حاکم قلبم ❤️🩹 پارت یازدهم
حاکم قلبم ❤️🩹 پارت یازدهم
ادامه................ و بعد درو بست و جنی رو بغل کرد و سرشو بوسید و ازش جداشد و دوباره ولفی پشت در شروع کرد به پارس کردن و دوباره اونو آورد تو اتاق[علامت جنی+،علامت یونگی_،علامت آجوما£]
_نترس جنی کاریت نداره
+ولی اگه گازم گرفت چی ؟
_خیلی خب دوباره میبرمش بیرون
+هوففففف
_بیا بخواب
+باشه
و به خواب رفتند
(فردا صبح )
از زبان جنی
امروز صبح که بیدار شدم دیدم یونگی مونو به خودش چسبونده و دوباره خوابم گرفت . دوباره که بیدار شدم دیدم نیست و بلند شدم و لباسامو عوض کردم موهامو مرتب شونه کردم و مسواک زدن و صبحانه مو خوردم و چون فردا آجوما میاد خوشحال بودم رفتم تو اتاق و خودمو تو آینه نگاه کردم و بعد که اومدم بیرون دیدم سگ یونگی بیرون جلوی پا مه و پابه فرار گذاشتم و دیدم داره دنبالم میاد و سریع از پله ها رفتم بالا و رفتم تو حموم قایم شدم و درو باز گذاشتم و پریدم بغل یونگی و پاهامو دوطرفه پهلو هاش گذاشتم و دستمو دور گردنش حلقه مردم اونم منو از پشت گرفت تا نیوفتم
_چیشده ؟
+اون سگه دنبالمه
_ولفی برو بیرون .... الان
و ولفی میره بیرون
+ولم کن
_خودت منو بغل کردی
و اومدم پایین و منو ول کرد و اومدم از در برم بیرون که از پشت محکم درو بست و وقتی برگشتم نزدیکم شده بود و گفت .
_کجا با این عجله ؟
+در رو ول کن میخوام برم .
_عاعا قرار نیست بزارم بری و بعد ..............
تمام ............تا پارت های بعدی بای بای 💜💜💜
ادامه................ و بعد درو بست و جنی رو بغل کرد و سرشو بوسید و ازش جداشد و دوباره ولفی پشت در شروع کرد به پارس کردن و دوباره اونو آورد تو اتاق[علامت جنی+،علامت یونگی_،علامت آجوما£]
_نترس جنی کاریت نداره
+ولی اگه گازم گرفت چی ؟
_خیلی خب دوباره میبرمش بیرون
+هوففففف
_بیا بخواب
+باشه
و به خواب رفتند
(فردا صبح )
از زبان جنی
امروز صبح که بیدار شدم دیدم یونگی مونو به خودش چسبونده و دوباره خوابم گرفت . دوباره که بیدار شدم دیدم نیست و بلند شدم و لباسامو عوض کردم موهامو مرتب شونه کردم و مسواک زدن و صبحانه مو خوردم و چون فردا آجوما میاد خوشحال بودم رفتم تو اتاق و خودمو تو آینه نگاه کردم و بعد که اومدم بیرون دیدم سگ یونگی بیرون جلوی پا مه و پابه فرار گذاشتم و دیدم داره دنبالم میاد و سریع از پله ها رفتم بالا و رفتم تو حموم قایم شدم و درو باز گذاشتم و پریدم بغل یونگی و پاهامو دوطرفه پهلو هاش گذاشتم و دستمو دور گردنش حلقه مردم اونم منو از پشت گرفت تا نیوفتم
_چیشده ؟
+اون سگه دنبالمه
_ولفی برو بیرون .... الان
و ولفی میره بیرون
+ولم کن
_خودت منو بغل کردی
و اومدم پایین و منو ول کرد و اومدم از در برم بیرون که از پشت محکم درو بست و وقتی برگشتم نزدیکم شده بود و گفت .
_کجا با این عجله ؟
+در رو ول کن میخوام برم .
_عاعا قرار نیست بزارم بری و بعد ..............
تمام ............تا پارت های بعدی بای بای 💜💜💜
۴.۲k
۱۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.