پارت 19
پارت 19
+میرم برات بیارمش پس وایسا همینجا.
ویو هیونجین :
متوجه لرزش دستای خدمتکار شدم و خواستم جلوی افتادن سینی رو بگیرم ولی دیر اقدام کردم. نوشیدنی ها ریخته بود رو ا.ت. ا.ت خشکش زده بود. کمکش کردم بلند شه و بردمش سمت سرویس بهداشتی. بغض کرده بود. متوجه شدم میخواد گریه کنه بره همین بغلش کردم تا آرومش کنم. خیلی بوی خوبی میداد. موهای لختشو آروم نوازش میکردم. دلم میخواست همینجوری تو بغلم بمونه.
ویو ا.ت :
هیونجین که رفت تکیه دادم به دیوار و به پیراهنم نگاه کردم. خیلی بد شده بود. داشت دیوونم میکرد. خوشبختانه یه جا شانس آوردم که با خودم یه لباس اضافه هم آورده بودم. هیونجین رفت تا لباس رو برام بیاره که عوض کنم. وقتی اومد احساس کردم میخواد یه کاری کنه. از نگاهش میتونستم بخونم که چیزایی تو ذهنش داره. بهم نزدیک شد. لباسارو گذاشت کنار. اون یه قدم میومد جلو و من یه قدم میرفتم عقب تا اینکه رسیدم به دیوار. الان دیگه فاصله ای بینمون نبود. صورتشو نزدیکم کرد و دم گوشم گفت
+شرطو باختی. یادت که نرفته؟ حالا وقتشه درخواستمو بهت بگم.
نگاهی به لبام انداخت. دستشو دور کمرم حلقه کرد و منو به خودش نزدیکتر کرد.
+میخوام اون لبای سرخت رو بچشم.
صورتشو بهم نزدیک کرد و آروم بوسه ای به لبام زد.
+اجازست؟
_مگه تو بلدی اجازه هم بگیری؟
+پس یعنی اجازه دارم.
لباشو گذاشت رو لبامو و شروع کرد به بوسیدنم. دستانو دور گردنش حلقه کردم و باهاش همراهی کردم. بعد 5 مین ازش جدا شدم. هردو نفس نفس میزدیم. با دستش موهامو نوازش میکرد و منو تو آغوشش گرفت.
+دوست دارم. تا سرحد مرگ عاشقتم.
•آهان گرفتمشون.
لینو : یا میدونستم یه چیزی هستش.
چان : فکر کنم الان یه زوج داریم.
☆ا.ت سلیقت خیلی خوبه ها.
_یااا شما چرا دارین ما رو میپایین؟
رفتم سمت در رو بستمش و به در تکیه دادم تا نیان تو. هیونجین بهم نزدیک شد و در گوشم گفت
_پایین منتظرتم. لباساتو عوض کن و بیا پایین.
لبخندی زدم و گذاشتم بره.
(پارت دوم لباس ا.ت که کثیف شد)
#هیونجین
#فیک
#استری_کیدز
+میرم برات بیارمش پس وایسا همینجا.
ویو هیونجین :
متوجه لرزش دستای خدمتکار شدم و خواستم جلوی افتادن سینی رو بگیرم ولی دیر اقدام کردم. نوشیدنی ها ریخته بود رو ا.ت. ا.ت خشکش زده بود. کمکش کردم بلند شه و بردمش سمت سرویس بهداشتی. بغض کرده بود. متوجه شدم میخواد گریه کنه بره همین بغلش کردم تا آرومش کنم. خیلی بوی خوبی میداد. موهای لختشو آروم نوازش میکردم. دلم میخواست همینجوری تو بغلم بمونه.
ویو ا.ت :
هیونجین که رفت تکیه دادم به دیوار و به پیراهنم نگاه کردم. خیلی بد شده بود. داشت دیوونم میکرد. خوشبختانه یه جا شانس آوردم که با خودم یه لباس اضافه هم آورده بودم. هیونجین رفت تا لباس رو برام بیاره که عوض کنم. وقتی اومد احساس کردم میخواد یه کاری کنه. از نگاهش میتونستم بخونم که چیزایی تو ذهنش داره. بهم نزدیک شد. لباسارو گذاشت کنار. اون یه قدم میومد جلو و من یه قدم میرفتم عقب تا اینکه رسیدم به دیوار. الان دیگه فاصله ای بینمون نبود. صورتشو نزدیکم کرد و دم گوشم گفت
+شرطو باختی. یادت که نرفته؟ حالا وقتشه درخواستمو بهت بگم.
نگاهی به لبام انداخت. دستشو دور کمرم حلقه کرد و منو به خودش نزدیکتر کرد.
+میخوام اون لبای سرخت رو بچشم.
صورتشو بهم نزدیک کرد و آروم بوسه ای به لبام زد.
+اجازست؟
_مگه تو بلدی اجازه هم بگیری؟
+پس یعنی اجازه دارم.
لباشو گذاشت رو لبامو و شروع کرد به بوسیدنم. دستانو دور گردنش حلقه کردم و باهاش همراهی کردم. بعد 5 مین ازش جدا شدم. هردو نفس نفس میزدیم. با دستش موهامو نوازش میکرد و منو تو آغوشش گرفت.
+دوست دارم. تا سرحد مرگ عاشقتم.
•آهان گرفتمشون.
لینو : یا میدونستم یه چیزی هستش.
چان : فکر کنم الان یه زوج داریم.
☆ا.ت سلیقت خیلی خوبه ها.
_یااا شما چرا دارین ما رو میپایین؟
رفتم سمت در رو بستمش و به در تکیه دادم تا نیان تو. هیونجین بهم نزدیک شد و در گوشم گفت
_پایین منتظرتم. لباساتو عوض کن و بیا پایین.
لبخندی زدم و گذاشتم بره.
(پارت دوم لباس ا.ت که کثیف شد)
#هیونجین
#فیک
#استری_کیدز
۴.۷k
۱۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.