مافیای من پارت ۱۸ ( آخر )
شرایط به همین زودیا نمیرسه و منم باید سریعتر فیک رو تموم کنم
* چند دقیقه میگذره و پدر ا.ت میاد *
* از زبان ا.ت *
پدرم وارد شد و با دیدن من و جی کی خوشکش زد
پدر ا.ت : مرتیکه عوضی تو اینجا چه غلطی میکنی؟ به دخترم دست نزن
× نمیخوای بازی کثیفی که چندسال پیش شروع کردی رو تموم کنی ؟
پدر ا.ت : چی میگی عوضی کدوم بازی من از هیچی خبر ندارم
× چرا نمیگی زنت رو خودت کشتی چرا نمیگی پدر و مادره تهیونگ رو کشتی چرا نمیگی میخوای ا.ت روهم مثل اونا بکشی ؟
پدره ا.ت : * سکوت *
× بنال دیگه مرتیکه پلشت
* همه ی حرفای جی کی با داده *
پدر ا.ت : ا.ت عزیزم من نمیدونم این عوضی داره چی میگه
* جی کی عکسا رو نشون ا.ت میده اون عکسا واسه ی موقعی بودا که داشته مادره ا.ت رو میکشته *
+ این..اینا ...بابا تو...
پدر ا.ت : دخترم من کاری نکردم این داره دروغ میگه
جی کی در گوش ا.ت میگه * همین الان باید کاره پدرت رو تموم کنیم وگرنه جفتمون میمیریم *
ا.ت با گریه حرفه جی کی رو تایید میکنه
جونگکوک اسلحه رو روی سره پدره ا.ت میذاره
پدره ا.ت : چیکار میکنی عوضی برو کنار
جونگکوک تا میخواد شلیک کنه پدره ا.ت یه چاقو از جیبش در میاره و با چاقو جونگوک رو میزنه
+ نهههههههه جونگکوککککککککککککک هققق ( گریه و داد و جیغ )
پدره ا.ت تا میاد فرار کنه ا.ت اسلحه رو برمیداره و از پشت دوتا گلوله بهش میزنه
پدره ا.ت : دخترم تو.....( داره کم کم چشماش بسته میشه )
+ عوضی به من نگو دخترم، جونکوک نههه
*نشسته بالای سره جونگکوک و دستش رو گرفته *
× ا.ت عزیزم.. خیلی.. وقته میخواستم....یه چیزی بهت بگم... من .. من عاشقتم
+ جونگکوک ( گریه شدید تر )
* جونگکوک با دستاش اشکای ا.ت رو پاک میکنه *
× گریه.. نکن عزیزم ... بعد از من...
* ا.ت نمیذاره بقیه ی حرفش رو بزنه و لبای جونگکوک رو میبوسه جونگکوک هم همراهیش میکنه وقتی جدا شدن کم کم چشما جونگکوک بسته میشه *
+ نه نه ... جونگکوک..نهههههههه( گریه خیلی شدید )
* ا.ت اسلحه رو برمیداره و خودش رو تو بغل جونگکوک جا میده و اسلحه رو روی سره خودشمیذاره و شلیک میکنه *
+ منم عاشقتم جئون جونگکوک ( چشماش بسته میشه و تموم میکنه )
و دوتا عاشقا رو از دست میدیم 😭
خب پارته آخر بود
ببخشید اگه خراب شد
* چند دقیقه میگذره و پدر ا.ت میاد *
* از زبان ا.ت *
پدرم وارد شد و با دیدن من و جی کی خوشکش زد
پدر ا.ت : مرتیکه عوضی تو اینجا چه غلطی میکنی؟ به دخترم دست نزن
× نمیخوای بازی کثیفی که چندسال پیش شروع کردی رو تموم کنی ؟
پدر ا.ت : چی میگی عوضی کدوم بازی من از هیچی خبر ندارم
× چرا نمیگی زنت رو خودت کشتی چرا نمیگی پدر و مادره تهیونگ رو کشتی چرا نمیگی میخوای ا.ت روهم مثل اونا بکشی ؟
پدره ا.ت : * سکوت *
× بنال دیگه مرتیکه پلشت
* همه ی حرفای جی کی با داده *
پدر ا.ت : ا.ت عزیزم من نمیدونم این عوضی داره چی میگه
* جی کی عکسا رو نشون ا.ت میده اون عکسا واسه ی موقعی بودا که داشته مادره ا.ت رو میکشته *
+ این..اینا ...بابا تو...
پدر ا.ت : دخترم من کاری نکردم این داره دروغ میگه
جی کی در گوش ا.ت میگه * همین الان باید کاره پدرت رو تموم کنیم وگرنه جفتمون میمیریم *
ا.ت با گریه حرفه جی کی رو تایید میکنه
جونگکوک اسلحه رو روی سره پدره ا.ت میذاره
پدره ا.ت : چیکار میکنی عوضی برو کنار
جونگکوک تا میخواد شلیک کنه پدره ا.ت یه چاقو از جیبش در میاره و با چاقو جونگوک رو میزنه
+ نهههههههه جونگکوککککککککککککک هققق ( گریه و داد و جیغ )
پدره ا.ت تا میاد فرار کنه ا.ت اسلحه رو برمیداره و از پشت دوتا گلوله بهش میزنه
پدره ا.ت : دخترم تو.....( داره کم کم چشماش بسته میشه )
+ عوضی به من نگو دخترم، جونکوک نههه
*نشسته بالای سره جونگکوک و دستش رو گرفته *
× ا.ت عزیزم.. خیلی.. وقته میخواستم....یه چیزی بهت بگم... من .. من عاشقتم
+ جونگکوک ( گریه شدید تر )
* جونگکوک با دستاش اشکای ا.ت رو پاک میکنه *
× گریه.. نکن عزیزم ... بعد از من...
* ا.ت نمیذاره بقیه ی حرفش رو بزنه و لبای جونگکوک رو میبوسه جونگکوک هم همراهیش میکنه وقتی جدا شدن کم کم چشما جونگکوک بسته میشه *
+ نه نه ... جونگکوک..نهههههههه( گریه خیلی شدید )
* ا.ت اسلحه رو برمیداره و خودش رو تو بغل جونگکوک جا میده و اسلحه رو روی سره خودشمیذاره و شلیک میکنه *
+ منم عاشقتم جئون جونگکوک ( چشماش بسته میشه و تموم میکنه )
و دوتا عاشقا رو از دست میدیم 😭
خب پارته آخر بود
ببخشید اگه خراب شد
۴.۰k
۰۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.