فیک( من♡تو) پارت ۶۸
فیک( من♡تو) پارت ۶۸
ا.ت ویو
مرده: فقط یه تکون کوچولو تورو از این دنیا میبره....پس فقط ساکت تو جات بشین..
دیگه آروم نشستم.....نمیدونم چقد گذشت اما فک کنم وقت زیادی رو تو راه بودیم...ماشین ایستاد و مرده ک کنارم بود فک کنم از ماشین پیاده شد.....و بعدش صدا اون مرده با یه دختر اومد..
فقط صداشو میشنیدم چون دور بودن نمیتونستم حرفاشون و بیفهمم..
ساکت شدن و بعدش صدا پا اومد...و کمی تکون خوردم... یچیزیو رو گردنم حس کردم...با وردش تو کل بدنم حس درد و پیدا کردم...
و بعد از برداشتن دوباره حس سوزیش سرم گیج میرفت و درد بدنم بيشتر از قبل میشد......
صدا دختره رو شنیدم ک گفت...
دختره: نمیزارم آروم تو این دنیا زندگی کنی..اینو بدون تو با من طرفی..البته طرف بودی...از سر راهم برداشتمت.
نمیتونستم حرف بزنم چون تمومی بدنم میلرزید انگار سردمه...نمیتونستم چشمامو باز نگهدارم...
کم کم چشمامو بستم..و بعدش سیاهی.......
..
جونگکوک ویو
بعدی کنسرت چون همه خسته بودیم قبل از ا.ت به خونه برگشتیم...تو اتاقم رو تخت دراز کشیده بودم و فک میکردم....ک به ا.ت بگم یا نه...
همنجوری تو فکر بودم..ک صدا در اومد و جیمین با عجله وارد اتاقم شد....
رو تخت نشستم ک جیمین با نگرانی گفت....
جیمین: ا.ت نیست...اونو دزدیدن....
سریع پاشدم و سمتش رفتم..و گفتم..
جونگکوک: چی چی...الان میدونی چی میگی...
جیمین: ا.ت و دزدیدن و بادیگارد های ک با ا.ت بودن و کشتن....
جونگکوک: کی...؟
جیمین: نمیدونیم...
با جیمین به طبقه پایین برگشتم ک همه پسرا تو حال با استف بودن... چهرشون جز نگرانی چیزی دیگه رو نشون نمیداد...
کنارشون رفتم...
جونگکوک: چیخبره...
شوگا: ا.ت و دزدیدن..و بادیگارد هارو کشتن..الان معلوم نیس ا.ت کجاست...
جونگکوک: به پلیس خبر دادین...
استف: همه جا خبر پخش شده....
رو مبل نشستم و سرمو بین دستام گرفتم...یعنی کجا رفته..کی دزدیده....
اشتباه املایی بود معذرت 🤍💜
شرط نداریم هروقت حالم بهتر شد میزارم اتفاق امروز با اون عوضی به همه ی زندگیم گند زده.
ا.ت ویو
مرده: فقط یه تکون کوچولو تورو از این دنیا میبره....پس فقط ساکت تو جات بشین..
دیگه آروم نشستم.....نمیدونم چقد گذشت اما فک کنم وقت زیادی رو تو راه بودیم...ماشین ایستاد و مرده ک کنارم بود فک کنم از ماشین پیاده شد.....و بعدش صدا اون مرده با یه دختر اومد..
فقط صداشو میشنیدم چون دور بودن نمیتونستم حرفاشون و بیفهمم..
ساکت شدن و بعدش صدا پا اومد...و کمی تکون خوردم... یچیزیو رو گردنم حس کردم...با وردش تو کل بدنم حس درد و پیدا کردم...
و بعد از برداشتن دوباره حس سوزیش سرم گیج میرفت و درد بدنم بيشتر از قبل میشد......
صدا دختره رو شنیدم ک گفت...
دختره: نمیزارم آروم تو این دنیا زندگی کنی..اینو بدون تو با من طرفی..البته طرف بودی...از سر راهم برداشتمت.
نمیتونستم حرف بزنم چون تمومی بدنم میلرزید انگار سردمه...نمیتونستم چشمامو باز نگهدارم...
کم کم چشمامو بستم..و بعدش سیاهی.......
..
جونگکوک ویو
بعدی کنسرت چون همه خسته بودیم قبل از ا.ت به خونه برگشتیم...تو اتاقم رو تخت دراز کشیده بودم و فک میکردم....ک به ا.ت بگم یا نه...
همنجوری تو فکر بودم..ک صدا در اومد و جیمین با عجله وارد اتاقم شد....
رو تخت نشستم ک جیمین با نگرانی گفت....
جیمین: ا.ت نیست...اونو دزدیدن....
سریع پاشدم و سمتش رفتم..و گفتم..
جونگکوک: چی چی...الان میدونی چی میگی...
جیمین: ا.ت و دزدیدن و بادیگارد های ک با ا.ت بودن و کشتن....
جونگکوک: کی...؟
جیمین: نمیدونیم...
با جیمین به طبقه پایین برگشتم ک همه پسرا تو حال با استف بودن... چهرشون جز نگرانی چیزی دیگه رو نشون نمیداد...
کنارشون رفتم...
جونگکوک: چیخبره...
شوگا: ا.ت و دزدیدن..و بادیگارد هارو کشتن..الان معلوم نیس ا.ت کجاست...
جونگکوک: به پلیس خبر دادین...
استف: همه جا خبر پخش شده....
رو مبل نشستم و سرمو بین دستام گرفتم...یعنی کجا رفته..کی دزدیده....
اشتباه املایی بود معذرت 🤍💜
شرط نداریم هروقت حالم بهتر شد میزارم اتفاق امروز با اون عوضی به همه ی زندگیم گند زده.
۱۲.۹k
۱۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.