Part33
Part33
((ا/ت))
+اونجو بخدا من کاری نکردمم(از شدت گریه هق هقام درومده بود )
-(گریه میکرد ) ا/ت بیا این لباسو بپوش اونا… اونا پاره شدن
+من نکردممممم(جیغ زدم )
کتی :بلندشو ا/ت میریم خونه
+اون ..هق.. اون مرتیکه کجاستتتتتتتت??
شوگا : من حسابشو رسیدم حالا برین خونه
ته ته : بیاین من میبرمتون
+نمیخوام باید کوک رو پیدا کنم
ته ته : اون الان حالش ازت بهم میخوره
با حرفی که زد خشک شدم . همه با تعجب نگاش کردن که خودش فهمید چه غلطی کرده
ته ته : منظورم اینه الان نیاز داره تنها باشه
+دلم میخواد بمیرم…
رز : بیا بریم خونه
تهیونگ مارو رسوند و خودش رفت
میرا : ا/ت برات شیر گرم کنم ?
+نه
-میرا بستنی بیار… ا/ت بستنی دوست داره
+گفتم نمیخوام
بلند شدم و اروم اروم از پله ها بالا میرفتم . یعنی اون عوضی… .نه نهههه .نباید به اینچیزا فکر میکردم
روی تختم افتادمو سرمو سمت پنجره چرخوندم .دیدن ستاره ها داغ دلمو تازه میکرد… ستاره منم تنها بود… چقدر دلم برای مامانم تنگ شده بود… کاش الان میتونستم سرمو بزارم رو پاهاشو اونم برام ترانه ای که خیلی دوست دارمو میخوند…
رو به ستاره ها باهاشون حرف میزدم
+کاش میمردم… همون بهتر که میمردم… تو کل زندگیم انقدر از تنهایی نترسیده بودم اخه به این اندازه از خودم منتفر نبودم … میدونی کاش هیچ وقت عشقش تو سینم بیدار نمیشد ... چرا نزاشت حرف بزنم ??چرا نزاشت توضیح بدم ???بالش زیر سرم با اشکام خیس خیس شده بود بالاخره خوابم برد
*کوک برام ترانه بخون… ×باشه بیا باهم بخونیم… (شروع کرد به خوندن و منم پشتش ادامه دادم ، بعد از دقایقی اشکام سرازیر شد ) × عشقم چرا گریه میکنی? + چرا ولم کردی ورفتی?? کووووک… نروووووو (داشت ازم دور و دورتر میشد ) +تروخداااااااااااااااا نرووووووووووووووو*
-ا/تتتتتت پاشوووووو…. پاشو داری کابوس میبینی ا/تتتتت
-
((ا/ت))
+اونجو بخدا من کاری نکردمم(از شدت گریه هق هقام درومده بود )
-(گریه میکرد ) ا/ت بیا این لباسو بپوش اونا… اونا پاره شدن
+من نکردممممم(جیغ زدم )
کتی :بلندشو ا/ت میریم خونه
+اون ..هق.. اون مرتیکه کجاستتتتتتتت??
شوگا : من حسابشو رسیدم حالا برین خونه
ته ته : بیاین من میبرمتون
+نمیخوام باید کوک رو پیدا کنم
ته ته : اون الان حالش ازت بهم میخوره
با حرفی که زد خشک شدم . همه با تعجب نگاش کردن که خودش فهمید چه غلطی کرده
ته ته : منظورم اینه الان نیاز داره تنها باشه
+دلم میخواد بمیرم…
رز : بیا بریم خونه
تهیونگ مارو رسوند و خودش رفت
میرا : ا/ت برات شیر گرم کنم ?
+نه
-میرا بستنی بیار… ا/ت بستنی دوست داره
+گفتم نمیخوام
بلند شدم و اروم اروم از پله ها بالا میرفتم . یعنی اون عوضی… .نه نهههه .نباید به اینچیزا فکر میکردم
روی تختم افتادمو سرمو سمت پنجره چرخوندم .دیدن ستاره ها داغ دلمو تازه میکرد… ستاره منم تنها بود… چقدر دلم برای مامانم تنگ شده بود… کاش الان میتونستم سرمو بزارم رو پاهاشو اونم برام ترانه ای که خیلی دوست دارمو میخوند…
رو به ستاره ها باهاشون حرف میزدم
+کاش میمردم… همون بهتر که میمردم… تو کل زندگیم انقدر از تنهایی نترسیده بودم اخه به این اندازه از خودم منتفر نبودم … میدونی کاش هیچ وقت عشقش تو سینم بیدار نمیشد ... چرا نزاشت حرف بزنم ??چرا نزاشت توضیح بدم ???بالش زیر سرم با اشکام خیس خیس شده بود بالاخره خوابم برد
*کوک برام ترانه بخون… ×باشه بیا باهم بخونیم… (شروع کرد به خوندن و منم پشتش ادامه دادم ، بعد از دقایقی اشکام سرازیر شد ) × عشقم چرا گریه میکنی? + چرا ولم کردی ورفتی?? کووووک… نروووووو (داشت ازم دور و دورتر میشد ) +تروخداااااااااااااااا نرووووووووووووووو*
-ا/تتتتتت پاشوووووو…. پاشو داری کابوس میبینی ا/تتتتت
-
۶.۱k
۰۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.