پارت 5 (این پارت یخورده طولانیه)
پارت 5 (این پارت یخورده طولانیه)
ویو ا.ت :
_گفتم میخوام از مدیریت شرکت استعفا بدم.
برگه استعفام رو انداختم جلوش و برگشتم سمت در خروجی.
×تو نمیتونی استعفا بدی. من این اجازه رو بهت نمیدم.
_اون شرکت ماله منه و تو نمیتونی دخالت کنی. الانم میگم میخوام استعفا بدم. اگه اینقدر شرکتت برات مهمه خو خودت برو ادارش کن.
در رو پشت سرم محکم بستم و سوار ماشین شدموو به سمت شرکت حرکت کردم تا وسایلم رو جمع کنم. تمام مدت یه ماشین سفید رنگ داشت دنبالمون میکرد و مطمئن بود آقای جانگ هم فهمیده بود. به هرحال چیزی نگفتم چون میدونستم آقای جانگ کارشو بلده. وقتی رسیدیم شرک من پیاده شدم و رفتم داخل.
ویو هیونجین :
چون بنظرم عجیب بود با چان ، لینو و هان داشتیم دنبالش میکردیم. اولین توقفش جلوی یه ویلای بزرگ بود. تعجب کردم. وقتی دوباره سوار ماشین شد دنبالش رفتیم.
چان : هی بنظرم کار خوبی نیست بریم دنبالش.
لینو : ولی باید بفهمیم چیکار میکنه مگه نه. اون قراره عضو گروهمون بشه.
وقتی جلو شرکت پیاده شد دیگه واقعا شوکه شدم.
هان : اون اینجا چیکار داره؟
چان : اینجا شرکت پولدارترین فرد کره پارک مانگ سو عه. اون اینجا چیکار میکنه؟
+الان یعنی ا.ت دختر اونه؟
هان : ممکنه!
یه دفعه یه نفر ضربه ای به پنجره زد. شیشه رو دادم پایین.
+بفرمایین؟
آ.ج : میشه یه دقیقه تشریف بیارین پایین؟
پیاده شدم که یه دفعه چاقو گذاشت زیر گلوم
چان و لینو و هان باهم : یاااا چه مرگته چیکار میکنی؟
+چیکار میکنی؟
آ.ج : من باید ازتون بپرسم که شما بره چی داشتین خانم پارک رو تعقیب میکردین؟
+خانم پارک؟
آ.ج : جواب منو بده
و چاقو رو بیشتر فشار داد طوری که رو گلوم خراش افتاد.
_ولش کن
چشمم خورد به ا.ت که یه پوشه تو دستش بود و رنگش پریده بود.
آ.ج : گفتم ولشون کن. اونا آشنان. ازشون معذرت خواهی کن.
آ.ج : چشم. معذرت میخوام نمیدونستم.(بعد رفت)
ا.ت سریع دوید سمتم و با دستش زخم رو گلومو لمس کرد.
_حالت خوبه؟ چیزیت که نشده؟
+آره خوبم ولی اگه دیر رسیده بودی دیگه خوب نبودم.
_واقعا معذرت میخوام. یخورده زود جوش میاره. راستی بره چی داشتین تعقیبم میکردین؟
+آمم...خب تو یه دفعه زدی بیرون و نگران شدیم. درضمن سویشرتتم جا گذاشتی.
_ممنون.
هان : واوو. تو واقعا اینجا کار میکنی؟
_کار میکردم. الان استعفا دادم.
لینو : دیوونه شدی؟
_بخاطر یه سری چیزا نمیتونستم اینجارو خوب اداره کنم بره همین مجبور به استعفا شدم.
چان : بیخیال. ما دیگه میریم. ا.ت مراقب خودت باش.
ویو ا.ت :
بعد از اینکه رفتن سوار ماشین شدم و به سمت خونه خودم حرکت کردم. نمیدونستم باید چیکار میکردم واقعا هول شده بودم. پوشه ای که تو دستم بود رو انداختم رو میز. باورم میشد. به پوشه روی میز زل زده بودم. امکان نداره کار اون باشه...
ویو ا.ت :
_گفتم میخوام از مدیریت شرکت استعفا بدم.
برگه استعفام رو انداختم جلوش و برگشتم سمت در خروجی.
×تو نمیتونی استعفا بدی. من این اجازه رو بهت نمیدم.
_اون شرکت ماله منه و تو نمیتونی دخالت کنی. الانم میگم میخوام استعفا بدم. اگه اینقدر شرکتت برات مهمه خو خودت برو ادارش کن.
در رو پشت سرم محکم بستم و سوار ماشین شدموو به سمت شرکت حرکت کردم تا وسایلم رو جمع کنم. تمام مدت یه ماشین سفید رنگ داشت دنبالمون میکرد و مطمئن بود آقای جانگ هم فهمیده بود. به هرحال چیزی نگفتم چون میدونستم آقای جانگ کارشو بلده. وقتی رسیدیم شرک من پیاده شدم و رفتم داخل.
ویو هیونجین :
چون بنظرم عجیب بود با چان ، لینو و هان داشتیم دنبالش میکردیم. اولین توقفش جلوی یه ویلای بزرگ بود. تعجب کردم. وقتی دوباره سوار ماشین شد دنبالش رفتیم.
چان : هی بنظرم کار خوبی نیست بریم دنبالش.
لینو : ولی باید بفهمیم چیکار میکنه مگه نه. اون قراره عضو گروهمون بشه.
وقتی جلو شرکت پیاده شد دیگه واقعا شوکه شدم.
هان : اون اینجا چیکار داره؟
چان : اینجا شرکت پولدارترین فرد کره پارک مانگ سو عه. اون اینجا چیکار میکنه؟
+الان یعنی ا.ت دختر اونه؟
هان : ممکنه!
یه دفعه یه نفر ضربه ای به پنجره زد. شیشه رو دادم پایین.
+بفرمایین؟
آ.ج : میشه یه دقیقه تشریف بیارین پایین؟
پیاده شدم که یه دفعه چاقو گذاشت زیر گلوم
چان و لینو و هان باهم : یاااا چه مرگته چیکار میکنی؟
+چیکار میکنی؟
آ.ج : من باید ازتون بپرسم که شما بره چی داشتین خانم پارک رو تعقیب میکردین؟
+خانم پارک؟
آ.ج : جواب منو بده
و چاقو رو بیشتر فشار داد طوری که رو گلوم خراش افتاد.
_ولش کن
چشمم خورد به ا.ت که یه پوشه تو دستش بود و رنگش پریده بود.
آ.ج : گفتم ولشون کن. اونا آشنان. ازشون معذرت خواهی کن.
آ.ج : چشم. معذرت میخوام نمیدونستم.(بعد رفت)
ا.ت سریع دوید سمتم و با دستش زخم رو گلومو لمس کرد.
_حالت خوبه؟ چیزیت که نشده؟
+آره خوبم ولی اگه دیر رسیده بودی دیگه خوب نبودم.
_واقعا معذرت میخوام. یخورده زود جوش میاره. راستی بره چی داشتین تعقیبم میکردین؟
+آمم...خب تو یه دفعه زدی بیرون و نگران شدیم. درضمن سویشرتتم جا گذاشتی.
_ممنون.
هان : واوو. تو واقعا اینجا کار میکنی؟
_کار میکردم. الان استعفا دادم.
لینو : دیوونه شدی؟
_بخاطر یه سری چیزا نمیتونستم اینجارو خوب اداره کنم بره همین مجبور به استعفا شدم.
چان : بیخیال. ما دیگه میریم. ا.ت مراقب خودت باش.
ویو ا.ت :
بعد از اینکه رفتن سوار ماشین شدم و به سمت خونه خودم حرکت کردم. نمیدونستم باید چیکار میکردم واقعا هول شده بودم. پوشه ای که تو دستم بود رو انداختم رو میز. باورم میشد. به پوشه روی میز زل زده بودم. امکان نداره کار اون باشه...
۷.۰k
۱۲ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.