My weird girlfriend
My weird girlfriend
P 1
( جسیکا _ /// کوک + )
ویو جسیکا:
_ با هدفون در گوشم موزیکی گوش میدادم اهنگ را قطع کردم و از اتاقم خارج شدم،از پله ها پایین می امدم که با دیدن مادرم در زمین و خونش چشمام باز شدن هدفون را از گوشم خارج کردم به دست گرفتم،بعد دیدن مادرم..! با صدای قلوله پدرم هم به زمین افتاد! ترس وجودمو گرفته بود.. داره چه اتفاقی میوفته صدای چند مرد امد
🐄 این عوضی یه دختر هم داره رئیس عمر کرد تا دخترش را هم پیشش ببریم دنبال او بگردید.
بادیگارد ها: چشم
با شنیدن صداشون شروع به حرکت کردن کردم،از پله ها بالا رفتم خودم را رسوندم به پشت بوم .. پشت بوم جای امن من بود، اتاق مخفی داشتم،کسی انجا رو نمیشناخت،مخفی بود، کلید را برداشتم.رفتم توی ان اتاق..منتظر ماندم تا صبح بشه ان اتاق مکان مخفی و امن من بود.هروقت احساس تنهایی یا ناراحتی میکردم با امدن بع اینجا و نوشتن حرفام توی کاغذ،چسبوندن به دیوارش ارامم میکرد،توی مدرسه لقب دختر بی احساس و خشنو داشتم.. در اتاق را قفل کردم امکان پیدا کردنش زیر صفر بود ولی من برای امنیت قفل کردم صداهایی میشنیدم،،..
🐃 قربان همه جارو دید زدیم ولی کسی جز نانسی ( مادرش) و متینو ( پدرش) در خانه نیست
🐄 باشه بیاین برگردیم شرکت هرجور شده دخترش رو پیدا میکنیم نمیتونه خیلی دور باشه..!
🐃 چشم
🐄 برو درمورد دخترش تحقیق کن
🐃 عام..قربان چجوری
🐄 احمق برو اتاقش و عکس خودش شاید داشتع باشد .. اسم مدرسش را هم بفهمی کافیه
🐃 چشم ( تعظیم کرد)
🐄 عاح متینو .. اگه لجبازی نمیکردی خودت و دخترو بدبخت نمیکردی..
با بسته شدن در مواجه شدم فهمیدم رفتند اما من باز هم تو ان اتاق ماندم..
شب ساعت ۲ صبح از ان اتاق خارج و به خانه رفتم با سرعت زیاد به جسد مرده مادرم رفتم .. اشک های ریزی از چشمام میریختت دستم را صورت مادرم قاب کردم و صداش زدم : مامان.. بیدار شو..
با گرفتن شماره بیمارستان همه چیز را گفتم دوتا ماشین امبلانس در خانمان ایستاد
ساعت ها گذشته بود.. میدونستم که امکان زنده موندنشون نیست
پلیس هم امده بود همسایه ها ریخته بودن دور کوچه..
💙 ( پلیس) میتونید دقیقا بگید کی این اتفاق افتاد
شروع کردم از اول گفتم..
💙 ما رسیدگی میکنیم ممنون بابت همکاری
سرم را تکان دادم و برگشتم به جسم پدر و مادرم نگاه کردم..
💙 نمیتوانی تنها بمانی اشنا داری؟
_ نه..
💙 بد شد.. دوست چی نمیتونی خونه دوستات بمونی؟
_ میتونم ..
با گفتن این حرفم دستی از پشت بغلم کرد
جیسو بود .. دوست همکلاسیم دو کوچه از پایین تر از ما زندگی میکرد
جیسو: یاا جسیکا چیشده.. چرا رنگت پریده
💙 خانم دوستشونید؟..
جیسو:بله
💙 امشب را پیش شما بماند بعدا فکر میکنیم تا ببینیم کجا زندگی کند
جیسو: چشم،وقت بخیر
دستم را گرفت و شروع به راه رفتن کردیم
جیسو:چه اتفاقی افتاده جسیکا!؟
_ پدر مادرم را از دست..دادم
مانع اشک هام شدم دوست نداشتم دیگران گریه کردنم را ببیند..
من را بغل کرد .. شب سختی داشتم
( فردا )
پلیس ها رفته بودند خدمت کار ها خانه را تمیز میکردند همسایه ها به زندگی قبلیشون زندگی میکردن.. فقط من بودم که زندگی جدیدی داشتم..
چند شب خانه جیسو ماندم مادرش خیلی مهربان بود ولی نمیخواستم پیششون بمانم.. خبر قتل پدر مادرم به گوش همکلاسیام بلکه کل مدرسه رسیده بود.. وقتی رفتم مدرسه همه همکلاسیام..مدیر..و معلما برام تسلیت گفتن .. پدرم در بوسان معروف بود کمپانی مدل داشت بهترین مارک لباس هارا تولید میکرد...
بعد گذشت ۳ روز ..مراسم ختم برای پدر و مادرم گرفتم جماعت زیادی امده بودند برام تعظیم و تسلیت عرض میکردن...کمی پول هم برایم میدادند..دلشان برایم سوخته بود .. از این کارشان متنفر بودم.. که......
چطور بود؟:)
P 1
( جسیکا _ /// کوک + )
ویو جسیکا:
_ با هدفون در گوشم موزیکی گوش میدادم اهنگ را قطع کردم و از اتاقم خارج شدم،از پله ها پایین می امدم که با دیدن مادرم در زمین و خونش چشمام باز شدن هدفون را از گوشم خارج کردم به دست گرفتم،بعد دیدن مادرم..! با صدای قلوله پدرم هم به زمین افتاد! ترس وجودمو گرفته بود.. داره چه اتفاقی میوفته صدای چند مرد امد
🐄 این عوضی یه دختر هم داره رئیس عمر کرد تا دخترش را هم پیشش ببریم دنبال او بگردید.
بادیگارد ها: چشم
با شنیدن صداشون شروع به حرکت کردن کردم،از پله ها بالا رفتم خودم را رسوندم به پشت بوم .. پشت بوم جای امن من بود، اتاق مخفی داشتم،کسی انجا رو نمیشناخت،مخفی بود، کلید را برداشتم.رفتم توی ان اتاق..منتظر ماندم تا صبح بشه ان اتاق مکان مخفی و امن من بود.هروقت احساس تنهایی یا ناراحتی میکردم با امدن بع اینجا و نوشتن حرفام توی کاغذ،چسبوندن به دیوارش ارامم میکرد،توی مدرسه لقب دختر بی احساس و خشنو داشتم.. در اتاق را قفل کردم امکان پیدا کردنش زیر صفر بود ولی من برای امنیت قفل کردم صداهایی میشنیدم،،..
🐃 قربان همه جارو دید زدیم ولی کسی جز نانسی ( مادرش) و متینو ( پدرش) در خانه نیست
🐄 باشه بیاین برگردیم شرکت هرجور شده دخترش رو پیدا میکنیم نمیتونه خیلی دور باشه..!
🐃 چشم
🐄 برو درمورد دخترش تحقیق کن
🐃 عام..قربان چجوری
🐄 احمق برو اتاقش و عکس خودش شاید داشتع باشد .. اسم مدرسش را هم بفهمی کافیه
🐃 چشم ( تعظیم کرد)
🐄 عاح متینو .. اگه لجبازی نمیکردی خودت و دخترو بدبخت نمیکردی..
با بسته شدن در مواجه شدم فهمیدم رفتند اما من باز هم تو ان اتاق ماندم..
شب ساعت ۲ صبح از ان اتاق خارج و به خانه رفتم با سرعت زیاد به جسد مرده مادرم رفتم .. اشک های ریزی از چشمام میریختت دستم را صورت مادرم قاب کردم و صداش زدم : مامان.. بیدار شو..
با گرفتن شماره بیمارستان همه چیز را گفتم دوتا ماشین امبلانس در خانمان ایستاد
ساعت ها گذشته بود.. میدونستم که امکان زنده موندنشون نیست
پلیس هم امده بود همسایه ها ریخته بودن دور کوچه..
💙 ( پلیس) میتونید دقیقا بگید کی این اتفاق افتاد
شروع کردم از اول گفتم..
💙 ما رسیدگی میکنیم ممنون بابت همکاری
سرم را تکان دادم و برگشتم به جسم پدر و مادرم نگاه کردم..
💙 نمیتوانی تنها بمانی اشنا داری؟
_ نه..
💙 بد شد.. دوست چی نمیتونی خونه دوستات بمونی؟
_ میتونم ..
با گفتن این حرفم دستی از پشت بغلم کرد
جیسو بود .. دوست همکلاسیم دو کوچه از پایین تر از ما زندگی میکرد
جیسو: یاا جسیکا چیشده.. چرا رنگت پریده
💙 خانم دوستشونید؟..
جیسو:بله
💙 امشب را پیش شما بماند بعدا فکر میکنیم تا ببینیم کجا زندگی کند
جیسو: چشم،وقت بخیر
دستم را گرفت و شروع به راه رفتن کردیم
جیسو:چه اتفاقی افتاده جسیکا!؟
_ پدر مادرم را از دست..دادم
مانع اشک هام شدم دوست نداشتم دیگران گریه کردنم را ببیند..
من را بغل کرد .. شب سختی داشتم
( فردا )
پلیس ها رفته بودند خدمت کار ها خانه را تمیز میکردند همسایه ها به زندگی قبلیشون زندگی میکردن.. فقط من بودم که زندگی جدیدی داشتم..
چند شب خانه جیسو ماندم مادرش خیلی مهربان بود ولی نمیخواستم پیششون بمانم.. خبر قتل پدر مادرم به گوش همکلاسیام بلکه کل مدرسه رسیده بود.. وقتی رفتم مدرسه همه همکلاسیام..مدیر..و معلما برام تسلیت گفتن .. پدرم در بوسان معروف بود کمپانی مدل داشت بهترین مارک لباس هارا تولید میکرد...
بعد گذشت ۳ روز ..مراسم ختم برای پدر و مادرم گرفتم جماعت زیادی امده بودند برام تعظیم و تسلیت عرض میکردن...کمی پول هم برایم میدادند..دلشان برایم سوخته بود .. از این کارشان متنفر بودم.. که......
چطور بود؟:)
۸.۴k
۰۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.