چند پارتی
چند پارتی
جیهوپ
برادر ناتنی
.
.
ویو میا
هعییی یه روز نحس دیگه بعد از فوت پدرم نامادریم مثل جلاد باهام رفتار میکنه دیگه خسته شدم از دستش از صبح بشور و بساب و بعدش خانوم بره پی عشق و حال هعییی بد دنیایه
داشتم ظرفها و میشستم که صدای وا شدن قفل خونه اومد
میا:سلام
جسیکا:سلام هرزه بیا اینجا کارت دارم
میا:بله اومدم
جسیکا:فردا عروسیمه
میا:چی عروسی😳
جسیکا:چیه نکنه میخوای تا آخر عمرم با روح اون بابا بیریختت و توی هرزه زندگی کنم
میا:هرکاری دوست داری با من بکن هرچی دوست داری صدام کنه ولی حرف بدی از بابام نزن
جسیکا:لال شد وسایلتو جمع کن ببین اگه من به بابات قول نداده بودم ازت مراقبت کنم هیچوقت با خودم نمیبرمت خونه خودم بدو که باید بریم اونجا و از این به بعد منو مادر جان صدا میکنی و شوهرم رو آقا فهمیدی یا بازم بهت بگم
میا:بلهه مادر جان فهمیدم
جسیکا:آفرین دختر خوب حالا گمشو برو هم وسایل من هم وسایل خودتو جمع کن
میا:چششم
و رفت
همه وسیله هارو جمع کردم که صدای ماشین از بیرون اومد جسیکا که خودشو هزار قلم مالیده بود پاشد رفت در رو وا کرد و اون مرد رو بغل کرد
جسیکا :سلام عزیزم چرا دیر کردی
مینسوک: سلام بیبی ببخش یزره دیر شد
ذهن میا:بهش میگه بیبی زن پنجاه ساله رو میگه بیبی هه حتما اونم بهش میگه ددی هوفف اینا دیگه کین اه .... اه ... چندشا
مینسوک:عزیزم این دختر کیه
جسیکا:ددی جونم اون دختر خوندمه اشکالی ندارد با خودم بیارمش
مینسوک:نه عزیزم هرچیزی که خودت میدونی رو انجام بده
جسیکا: میا دخترم وسایلو بیار و بیا سوار ماشین شو
ذهن میا: دیدی نگفتم الان بهش میگه ددی ولی از تعجب داشتم شاخ درمیاوردم اولین بار بود منو دخترش خطاب میکرد ولی بیخیال فقط به خاطر ابروش اینطوری صدام میکنه
وسایل و جمع کردم و رفتیم تو ماشین اون مرد شروه کرد حرف زدن:
خب ببین تو میا هستی دیگه درسته منم مینسوک هستم کیم مینسوک ما تو یک عمارت زندگی میکنیم من چهارتا پسر دارم که ازاین به بعد برادرهای ناتنی تو حساب میشن خب متوجه شدی تا الان
میا:بله آقا
مینسوک:,خوبه پسر بزرگم اسمش نامجون هست پسر دومم اسمش جین هست پسر سومم اسمش شوگا هست و آخرین پسرم هم اسمش جیهوپ هستش اونا تورو خوب میشناسن یعنی من و جسیکا تورو بهشون معرفی کردیم پس اونا تورو خواهر صدا میکنن و توهم برادر صداشون کن و من رو هم آقا مشکلی نیست
میا:نه آقا مشکلی نیست
مینسوک :خوبه دختر با ادبی هستی
.
.
.
اینم از چند پارتی که یکی بهم پیشنهاد داده بود سعی کنین بهم انرژی بدین
♥️حمایت♥️
جیهوپ
برادر ناتنی
.
.
ویو میا
هعییی یه روز نحس دیگه بعد از فوت پدرم نامادریم مثل جلاد باهام رفتار میکنه دیگه خسته شدم از دستش از صبح بشور و بساب و بعدش خانوم بره پی عشق و حال هعییی بد دنیایه
داشتم ظرفها و میشستم که صدای وا شدن قفل خونه اومد
میا:سلام
جسیکا:سلام هرزه بیا اینجا کارت دارم
میا:بله اومدم
جسیکا:فردا عروسیمه
میا:چی عروسی😳
جسیکا:چیه نکنه میخوای تا آخر عمرم با روح اون بابا بیریختت و توی هرزه زندگی کنم
میا:هرکاری دوست داری با من بکن هرچی دوست داری صدام کنه ولی حرف بدی از بابام نزن
جسیکا:لال شد وسایلتو جمع کن ببین اگه من به بابات قول نداده بودم ازت مراقبت کنم هیچوقت با خودم نمیبرمت خونه خودم بدو که باید بریم اونجا و از این به بعد منو مادر جان صدا میکنی و شوهرم رو آقا فهمیدی یا بازم بهت بگم
میا:بلهه مادر جان فهمیدم
جسیکا:آفرین دختر خوب حالا گمشو برو هم وسایل من هم وسایل خودتو جمع کن
میا:چششم
و رفت
همه وسیله هارو جمع کردم که صدای ماشین از بیرون اومد جسیکا که خودشو هزار قلم مالیده بود پاشد رفت در رو وا کرد و اون مرد رو بغل کرد
جسیکا :سلام عزیزم چرا دیر کردی
مینسوک: سلام بیبی ببخش یزره دیر شد
ذهن میا:بهش میگه بیبی زن پنجاه ساله رو میگه بیبی هه حتما اونم بهش میگه ددی هوفف اینا دیگه کین اه .... اه ... چندشا
مینسوک:عزیزم این دختر کیه
جسیکا:ددی جونم اون دختر خوندمه اشکالی ندارد با خودم بیارمش
مینسوک:نه عزیزم هرچیزی که خودت میدونی رو انجام بده
جسیکا: میا دخترم وسایلو بیار و بیا سوار ماشین شو
ذهن میا: دیدی نگفتم الان بهش میگه ددی ولی از تعجب داشتم شاخ درمیاوردم اولین بار بود منو دخترش خطاب میکرد ولی بیخیال فقط به خاطر ابروش اینطوری صدام میکنه
وسایل و جمع کردم و رفتیم تو ماشین اون مرد شروه کرد حرف زدن:
خب ببین تو میا هستی دیگه درسته منم مینسوک هستم کیم مینسوک ما تو یک عمارت زندگی میکنیم من چهارتا پسر دارم که ازاین به بعد برادرهای ناتنی تو حساب میشن خب متوجه شدی تا الان
میا:بله آقا
مینسوک:,خوبه پسر بزرگم اسمش نامجون هست پسر دومم اسمش جین هست پسر سومم اسمش شوگا هست و آخرین پسرم هم اسمش جیهوپ هستش اونا تورو خوب میشناسن یعنی من و جسیکا تورو بهشون معرفی کردیم پس اونا تورو خواهر صدا میکنن و توهم برادر صداشون کن و من رو هم آقا مشکلی نیست
میا:نه آقا مشکلی نیست
مینسوک :خوبه دختر با ادبی هستی
.
.
.
اینم از چند پارتی که یکی بهم پیشنهاد داده بود سعی کنین بهم انرژی بدین
♥️حمایت♥️
۵.۱k
۱۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.