سلام خودم این عکسرو گرفتم قشنگه
تک پارت
نام: گل مرگ🌵🌵
ملیکا:(در حال راه رفتن) وای چه گل زیبای
مریم میخوام بیارمش خونه
مریم: نمیدوم مال کی شاید مال کسی باشع
ملیکا: نه بابا (دل حره داشتن) 😐
مریم: باشه وایسا ماشین بگیرم با همدیگه بریم🚕🚖
ملیکا: باشه وایسا گله رو بردارم بریم
یک هفته بعد
زنگ زدن به مریم ☎️☎️
مریم: الو چته این وقت شب زنگ زدی
ملیکا:(ترسیدن)
مریم: چی شده چرا جواب نمیدی؟.....؟؟
ملیکا: از از اتتتاققم یه صدا میاد وووللیمن فقط خونه هستم (با لحن ترسیده)
مریم: میخای بیام پیشت
ملیکا: آرررررهه 🙄🙄
مریم: دارم میام نترس
گم کردن سویچ ماشین
مریم: بابا (جیغ)
پدر: بله چی شده (خواب آلود)
مریم: سویچ ماشین کجاست..........؟..؟؟؟
پدر: بیا اینم سویچ ماشین 🔑🔑
سوار ماشین شدن
نیم ساعت بعد
در خونی ملیکا رو زدن
مریم: ملیکاااااا ملیکا ملیکا (جیغ زدن)
از پنجره وارد شدن
ملیکا بی هوش افتاده
مریم: واییی ملیکا بیدار شو بیدار شو (داد زدن) کمک کنید ملیکا بیهوشه کمک
مردم همه جم شدن و به 115 زنگ زدن
توی بیمارستان
ملیکا به هوش امد
مریم: ملیکا خوبی ملیکا خیلی ترسیدم حالت خوبه خوبی
ملیکا: خوبم
مریم: اونجا چه اتفایی افتاد چرا بی هوش شدی
ملیکا: اونجا گل یهویی تبدیل شد به یک یک آدم بیهوش شدم برای ترسیدم
مریم: چی چرا شعر میگی
ملیکا: میدونستم باور نمیکنی ولی واقعاً اتفاق افتاد
مریم: فردا میریم گل میزاریم سر جاش
ملیکا: باشه
فردای ان شب
دکتر: خانم ملیکا شما کاملاً حالتون خوبه
میتونید مرخص شید
ملیکا: ممنون آقای دکتر
مریم مریم پاشو باید بریم خونه
تو اومدی حواست به من باشه یا اومدی بخوابی
مریم: باشه باشه پا شدم (خواب الود)
ملیکا: بریم دیگه چرا چرت میزنی
مریم: خفه شو دیشب تا صبح بالا سر تو بودم
رفتن به خونه
ملیکا: مریم مریم بیا گله نیستش نیستش نمیدونم کجا رفت
مریم: چی یعنی چی دیشب که اومدم همین جا بود
ملیکا: خوب بهتر که رفته
مریم: آره
یک هفته بعد
زنگ زدن
مریم: ملیکا امروز بیا خونی ما
ملیکا: باشه تا یک ساعت دیگع میام
دو ساعت بعد
مریم: چرا انقدر دیر اومدی ۳ ساعت منتظرتم
ملیکا: ببخشید کارم دیر شد دیگه چیکار کنم
مریم: باشه حالا بیا تو فیلمهامونو ببینیم هزار تا فیلم انتخاب کردم باید همشونو ببینیم
ملیکا: وقتی اومدم دیدم یکی مثل گلی اون روزی خونی همسایمون بود
مریم: واقعا
ملیکا: اوهوم
مریم: بیا به اون روز فکر نکنیم
یک ساعت بعد
زررین زررین
مریم: گوشیم زنگ میزنه مامانم ببینم چکار داره
مامان: بیا خونه
ملیکا: باشه
مامان: میدونستی دختر همسایمون الان مرد خیلی مامانش گنا داره
ملیکا: چیی
قط کردن
ملیکا: مریم مرد (گریه 😭کردن)
مریم: کی
ملیکا: همون دختره که گفتم گلرو دیدم
بقل کردن🫂
نام: گل مرگ🌵🌵
ملیکا:(در حال راه رفتن) وای چه گل زیبای
مریم میخوام بیارمش خونه
مریم: نمیدوم مال کی شاید مال کسی باشع
ملیکا: نه بابا (دل حره داشتن) 😐
مریم: باشه وایسا ماشین بگیرم با همدیگه بریم🚕🚖
ملیکا: باشه وایسا گله رو بردارم بریم
یک هفته بعد
زنگ زدن به مریم ☎️☎️
مریم: الو چته این وقت شب زنگ زدی
ملیکا:(ترسیدن)
مریم: چی شده چرا جواب نمیدی؟.....؟؟
ملیکا: از از اتتتاققم یه صدا میاد وووللیمن فقط خونه هستم (با لحن ترسیده)
مریم: میخای بیام پیشت
ملیکا: آرررررهه 🙄🙄
مریم: دارم میام نترس
گم کردن سویچ ماشین
مریم: بابا (جیغ)
پدر: بله چی شده (خواب آلود)
مریم: سویچ ماشین کجاست..........؟..؟؟؟
پدر: بیا اینم سویچ ماشین 🔑🔑
سوار ماشین شدن
نیم ساعت بعد
در خونی ملیکا رو زدن
مریم: ملیکاااااا ملیکا ملیکا (جیغ زدن)
از پنجره وارد شدن
ملیکا بی هوش افتاده
مریم: واییی ملیکا بیدار شو بیدار شو (داد زدن) کمک کنید ملیکا بیهوشه کمک
مردم همه جم شدن و به 115 زنگ زدن
توی بیمارستان
ملیکا به هوش امد
مریم: ملیکا خوبی ملیکا خیلی ترسیدم حالت خوبه خوبی
ملیکا: خوبم
مریم: اونجا چه اتفایی افتاد چرا بی هوش شدی
ملیکا: اونجا گل یهویی تبدیل شد به یک یک آدم بیهوش شدم برای ترسیدم
مریم: چی چرا شعر میگی
ملیکا: میدونستم باور نمیکنی ولی واقعاً اتفاق افتاد
مریم: فردا میریم گل میزاریم سر جاش
ملیکا: باشه
فردای ان شب
دکتر: خانم ملیکا شما کاملاً حالتون خوبه
میتونید مرخص شید
ملیکا: ممنون آقای دکتر
مریم مریم پاشو باید بریم خونه
تو اومدی حواست به من باشه یا اومدی بخوابی
مریم: باشه باشه پا شدم (خواب الود)
ملیکا: بریم دیگه چرا چرت میزنی
مریم: خفه شو دیشب تا صبح بالا سر تو بودم
رفتن به خونه
ملیکا: مریم مریم بیا گله نیستش نیستش نمیدونم کجا رفت
مریم: چی یعنی چی دیشب که اومدم همین جا بود
ملیکا: خوب بهتر که رفته
مریم: آره
یک هفته بعد
زنگ زدن
مریم: ملیکا امروز بیا خونی ما
ملیکا: باشه تا یک ساعت دیگع میام
دو ساعت بعد
مریم: چرا انقدر دیر اومدی ۳ ساعت منتظرتم
ملیکا: ببخشید کارم دیر شد دیگه چیکار کنم
مریم: باشه حالا بیا تو فیلمهامونو ببینیم هزار تا فیلم انتخاب کردم باید همشونو ببینیم
ملیکا: وقتی اومدم دیدم یکی مثل گلی اون روزی خونی همسایمون بود
مریم: واقعا
ملیکا: اوهوم
مریم: بیا به اون روز فکر نکنیم
یک ساعت بعد
زررین زررین
مریم: گوشیم زنگ میزنه مامانم ببینم چکار داره
مامان: بیا خونه
ملیکا: باشه
مامان: میدونستی دختر همسایمون الان مرد خیلی مامانش گنا داره
ملیکا: چیی
قط کردن
ملیکا: مریم مرد (گریه 😭کردن)
مریم: کی
ملیکا: همون دختره که گفتم گلرو دیدم
بقل کردن🫂
۴.۰k
۱۰ اسفند ۱۴۰۲