۰"زیباترین گل"
۰"زیباترین گل"
[پارت ۱]
"ا.ت ویو"
وووووو وووووو *ویبره گوشی*
آیششششش، دلم میخواد این گوشی و عالم و آدمو و هر چی دانشگاه فاکی هست رو آتیش بزنم، آخه چرا باید برم دانشگاه -_-.
بلاخره بعد از اینکه گوشیه قشنگم خودشو جررر داد، از خواب نازم دل کندم و رفتم سمت دستشویی، بعد از اینکه دست و صورتمو شستم از پله ها رفتم پایین. یه تیکه کیک و یه لیوان شیر برداشتمو بعد از اینکه خوردم رفتم ایستگاه منتظر اتوبوس.
{بعد از رسیدن به دانشگاه}
هوفففففف، راستش اینجا دانشگاه ملی سئوله و خب اکثرا خرپولا اینجان، ولی من بخاطر هوشم قبول شدم. وقتی وارد دانشگاه شدم به معنای واقعی برگام ریخت!
همه هودی و سویشرت و کیفای گرون داشتن، خیلی خجالت کشیدم، خانواده من فقیر نیستن، ولی اونقدراهم خرپول نیستیم. بعد از اینکه رفتم دفتر مدیر و بهم کلاسمو گفت داشتم میرفتم سمت کلاسم که دیدم همه دخترا و پسرا دور ورودی دانشگاه جمع شدن، ینی کی اومده بود؟
همینطور که داشتم تلاش میکردم ببینم کیه، دیدم ۳ تا پسر جذاب و کراش داشتن میومدن تو. راستشو بگم واقعا جذاب بودن ولی اینا جدی دیوونن. همون کنار وایساده بودم که دیدم یه دختری رفت سمت سردسته این اکیپ سه نفره که فک کنم اسمش جونگکوک بود. یه کیک خیلی بزرگ و خوشمزه دستش بود، عررررر منم میخواممممممممم*-*.
(دختره:× ، بقیه بچها:÷)
×جونگکوک اوپا، اینو برای تو درست کردمو میخواستم در کنار این یچیزی بهت بگم، من... من عاشقتم جونگکوکااااااححح.
÷عوووووووووووو.
-هه، ازمن خوشت میاد؟
×اوهوم، میشه باهم باشیم؟
اون پسره ینی جونگکوک کیکو از دست دختره گرفتو کوبوند تو صورتش، عجب پسره بیشعوریهههه، مرتیکه بیریخت!
بدون توجه به اون دختره که الان داشت روی زمین گریه میکرد رفت سمت پله ها، اون حق نداشت با دختره اینجوری رفتار کنه، همینطور که داشت راه میرفت جلوشو گرفتم.
+یاااااا، تو حق نداری با اون دختره اینطوری رفتار کنی، میتونی فقط بهش بگی نه، مجبور نیستی انقدر خشن رفتار کنی.
خب خب بچها این فیک جدیدمونه که مشترکه با ایشون :https://wisgoon.com/jeon.mira
[پارت ۱]
"ا.ت ویو"
وووووو وووووو *ویبره گوشی*
آیششششش، دلم میخواد این گوشی و عالم و آدمو و هر چی دانشگاه فاکی هست رو آتیش بزنم، آخه چرا باید برم دانشگاه -_-.
بلاخره بعد از اینکه گوشیه قشنگم خودشو جررر داد، از خواب نازم دل کندم و رفتم سمت دستشویی، بعد از اینکه دست و صورتمو شستم از پله ها رفتم پایین. یه تیکه کیک و یه لیوان شیر برداشتمو بعد از اینکه خوردم رفتم ایستگاه منتظر اتوبوس.
{بعد از رسیدن به دانشگاه}
هوفففففف، راستش اینجا دانشگاه ملی سئوله و خب اکثرا خرپولا اینجان، ولی من بخاطر هوشم قبول شدم. وقتی وارد دانشگاه شدم به معنای واقعی برگام ریخت!
همه هودی و سویشرت و کیفای گرون داشتن، خیلی خجالت کشیدم، خانواده من فقیر نیستن، ولی اونقدراهم خرپول نیستیم. بعد از اینکه رفتم دفتر مدیر و بهم کلاسمو گفت داشتم میرفتم سمت کلاسم که دیدم همه دخترا و پسرا دور ورودی دانشگاه جمع شدن، ینی کی اومده بود؟
همینطور که داشتم تلاش میکردم ببینم کیه، دیدم ۳ تا پسر جذاب و کراش داشتن میومدن تو. راستشو بگم واقعا جذاب بودن ولی اینا جدی دیوونن. همون کنار وایساده بودم که دیدم یه دختری رفت سمت سردسته این اکیپ سه نفره که فک کنم اسمش جونگکوک بود. یه کیک خیلی بزرگ و خوشمزه دستش بود، عررررر منم میخواممممممممم*-*.
(دختره:× ، بقیه بچها:÷)
×جونگکوک اوپا، اینو برای تو درست کردمو میخواستم در کنار این یچیزی بهت بگم، من... من عاشقتم جونگکوکااااااححح.
÷عوووووووووووو.
-هه، ازمن خوشت میاد؟
×اوهوم، میشه باهم باشیم؟
اون پسره ینی جونگکوک کیکو از دست دختره گرفتو کوبوند تو صورتش، عجب پسره بیشعوریهههه، مرتیکه بیریخت!
بدون توجه به اون دختره که الان داشت روی زمین گریه میکرد رفت سمت پله ها، اون حق نداشت با دختره اینجوری رفتار کنه، همینطور که داشت راه میرفت جلوشو گرفتم.
+یاااااا، تو حق نداری با اون دختره اینطوری رفتار کنی، میتونی فقط بهش بگی نه، مجبور نیستی انقدر خشن رفتار کنی.
خب خب بچها این فیک جدیدمونه که مشترکه با ایشون :https://wisgoon.com/jeon.mira
۷.۶k
۱۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.