گل ارکیده
part⁵
یه نفس عمیق کشیدم نخواستم وضع بد تر بشه پس به حرفش گوش کردم و رفتم تو اتاق پرو به تا در اتاق پرو بستم اشکام شرو به ریختن کردن دستمو گذاشتم روی دهنم تا صدام بیرون نره
چرا چرا همش باهام بد رفتاری میکنه واسم رگ غیرتش میزنه بیرون ولی بهم میگه به خاطر من مجبور شده دوست دخترشو ول کنه
هه بازم اون حرفو بهم زد صداش توی سرم اکو میشد / کاش بمیری کاش همون روز مرده بودی /
بازم داشتم به گذشته برمیگشتم گذشته ای که به خاطر اون از هر لحظه اش متنفرم !
فلش بک ۷سال پیش
بازم با اون دختره اومده بود خونه این بار دومی بود که با اون دختره میدیدمش اونجوری که
مادر تهیونگ یونا خانم گفته بود اون دختره همکلاسیش هس به همه سلام کردن و رفتن تو اتاق تهیونگ
امروز همه خانواده باهم جمع شده بودیم خونه اونا خیلی وقت بود تهینگ با اون دختره رفته بود منم رفتم بالا ببینم چیکار میکنن وقتی رسیدم پشت در دیدم در اتاق رو همه کمی بازش کردم که با اون صحنه مواجه شدم تهیونگ و اون دختره داشتن همو می بوسیدن وقتی متوجه من شدت از هم جدا شدن تهیونگ به سمت در اومد که زود فرار کردم و به طرف حیاط رفتم گریه ام گرفته بود اما اگه گریه میکردم مامانم ازم میپرسید برای چی دارم گریه میکنم سعی کردم خودمو کنترل کنم اما نتونستم گوشه ای از حیاط زانو هامو بقل کردم و زدم زیر گریه
دستی روی شونه ام نشست به صاحب دست نگاه کردم پدربزرگم بود روی زانو نشسته بود وقتی با چشمای تیله ای آغشته به اشک نشسته نگاهش کردم منو توی آغوش خودش جا کرد
ادامه کامنت
فالو♡
عشقام حتما نظرتون رو درباره این فیک و فیک جدید رو زیر پست قبلیم بیینم نظراتتون همیشه برام مهمه
(✪‿✪)
یه دوشاتی اسـ.مات دارم موافقید بزارم ؟
یه نفس عمیق کشیدم نخواستم وضع بد تر بشه پس به حرفش گوش کردم و رفتم تو اتاق پرو به تا در اتاق پرو بستم اشکام شرو به ریختن کردن دستمو گذاشتم روی دهنم تا صدام بیرون نره
چرا چرا همش باهام بد رفتاری میکنه واسم رگ غیرتش میزنه بیرون ولی بهم میگه به خاطر من مجبور شده دوست دخترشو ول کنه
هه بازم اون حرفو بهم زد صداش توی سرم اکو میشد / کاش بمیری کاش همون روز مرده بودی /
بازم داشتم به گذشته برمیگشتم گذشته ای که به خاطر اون از هر لحظه اش متنفرم !
فلش بک ۷سال پیش
بازم با اون دختره اومده بود خونه این بار دومی بود که با اون دختره میدیدمش اونجوری که
مادر تهیونگ یونا خانم گفته بود اون دختره همکلاسیش هس به همه سلام کردن و رفتن تو اتاق تهیونگ
امروز همه خانواده باهم جمع شده بودیم خونه اونا خیلی وقت بود تهینگ با اون دختره رفته بود منم رفتم بالا ببینم چیکار میکنن وقتی رسیدم پشت در دیدم در اتاق رو همه کمی بازش کردم که با اون صحنه مواجه شدم تهیونگ و اون دختره داشتن همو می بوسیدن وقتی متوجه من شدت از هم جدا شدن تهیونگ به سمت در اومد که زود فرار کردم و به طرف حیاط رفتم گریه ام گرفته بود اما اگه گریه میکردم مامانم ازم میپرسید برای چی دارم گریه میکنم سعی کردم خودمو کنترل کنم اما نتونستم گوشه ای از حیاط زانو هامو بقل کردم و زدم زیر گریه
دستی روی شونه ام نشست به صاحب دست نگاه کردم پدربزرگم بود روی زانو نشسته بود وقتی با چشمای تیله ای آغشته به اشک نشسته نگاهش کردم منو توی آغوش خودش جا کرد
ادامه کامنت
فالو♡
عشقام حتما نظرتون رو درباره این فیک و فیک جدید رو زیر پست قبلیم بیینم نظراتتون همیشه برام مهمه
(✪‿✪)
یه دوشاتی اسـ.مات دارم موافقید بزارم ؟
۶.۷k
۱۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.