گس+لایتر/+پارت+۹۳
ادامه پارت قبل
جلو رفت و روی مبل نشست... هنوز متوجه نشده بود که بایول چیزی فهمیده یا نه!...
اگر فهمیده بود پس چطور عین همیشه شاد و سرحال بود؟ چطور واکنشی نداشت؟ نکنه همه چیزو میدونه و سکوت کرده تا بخواد بهم ضربه بزنه؟...
اینها سوالاتی بودن که از ذهنش عبور میکرد!...
یک دفعه راهی برای پیدا کردن جواب سوالاتش به ذهنش رسید!... دوربین ماشینش!!! دوربین ماشین بایول رو که برداره میتونه بفهمه چی شده!....
برای اینکار یه فکری به سرش زد!
به ایل دونگ یه مسیج فرستاد و نوشت: هر وقت بهت خبر دادم به من زنگ بزن و بگو که حالت خوب نیست... به کمک من نیاز داری!
*
ایل دونگ روی مبل دراز کشیده بود و مشغول دیدن فوتبال بود... صدای پیام گوشیشو که شنید از حالت دراز کشیده در اومد و نشست... گوشیو برداشت و بهش نگاه کرد... با خوندن پیام جونگکوک چشماشو رو هم گذاشت و گفت: اوففففف... باز میخواد از من استفاده ابزاری کنه!... با حالت شاکیانه ای نوشت: هی... باز چی تو سرته؟
بلافاصله جواب گرفت: کاریو که گفتم بکن!
ایل دونگ: باشه
****
از خونه بیرون رفت... رفت به سمت پارکینگ... ماشین بایول رو باز کرد و دوربینشو برداشت... بردش و با دوربین ماشین خودش عوضش کرد... بعدش برگشت به خونه.
**
بایول از اتاق بیرون اومد... و جونگکوک رو دید که توی سالن جلوی دیوار شیشه ای بزرگ ایستاده و یه گلس بزرگ کافی رو توی دستش داره...ویوی فوق العاده ای از سئول رو مقابلش داشت... به سمتش رفت... از پشت سر دستشو دور کمر جونگکوک انداخت و سرشو گذاشت روی شونش...
جونگکوک یه قلپ از کافی نوشید و همچنان که به روبروش خیره بود گفت: چرا انقد طول کشید؟...
بایول خندید و سرشو جابجا کرد... محکم تر خودشو به جونگکوک چسبوند و گفت: موهام زیادی بلند شده کلی خشک کردنش زمان برد...
همزمان که بایول با آرامش صحبت میکرد و تازه داشت گرم حرف زدن میشد جونگکوک گوشیشو که توی دستش بود رو باز کرد...
بدون اینکه بایول ببینه به ایل دونگ مسیج داد:
-الان وقتشه!
ایل دونگ به گوشی جونگکوک زنگ زد... جونگکوک جواب داد... صدای گوشی بلند بود و بایول هم با توجه به اینکه جونگکوک رو در آغوش کشیده بود و فاصله ای باهاش نداشت صداشو میشنید
-الو؟
ایل دونگ سرفه ای زد و گفت: جونگکوکا کجایی؟
-خونه
-راستش یه چیزی ازت میخواستم
-بگو
-من امشب حالم خوب نیست... بدجور سرما خوردم... میشه امشب بیای و کمی بهم کمک کنی؟
-خب بایول تنهاس!
بایول با شنیدن این جمله از جونگکوک سرشو تکون داد و گفت: نه.. اشکالی نداره... اون مریضه... برو پیشش... خانوم جی وون میگم امشب پیشم بمونه
-باشه پس...
میام پیشت ایل دونگ!
گوشیو قطع کرد
توی ذهنش به خاطر ذکاوتش خودش رو تحسین میکرد...
*پارت ۹۴ توسط ویسگون حذف شده به تلگرام مراجه کنین یا دایرکت پیام بدین.
جلو رفت و روی مبل نشست... هنوز متوجه نشده بود که بایول چیزی فهمیده یا نه!...
اگر فهمیده بود پس چطور عین همیشه شاد و سرحال بود؟ چطور واکنشی نداشت؟ نکنه همه چیزو میدونه و سکوت کرده تا بخواد بهم ضربه بزنه؟...
اینها سوالاتی بودن که از ذهنش عبور میکرد!...
یک دفعه راهی برای پیدا کردن جواب سوالاتش به ذهنش رسید!... دوربین ماشینش!!! دوربین ماشین بایول رو که برداره میتونه بفهمه چی شده!....
برای اینکار یه فکری به سرش زد!
به ایل دونگ یه مسیج فرستاد و نوشت: هر وقت بهت خبر دادم به من زنگ بزن و بگو که حالت خوب نیست... به کمک من نیاز داری!
*
ایل دونگ روی مبل دراز کشیده بود و مشغول دیدن فوتبال بود... صدای پیام گوشیشو که شنید از حالت دراز کشیده در اومد و نشست... گوشیو برداشت و بهش نگاه کرد... با خوندن پیام جونگکوک چشماشو رو هم گذاشت و گفت: اوففففف... باز میخواد از من استفاده ابزاری کنه!... با حالت شاکیانه ای نوشت: هی... باز چی تو سرته؟
بلافاصله جواب گرفت: کاریو که گفتم بکن!
ایل دونگ: باشه
****
از خونه بیرون رفت... رفت به سمت پارکینگ... ماشین بایول رو باز کرد و دوربینشو برداشت... بردش و با دوربین ماشین خودش عوضش کرد... بعدش برگشت به خونه.
**
بایول از اتاق بیرون اومد... و جونگکوک رو دید که توی سالن جلوی دیوار شیشه ای بزرگ ایستاده و یه گلس بزرگ کافی رو توی دستش داره...ویوی فوق العاده ای از سئول رو مقابلش داشت... به سمتش رفت... از پشت سر دستشو دور کمر جونگکوک انداخت و سرشو گذاشت روی شونش...
جونگکوک یه قلپ از کافی نوشید و همچنان که به روبروش خیره بود گفت: چرا انقد طول کشید؟...
بایول خندید و سرشو جابجا کرد... محکم تر خودشو به جونگکوک چسبوند و گفت: موهام زیادی بلند شده کلی خشک کردنش زمان برد...
همزمان که بایول با آرامش صحبت میکرد و تازه داشت گرم حرف زدن میشد جونگکوک گوشیشو که توی دستش بود رو باز کرد...
بدون اینکه بایول ببینه به ایل دونگ مسیج داد:
-الان وقتشه!
ایل دونگ به گوشی جونگکوک زنگ زد... جونگکوک جواب داد... صدای گوشی بلند بود و بایول هم با توجه به اینکه جونگکوک رو در آغوش کشیده بود و فاصله ای باهاش نداشت صداشو میشنید
-الو؟
ایل دونگ سرفه ای زد و گفت: جونگکوکا کجایی؟
-خونه
-راستش یه چیزی ازت میخواستم
-بگو
-من امشب حالم خوب نیست... بدجور سرما خوردم... میشه امشب بیای و کمی بهم کمک کنی؟
-خب بایول تنهاس!
بایول با شنیدن این جمله از جونگکوک سرشو تکون داد و گفت: نه.. اشکالی نداره... اون مریضه... برو پیشش... خانوم جی وون میگم امشب پیشم بمونه
-باشه پس...
میام پیشت ایل دونگ!
گوشیو قطع کرد
توی ذهنش به خاطر ذکاوتش خودش رو تحسین میکرد...
*پارت ۹۴ توسط ویسگون حذف شده به تلگرام مراجه کنین یا دایرکت پیام بدین.
۱۴.۹k
۱۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.