p⑨
p⑨
از هوش رفتم وقتی بیدار شدم توی اتاقم بودم.....
فوری رفتم پایین انگار جلسه بود..
جلسه ی مافیا....
داشتن درومورد تفنگ و اینا حرف میزدن ک اجوما تو آشپزخونه با اشاره یهم گفت برم پیشش رفتم و بهم ی پارچ آبمیوه داد و خودش لیوانارو برد داشتم پارچ و میبردم ک یکی از مافیا ها پاشو گذاشت جلوی پام...
پارچ شکست و لباسم کلا زرد شد(آب پرتغال بوده)
جرعت نداشتم ریکشنی نشون بدم...
چون ممکن بود کشته بشم بلند شدم و عذر خواهی کردم همه زدن زیر خنده جز ارباب....
انقد عصبانی بود ک میدونستم قراره منو بکشه......
جلسه تموم شد....
شب ساعت های ۱۲کارم تموم شد بلید میرفتم اتاق ارباب چون خودش گفته بود... در زدم و اجازه ی ورود خواستم...
اجازه داد و وارد شدم.....
پشتش ب من بود پشت میز کارش....
ی پیرهن سفید تنش بود... که سه تا از دکمه هاش باز بود......
و شراب قرمزش....
ویو کوک
از اونجایی ک دونستم پسر باز نیس چون همه ی خدمتکارا با بادیگارداد گرم میگیرن و..... دونشتم چطور شکنجش کنم.....
کمی از شراب قرمز خورد و بقیشو روی سینش و لباسش خالی کرد...
با انگشت اشاره کرد ک برم نزدیک...
کوک: تمیزش کن!
دستمال برداشتم و دستمو گرفت و انقد فشار داد ک کم مونده بود انگشتام بشکنن......
بعدشم گفت...
کوک: لیسش بزن....
و.....
خ
م
ا
ر
ی
حمایت بیبی هام🍫🤌🏻؟
از هوش رفتم وقتی بیدار شدم توی اتاقم بودم.....
فوری رفتم پایین انگار جلسه بود..
جلسه ی مافیا....
داشتن درومورد تفنگ و اینا حرف میزدن ک اجوما تو آشپزخونه با اشاره یهم گفت برم پیشش رفتم و بهم ی پارچ آبمیوه داد و خودش لیوانارو برد داشتم پارچ و میبردم ک یکی از مافیا ها پاشو گذاشت جلوی پام...
پارچ شکست و لباسم کلا زرد شد(آب پرتغال بوده)
جرعت نداشتم ریکشنی نشون بدم...
چون ممکن بود کشته بشم بلند شدم و عذر خواهی کردم همه زدن زیر خنده جز ارباب....
انقد عصبانی بود ک میدونستم قراره منو بکشه......
جلسه تموم شد....
شب ساعت های ۱۲کارم تموم شد بلید میرفتم اتاق ارباب چون خودش گفته بود... در زدم و اجازه ی ورود خواستم...
اجازه داد و وارد شدم.....
پشتش ب من بود پشت میز کارش....
ی پیرهن سفید تنش بود... که سه تا از دکمه هاش باز بود......
و شراب قرمزش....
ویو کوک
از اونجایی ک دونستم پسر باز نیس چون همه ی خدمتکارا با بادیگارداد گرم میگیرن و..... دونشتم چطور شکنجش کنم.....
کمی از شراب قرمز خورد و بقیشو روی سینش و لباسش خالی کرد...
با انگشت اشاره کرد ک برم نزدیک...
کوک: تمیزش کن!
دستمال برداشتم و دستمو گرفت و انقد فشار داد ک کم مونده بود انگشتام بشکنن......
بعدشم گفت...
کوک: لیسش بزن....
و.....
خ
م
ا
ر
ی
حمایت بیبی هام🍫🤌🏻؟
۹.۱k
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.