پارت25
پارت25
گفتم:لطفا قضاوت نکن اینجوری که فکر میکنی نیست
گفت:اونوقت چجوری فکر کنم تا برای شما قابل قبول باشه؟
گفتم:تورو ریش مرلین اینجوری صحبت نکن
گفت:از اتاق من برو بیرون
گفتم:تا این موضوع حل نشه نمیرم
گفت:هانا گفتم برو بیرون
گفتم:نمیرم گفت:میری همین الان هم میری گفتم:بزار توضیح بدم گفت:توضیح تو به چه درد من میخوره؟هانا تا بیرونت نکردم برو بیرون یه نفس و سریع گفتم:ببین من مقصر نیستم ما باهم پایین نشسته بودیم که من خسته شدم و اومدم بالا دیدیم تو اتاقم نشسته و مسته منم با خودم گفتم چیکار کنم که این فکر زد به سرم که دست و صورتشو بشورم تا مستی از سرش بپره تا دست و صورتشو شستم دیدم شما دارین نگاه میکنین و توهم شبیه بچه کوچیکا قهر کردی اومدم دنبالت تا بهت بگم بریم از خودش بپرسیم که دیدم اون عوضی این حرفو زد و الانم که اینجام حلا قانع شدی؟
گفت:نه و از اتاقم برو بیرون
با بغض گفتم:جدی میگی
گفت:آره خیلی هم جدیم
رفتم بیرون رفتم تو اتاقم تا مارکوس رو دیدم یه مشت محکم زدم تو صورتش هرچی مستی تو سرش بود پرید و داد زدم...
گفتم:لطفا قضاوت نکن اینجوری که فکر میکنی نیست
گفت:اونوقت چجوری فکر کنم تا برای شما قابل قبول باشه؟
گفتم:تورو ریش مرلین اینجوری صحبت نکن
گفت:از اتاق من برو بیرون
گفتم:تا این موضوع حل نشه نمیرم
گفت:هانا گفتم برو بیرون
گفتم:نمیرم گفت:میری همین الان هم میری گفتم:بزار توضیح بدم گفت:توضیح تو به چه درد من میخوره؟هانا تا بیرونت نکردم برو بیرون یه نفس و سریع گفتم:ببین من مقصر نیستم ما باهم پایین نشسته بودیم که من خسته شدم و اومدم بالا دیدیم تو اتاقم نشسته و مسته منم با خودم گفتم چیکار کنم که این فکر زد به سرم که دست و صورتشو بشورم تا مستی از سرش بپره تا دست و صورتشو شستم دیدم شما دارین نگاه میکنین و توهم شبیه بچه کوچیکا قهر کردی اومدم دنبالت تا بهت بگم بریم از خودش بپرسیم که دیدم اون عوضی این حرفو زد و الانم که اینجام حلا قانع شدی؟
گفت:نه و از اتاقم برو بیرون
با بغض گفتم:جدی میگی
گفت:آره خیلی هم جدیم
رفتم بیرون رفتم تو اتاقم تا مارکوس رو دیدم یه مشت محکم زدم تو صورتش هرچی مستی تو سرش بود پرید و داد زدم...
۳.۸k
۱۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.