سناریو .. روز ازدواجتون (بی تی اس)
سناریو درخواستی ، روز عروسی ا/ت و اعضا
(سناریو از بی تی اس)
#سناریودرخواستی
نامجون: .. وقتی ، ا/ت رو دید ... مات و مبهوت زیبایی ا/ت مونده بود !
نامجون: واو .. ا/ت .. خ..خیلی خوشگل شدی .. نمی تونم ، چشم ازت بردارم ...
جین : جین ، کاملا هوش از سرش پریده بود !.. و تا ا/ت رو دید گفت : میخوام تورو...
ا/ت: چ...چی؟! حرف نزن ! جیناااااا
جین : اوکی (با لبخند)
یونگی : ا/ت رفته بود ، لباس عروس پرو کنه...
و یونگی سر صندلی انتظار خوابش برده بود ...
ا/ت : یاااا ... یونگیااا.. چاگی ... ؟! اومدم ..
یونگی : (تازه از خواب پرید ) اوعااا... واو...چقد سک.شی شدی ...
ا/ت: بسهههه یونگی ....
جیمین : جیمین گفت ... می دونی از اول تا الان آشنایی مون .. منتظر شب عروسی مون بودم؟! هوممم امشب نمیزارم بخوابی چاگی..!!
ا/ت: من از الان گفتم که خسته ام...!
تهیونگ : تهیونگ تورو توی لباس عروس ندیده بود... و رفته بودید
و وقتی دید .. : چ...چاگیا... او...اوعااا..و..واو... (به لکنت افتاده بود) نمیتونم چشم ازت بردارم... یعنی نمیخو..نمیخوام!!
ا/ت: تهیونگا میخوام عوض کنم لباسو در بیارم زیپشو برام باز میکنی؟!
تهیونگ: هوم.. با کمال میل .. !
ا/ت و تهیونگ رفتن اتاق پرو... و بعد تهیونگ قبل از باز کردن لباس لب هاش رو روی لب های ا/ت گذاشت !!
ا/ت : تهیونگ داری چیکار میکنی؟
تهیونگ : زنمو میبوسم!...
جونگکوک: رفته بودید تالار عروسی ...
جونگکوک تورو با لباس عروس ندیده بود ..
جونگکوک: من .. حرفی برای گفتن ندارم!! و..واقعا خوشگل شدی.... من واقعا عاشقتم..
ا/ت: منم عاشقتم
و جونگکوک بوسه ای به لب های ا/ت زد ...
جیهوپ: من ... واقعا نمی دونم چی بگم سانشاینم...
+ دوست دارم
_ فک نکنم بتونم ، هر روز صبح با دیدن این صورت جذاب زنده بمونم...
سناریو یا تکپارتی درخواستی دارید مینویسم
(سناریو از بی تی اس)
#سناریودرخواستی
نامجون: .. وقتی ، ا/ت رو دید ... مات و مبهوت زیبایی ا/ت مونده بود !
نامجون: واو .. ا/ت .. خ..خیلی خوشگل شدی .. نمی تونم ، چشم ازت بردارم ...
جین : جین ، کاملا هوش از سرش پریده بود !.. و تا ا/ت رو دید گفت : میخوام تورو...
ا/ت: چ...چی؟! حرف نزن ! جیناااااا
جین : اوکی (با لبخند)
یونگی : ا/ت رفته بود ، لباس عروس پرو کنه...
و یونگی سر صندلی انتظار خوابش برده بود ...
ا/ت : یاااا ... یونگیااا.. چاگی ... ؟! اومدم ..
یونگی : (تازه از خواب پرید ) اوعااا... واو...چقد سک.شی شدی ...
ا/ت: بسهههه یونگی ....
جیمین : جیمین گفت ... می دونی از اول تا الان آشنایی مون .. منتظر شب عروسی مون بودم؟! هوممم امشب نمیزارم بخوابی چاگی..!!
ا/ت: من از الان گفتم که خسته ام...!
تهیونگ : تهیونگ تورو توی لباس عروس ندیده بود... و رفته بودید
و وقتی دید .. : چ...چاگیا... او...اوعااا..و..واو... (به لکنت افتاده بود) نمیتونم چشم ازت بردارم... یعنی نمیخو..نمیخوام!!
ا/ت: تهیونگا میخوام عوض کنم لباسو در بیارم زیپشو برام باز میکنی؟!
تهیونگ: هوم.. با کمال میل .. !
ا/ت و تهیونگ رفتن اتاق پرو... و بعد تهیونگ قبل از باز کردن لباس لب هاش رو روی لب های ا/ت گذاشت !!
ا/ت : تهیونگ داری چیکار میکنی؟
تهیونگ : زنمو میبوسم!...
جونگکوک: رفته بودید تالار عروسی ...
جونگکوک تورو با لباس عروس ندیده بود ..
جونگکوک: من .. حرفی برای گفتن ندارم!! و..واقعا خوشگل شدی.... من واقعا عاشقتم..
ا/ت: منم عاشقتم
و جونگکوک بوسه ای به لب های ا/ت زد ...
جیهوپ: من ... واقعا نمی دونم چی بگم سانشاینم...
+ دوست دارم
_ فک نکنم بتونم ، هر روز صبح با دیدن این صورت جذاب زنده بمونم...
سناریو یا تکپارتی درخواستی دارید مینویسم
۲۸.۲k
۰۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.