پارت۲۶
اون اون جین بود بردار تهیونگ خودشم اونجا بود ای به خشکی شانس رفتم اون عقب وایستادم تا حرفاشون تموم شه بعد چند دقیقه حرفاشون تموم شد و رفتن سمت اتاقشون منم رفتم پشت میزم نشستم امروز باید ی بازی رو تست میکردم و گزارشو مینوشتم هدفونمو گذاشتم تا امدم شروع کنم یکی از بچهها امد
دختره:منشی ریئس گفت بری دفتر رئیس کارت دارن
ات:باشه ممنونم
یا خود خدا بهم رحم کن رسیدم اونجا منشی گفت من امدم و گفت برم تو در زدم رفتم تو
ات:با من کاری داشتین
تهیونگ:الان برات شدیم غربیه
جین:تهیونگ بسه
تازه فهمیدم توام اینجا کار میکنی خیلی خوشحال شدم حداقل یکی اینجا هست که بتونیم بهش اعتماد کنیم
ات:اوم نظر لطفتونه ممنونم من میتونم برم
جین:اره حتما
ات رفت و من موندم بردار ناقصالعقلم ث
جین:تو چرا با اون دختر بیچاره اینجوری میکنی هاا
اونکه خودش گفته مقصر مادر بود حالا هی بهش گیر بده
تهیونگ:اما خودت میبینی چیکارا میکنه ی جوری حرف میزنه انگار صد پشت باهم غربیه هستیم کاراش رفتاراش خوبه خودش میدونه من روش حساسم همش ی کاری میکنه آدم عصبی بشه
جین:خوبه خوبه توان برای من غیرتی شدی ی بار دیگه اون دخترو اذیت کنی با من طرفی
تهیونگ:جالبه همه داداش دارن منم دارم
ویو ات
از اتاق امدم بیرون هوفففففف خدا رفتم سر میز خودم اخه مگه من چیکار کردم بازی آزمایش کردم همه چیش خوب ی چندتا کار دیگه هم داشتم اونارم انجام دادم و تا به ساعت نگاه کردم پشمام ریخت ۷سب مگه چیکار کردم وسایلمو جمع کردم و از شرکت زدم بیرون تا امدم آهنگ کوش بدم
تهیونگ:صبر کن باهم بریم
ات:چرا
تهیونگ:چون شبه هوا تاریک شده
ات:من هرشب این مسیرو میرم
تهیونگ:حالا ی امشبو با من بیا
ات:باشه بریم
راه افتادیم سمت خونه اونم بدون ماشین از پیاده روی خوشم میاد
تهیونگ:میری خونه خودتون
ات:اره چه طور
تهیونگ:همین جوری
ات:اهان
ی لحظه وایستادم اونم روبهرو وایستاد با انگشت اروم ضربه زدم به سرش
تهیونگ:اخ چیکار میکنی
ات:هیچی میخواستم ببینم توش مغز هست با نه
تهیونگ:عجب دختری هستی
هنوز اون کیوتی خواصو تو رفتارش داشت هنوزم مهربون بود شوخ طبع
۱۸مین بعد خونه ات
ات:خوب خیلی ممنونم دیگه میتونی بری
تا امدم برم تو مامانم درو وا کرد
مات:تهیونگ خودتی
تهیونگ:سلام خانم چو
مات:سلام پسرم خیلی خوشحال شدم دیدمت
ات:اره منم خوشحال شدم خوب مامان بریم تو دیگه تهیونگ ممنونم رسوندیم
مات:این چه حرفی دختر طفلکی تا اینجا تورو رسوند تهیونگ بیا تو شاممون امادس اتفاقا دوستاتم هستن
ات و تهیونگ:دوستامون
با تهیونگ رفتیم تو خودم ریختم پشمام موند
ات:سوهو ورونیکا جین هانا کوک سوجین جیمین سوا(شکه)
تهیونگ:شما اینجا چیکار میکنین
هانا:کار من گفتم همه دور هم باشیم بیشتر خوش میگذره
ات:گند زدی بدم گند زدی(اروم)
ات:من میرم لباسامو عوض کنم
رفتم تو اتاق ای هانا خدا لعنتت کنه خبرتو برام بیارن اه ی لباس خیلی ساده پوشیدمو رفتم پایین میز شام چینده شده بود کامل همچی بود رفتم نشستم از شانسم کنار…..
دختره:منشی ریئس گفت بری دفتر رئیس کارت دارن
ات:باشه ممنونم
یا خود خدا بهم رحم کن رسیدم اونجا منشی گفت من امدم و گفت برم تو در زدم رفتم تو
ات:با من کاری داشتین
تهیونگ:الان برات شدیم غربیه
جین:تهیونگ بسه
تازه فهمیدم توام اینجا کار میکنی خیلی خوشحال شدم حداقل یکی اینجا هست که بتونیم بهش اعتماد کنیم
ات:اوم نظر لطفتونه ممنونم من میتونم برم
جین:اره حتما
ات رفت و من موندم بردار ناقصالعقلم ث
جین:تو چرا با اون دختر بیچاره اینجوری میکنی هاا
اونکه خودش گفته مقصر مادر بود حالا هی بهش گیر بده
تهیونگ:اما خودت میبینی چیکارا میکنه ی جوری حرف میزنه انگار صد پشت باهم غربیه هستیم کاراش رفتاراش خوبه خودش میدونه من روش حساسم همش ی کاری میکنه آدم عصبی بشه
جین:خوبه خوبه توان برای من غیرتی شدی ی بار دیگه اون دخترو اذیت کنی با من طرفی
تهیونگ:جالبه همه داداش دارن منم دارم
ویو ات
از اتاق امدم بیرون هوفففففف خدا رفتم سر میز خودم اخه مگه من چیکار کردم بازی آزمایش کردم همه چیش خوب ی چندتا کار دیگه هم داشتم اونارم انجام دادم و تا به ساعت نگاه کردم پشمام ریخت ۷سب مگه چیکار کردم وسایلمو جمع کردم و از شرکت زدم بیرون تا امدم آهنگ کوش بدم
تهیونگ:صبر کن باهم بریم
ات:چرا
تهیونگ:چون شبه هوا تاریک شده
ات:من هرشب این مسیرو میرم
تهیونگ:حالا ی امشبو با من بیا
ات:باشه بریم
راه افتادیم سمت خونه اونم بدون ماشین از پیاده روی خوشم میاد
تهیونگ:میری خونه خودتون
ات:اره چه طور
تهیونگ:همین جوری
ات:اهان
ی لحظه وایستادم اونم روبهرو وایستاد با انگشت اروم ضربه زدم به سرش
تهیونگ:اخ چیکار میکنی
ات:هیچی میخواستم ببینم توش مغز هست با نه
تهیونگ:عجب دختری هستی
هنوز اون کیوتی خواصو تو رفتارش داشت هنوزم مهربون بود شوخ طبع
۱۸مین بعد خونه ات
ات:خوب خیلی ممنونم دیگه میتونی بری
تا امدم برم تو مامانم درو وا کرد
مات:تهیونگ خودتی
تهیونگ:سلام خانم چو
مات:سلام پسرم خیلی خوشحال شدم دیدمت
ات:اره منم خوشحال شدم خوب مامان بریم تو دیگه تهیونگ ممنونم رسوندیم
مات:این چه حرفی دختر طفلکی تا اینجا تورو رسوند تهیونگ بیا تو شاممون امادس اتفاقا دوستاتم هستن
ات و تهیونگ:دوستامون
با تهیونگ رفتیم تو خودم ریختم پشمام موند
ات:سوهو ورونیکا جین هانا کوک سوجین جیمین سوا(شکه)
تهیونگ:شما اینجا چیکار میکنین
هانا:کار من گفتم همه دور هم باشیم بیشتر خوش میگذره
ات:گند زدی بدم گند زدی(اروم)
ات:من میرم لباسامو عوض کنم
رفتم تو اتاق ای هانا خدا لعنتت کنه خبرتو برام بیارن اه ی لباس خیلی ساده پوشیدمو رفتم پایین میز شام چینده شده بود کامل همچی بود رفتم نشستم از شانسم کنار…..
۴.۰k
۱۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.