولی کردم واقعا ببخشید ولی اگ شرطای این فیک برسه سر وقت براتون میزارم...:)♡
شرطا:۱۰کامنت و ۱۰ لایک...:)♡
۷.۴k
۰۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.