تک پارتی یونگی : برای اخرین بار
ات: تازه فهمیدم که سرطان دارم و چند روز بیشتر زنده نیستم یونگی توی این چند روز همش مراقبمه ولی من دیگ میدونم اخرشه
با سختی قاشق سوپو داخل دهنم گذاشتم یونگی با بغض بم نگا میکرد بهش گفتم
ات: یونگی الان دیگ اخرشه پس لطفا با تا صبح باهم بریم دم ساحل
یونگی :ولی
ات: ولی بی ولی
یونکی : باشه
شب شدو اونا دوتایی باهم رفتن ساحل
ات اروم سرشو به شونه یونگی تکیه داد حالش بد شده بود الان دیگه اخرش بود میدونست داره تموم میشه پس گفت
ات: یونگی میشه برای بار اخر دستامو بگیری
یونگی هم با گریه دستای اتو گرفت و با اون دستش به امبولانس زنگ زد اما اونا که رسیدن دیگ دیر شده بود فرشته کوچولوش دیگه نفس نمیکشیدو نبض نداش 💔
بچها ببخشید خیلی بد نوشتم و تکراری شد یکم حالم خوب نیس خوب شدم قول میدم براتون کلی فعالیت کنم
با سختی قاشق سوپو داخل دهنم گذاشتم یونگی با بغض بم نگا میکرد بهش گفتم
ات: یونگی الان دیگ اخرشه پس لطفا با تا صبح باهم بریم دم ساحل
یونگی :ولی
ات: ولی بی ولی
یونکی : باشه
شب شدو اونا دوتایی باهم رفتن ساحل
ات اروم سرشو به شونه یونگی تکیه داد حالش بد شده بود الان دیگه اخرش بود میدونست داره تموم میشه پس گفت
ات: یونگی میشه برای بار اخر دستامو بگیری
یونگی هم با گریه دستای اتو گرفت و با اون دستش به امبولانس زنگ زد اما اونا که رسیدن دیگ دیر شده بود فرشته کوچولوش دیگه نفس نمیکشیدو نبض نداش 💔
بچها ببخشید خیلی بد نوشتم و تکراری شد یکم حالم خوب نیس خوب شدم قول میدم براتون کلی فعالیت کنم
۶.۳k
۱۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.