پارت ۹ من فقط کوکی توام
پارت ۹ من فقط کوکی توام
سوجون بالاخره بیدار شد و دید یه مرد جلوش نشسته و داره مشروب میخوره یکم که دقت کرد دید جونگ کوکه خیلی وحشت میکنه و میفهمه که قرار مرگ بدی داشته باشه
.: آقا غلط کردم ولم کن
گوه خوردم بزار برم
راوی : جونگ کوک بهش میخنده و بلند میشه
ویو جونگ کوک : بلند شدم و رفتم سمتش ترسیده بود نمیدونم چرا از من میترسید من فقط میخواستم لطفی که بهم کرده بود رو جبران کنم بهش مشروب دادم اما بازم از من ترسید و نخورد عصبی شدم و شعله رو روشن کردم میخواستم شکنجه مورد علاقم رو روش انجام بدم گذاشتم چاقوم روی شعله بمونه و داغ بشه و رفتم تا باهاش یکم صحبت کنم
راوی : جونگ کوک دستهای سوجون را گرفت و به دستههای صندلی بست آستینهای سجون را با احترام بالا داد و گذاشت آماده بمونه بعد از چند دقیقه که باهاش صحبت کرد چاقو رو برداشت و با چاقو روی دستهای سوجون نوشت دارید تاوان پس میدی بعد از اینکه این رو روی دستش نوشت سوجون در حال درد کشیدن بود کوک باهاش صحبت کرد و روی زخمش نمک ریخت .
سوجون نتونست شدت درد شکنجه ی کنه کوک رو تحمل کنه برای همین توی ساعت اول مرد.
جونگ کوک تهیونگ ، جیمین ، شوگا و جیهوب رو برای یه مهمونی دعوت کرده بود...............
سوجون بالاخره بیدار شد و دید یه مرد جلوش نشسته و داره مشروب میخوره یکم که دقت کرد دید جونگ کوکه خیلی وحشت میکنه و میفهمه که قرار مرگ بدی داشته باشه
.: آقا غلط کردم ولم کن
گوه خوردم بزار برم
راوی : جونگ کوک بهش میخنده و بلند میشه
ویو جونگ کوک : بلند شدم و رفتم سمتش ترسیده بود نمیدونم چرا از من میترسید من فقط میخواستم لطفی که بهم کرده بود رو جبران کنم بهش مشروب دادم اما بازم از من ترسید و نخورد عصبی شدم و شعله رو روشن کردم میخواستم شکنجه مورد علاقم رو روش انجام بدم گذاشتم چاقوم روی شعله بمونه و داغ بشه و رفتم تا باهاش یکم صحبت کنم
راوی : جونگ کوک دستهای سوجون را گرفت و به دستههای صندلی بست آستینهای سجون را با احترام بالا داد و گذاشت آماده بمونه بعد از چند دقیقه که باهاش صحبت کرد چاقو رو برداشت و با چاقو روی دستهای سوجون نوشت دارید تاوان پس میدی بعد از اینکه این رو روی دستش نوشت سوجون در حال درد کشیدن بود کوک باهاش صحبت کرد و روی زخمش نمک ریخت .
سوجون نتونست شدت درد شکنجه ی کنه کوک رو تحمل کنه برای همین توی ساعت اول مرد.
جونگ کوک تهیونگ ، جیمین ، شوگا و جیهوب رو برای یه مهمونی دعوت کرده بود...............
۴.۷k
۰۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.