وقتی تواتاق بودی داشتی لباس عوض میکردی میاد داخل و...)(در

وقتی تواتاق بودی داشتی لباس عوض میکردی میاد داخل و...)(درخواستی)
#نیکی
#انهایپن
ویو ا.ت
داشتم لباس عوض میکردم تا با نیکی بریم بیرون که یهو نیکی اومد داخل
(علامت نیکی_علامت ا.ت+)
+اهههههه
_هی چته؟
+اون در واسه چیه؟ترسوندیم.
_ببخشید بیب
+اشکال نداره
_راستس چه هیکلی داری تو!
+توری رفتار نکن انگار تا حالا هیکلم رو ندیدی.
_خب حالا
نیکی با چشم های خمار اومد سمتم و چسبوندن به دیوار
+نکنه باز.....
_درسته بیب. بیرون کنسله
+چراااااا؟
_چرا بریم بیرون؟
+چون......
نیکی محکم لباشو به لباس ا.ت کوبوند و وحشیانه می‌بوسید……
ا.ت رو با یه حرکت پرت کرد رو ی تخت و شروع کرد کیس مارک گذاشتن رو گردنش
+هی نیکی بسه دیگه
_نخیر
+ولی قرار بود....
_دیگن قرار نیست من میخوام بمونم خونه از چیزی که مال خودمه استفاده کنم
+ولی.....
_ساکت...
+عوفففف باشه
(۴۰مین بعد)
+واقعاً دیگه نمیتونم نیکی لطفاً بس کن (با گریه)
_آخی عشقم چرا گریه می‌کنی؟
+چرا اینقدر وحشی شدی آخه ؟
_ببخشید دست خودم نبود.
نیکی میخواست ا.ت رو بغل کنه که ا.ت پسش زد
_الان مثلاً قهری؟
+آره
_چرا؟
+چون..........نمیدونم
_بیب گفتم دست خودم نبود دیگه
+عوفف مگه من میتونم با تو قهر باشم ؟
_میدونستم ...حالا بیا بغلم
+باشه(کیوت)
پایان.....
امید وارم خوشت اومده باشه 🌙🌌

ببینین کی برگشته..
اینو خودم نوشتم