پارت سوم رمان از متیو ریدل
پارت سوم :
سر میز شام بودید و دامبلدور داشت سخنرانی میکرد و درباره ی یول بال توضیح میداد*(الان اونیکی مدارس توی هاگوارتز هستن ولی با یه تفاوت : اینکه هر دوتا مدرسه [دورمسترانگ و بوباتون] هم دختر دارن و هم پسر... ولی تغییری که من دادم اینه که هیچ مسابقه ای درکار نیست و فقط بخاطر روابط بین المللی جادوعه که اونا اینجان)
تو سر میز گریفیندور بودی و متیو سر میز اسلیترین ولی داشتین باهم چت میکردین که یکدفعه آنتن کل هاگوارتز پرید و دامبلدور گفت... *
دامبلدور : بچه ها ما اینکار رو انجام دادیم تا شما به حرفامون گوش بدید چرا که همین یک بار توضیح میدیم... خب...مراسم یول بال برای روابط شما بچه ها باهمدیگه ایجاد شده که از هزاران سال پیش یک رسم پابرجا بوده... این مراسم اینطوریه که شما یک یار برای خودتون انتخاب میکنید و باهم به مراسم میآید و حرف میزنید، میرقصید و هرکاری که بخواید😈😇انجام میدید...!
*تمام مدت متیو به تو نگاه میکرد*
دامبلدور : خب بچه ها؟ سوالی دارید؟
فرد : پروفسور؟ میتونیم آتیش بازی هم کنیم؟؟
دامبلدور : اگه آرامش رو بهم نمیزنه بله:)
جرج : یار من وسائل منفجرست (خنده)
*وقتی سخنرانی دامبلدور تموم شد تو و میا پاشدین که برین سمت خوابگاهتون که یه پسره با دوستش از مدرسه ی دورمسترانگ اومد سمتتون*
پسره : ببخشید بانو؟ شما یار دارید؟
ا/ت : عام...
*ا/ت ویو : خب... من با متیو بودم ولی اون هنوز به من درخواست نداده بود...داشتم با خودم فک میکردم که یکدفعه میا گفت.. *)
میا : آره یار داره
پسره :من از شما پرسیدم؟(نگاه تحقیر آمیز)
*تو اومدی چیزی بگی که دیدی متیو و تئودور اومدن و... *
تئودور : تو با دوس دختر من اینجوری حرف زدی،؟
پسره: هه آره(دوباره نگاه تحقیر آمیز)
متیو : خودت تنت میخارع (با تئودور افتادن به جون پسره ودوستش )
*وقتی کارشون تموم شد متیو بدون توجه به بقیه تورو کشید و برد سمت حاشیه ی جنگل ممنوع*
متیو : میخواستی با اون بریییی؟،؟،
ا/ت : متیو بس کن... توی این دوروز همش داشتی بهم گیر میدادی
متیو : چون تو مال منییی
ا/ت : هنوز هیچی نگذشته احساس مالکیت میکنی؟
متیو :بس کن ا/ت
ا/ت : من بس کنم؟ تو شروعش کردی آقای ریدل
متیو : الان شدم آقای ریدل؟
*داشتین بحث میکردین که دیدین یه صداهایی از توی جنگل میاد*....
!!... یاع یاع😅فک کردین الان مینویسم؟ نخیر🙅اول شما لایک کن بعد کامنت بزار.. ... ... مرسی :)
ادامش پارت بعده☺😐
سر میز شام بودید و دامبلدور داشت سخنرانی میکرد و درباره ی یول بال توضیح میداد*(الان اونیکی مدارس توی هاگوارتز هستن ولی با یه تفاوت : اینکه هر دوتا مدرسه [دورمسترانگ و بوباتون] هم دختر دارن و هم پسر... ولی تغییری که من دادم اینه که هیچ مسابقه ای درکار نیست و فقط بخاطر روابط بین المللی جادوعه که اونا اینجان)
تو سر میز گریفیندور بودی و متیو سر میز اسلیترین ولی داشتین باهم چت میکردین که یکدفعه آنتن کل هاگوارتز پرید و دامبلدور گفت... *
دامبلدور : بچه ها ما اینکار رو انجام دادیم تا شما به حرفامون گوش بدید چرا که همین یک بار توضیح میدیم... خب...مراسم یول بال برای روابط شما بچه ها باهمدیگه ایجاد شده که از هزاران سال پیش یک رسم پابرجا بوده... این مراسم اینطوریه که شما یک یار برای خودتون انتخاب میکنید و باهم به مراسم میآید و حرف میزنید، میرقصید و هرکاری که بخواید😈😇انجام میدید...!
*تمام مدت متیو به تو نگاه میکرد*
دامبلدور : خب بچه ها؟ سوالی دارید؟
فرد : پروفسور؟ میتونیم آتیش بازی هم کنیم؟؟
دامبلدور : اگه آرامش رو بهم نمیزنه بله:)
جرج : یار من وسائل منفجرست (خنده)
*وقتی سخنرانی دامبلدور تموم شد تو و میا پاشدین که برین سمت خوابگاهتون که یه پسره با دوستش از مدرسه ی دورمسترانگ اومد سمتتون*
پسره : ببخشید بانو؟ شما یار دارید؟
ا/ت : عام...
*ا/ت ویو : خب... من با متیو بودم ولی اون هنوز به من درخواست نداده بود...داشتم با خودم فک میکردم که یکدفعه میا گفت.. *)
میا : آره یار داره
پسره :من از شما پرسیدم؟(نگاه تحقیر آمیز)
*تو اومدی چیزی بگی که دیدی متیو و تئودور اومدن و... *
تئودور : تو با دوس دختر من اینجوری حرف زدی،؟
پسره: هه آره(دوباره نگاه تحقیر آمیز)
متیو : خودت تنت میخارع (با تئودور افتادن به جون پسره ودوستش )
*وقتی کارشون تموم شد متیو بدون توجه به بقیه تورو کشید و برد سمت حاشیه ی جنگل ممنوع*
متیو : میخواستی با اون بریییی؟،؟،
ا/ت : متیو بس کن... توی این دوروز همش داشتی بهم گیر میدادی
متیو : چون تو مال منییی
ا/ت : هنوز هیچی نگذشته احساس مالکیت میکنی؟
متیو :بس کن ا/ت
ا/ت : من بس کنم؟ تو شروعش کردی آقای ریدل
متیو : الان شدم آقای ریدل؟
*داشتین بحث میکردین که دیدین یه صداهایی از توی جنگل میاد*....
!!... یاع یاع😅فک کردین الان مینویسم؟ نخیر🙅اول شما لایک کن بعد کامنت بزار.. ... ... مرسی :)
ادامش پارت بعده☺😐
۵.۳k
۰۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.