فیک( هنوزم دوست دارم ) پارت ۵
فیک( هنوزم دوست دارم ) پارت ۵
ا.ت ویو
خونه اومدم چون دیر وقت شب بود فک کنم مامان بابام خوابیده بودن...آهسته وارد اتاقم شدم...کیفمو رو تخت پرت کردم و خودمم روش دراز کشیدم...به اتفاقات امروز فک میکردم...وای صدا شکمم اونم جلو جونگکوک..آبروم رفت..اوففف
خب تقصیر من نیس از صبح ک چیزی نخورده بودم..معلومه اینجوری میشم..
بلند شدم و یه لباس برداشتم و حموم رفتم و بعدی ۱۰ مین از حموم بیرون اومدم..موهامو خشک کردم و خوابیدم...
با صدا در چشمامو باز کردم...ک صدا مامانم اومد..داشت صدام میزد..از رو تخت بلند شدم و درو باز کردم..
مامان ا.ت: دوستت بیرون منتظره...زود آماده شو...
ا.ت: دوستم؟
مامان ا.ت: یه پسره..گفت باهات همکاره....
ا.ت: جونگکوک میگی...
مامان ا.ت: فک کنم...
ا.ت: اما اون اینجا..
مامان ا.ت: زود آماده شو....الان دیر میشه...
ا.ت:باشه باشه...
درو بستم و دستپاچه اینور و اونور اتاق میرفتم...بلاخره بعدی بستن بند ساعت مچیم از اتاق بیرون شدم...بعدی خداحافظی با مامان بابام از خونه بیرون اومدم ک جونگکوک و دم در دیدم...به سمتش رفتم و سلام کردم..
ا.ت: سلام...صبح بخیر.
جونگکوک: سلام صبح توهم بخیر خوابآلو..
ا.ت: یاععع....چرا بهم خوابآلو میگی...
جونگکوک: چون هستی...خانم خوابآلو...
ا.ت: آقا خرگوشه...
جونگکوک: خانم خوابآلو....
ا.ت: آقا خرگوشه....
جونگکوک: خب کافیه..اگه نمیخای ک روز دوم اخراج شیم پس سوار شو...
ا.ت:باشه آقا خرگوشه...
سوار ماشین شدم و کمر بند و بستم...جونگکوک ماشین و روشن کردو راه افتادیم...
تو راه ساکت بودیم ک بلاخره رسیدیم...
از ماشین پیاده شدم جونگکوک رفت تا ماشین و پارک کنه...وارد ساختمون شدم....به سمت آسانسور رفتم..و طبقه سه از آسانسور پیاده شدم..به سمت بخش رفتم...
کتمو از تنم بیرون کردم و رو صندلی گذاشتم و بعدش خودم نشستم...لپتاپ ک جلوم بود و روشن کردم...
یه خبر جدید...داشتم میخوندمش ک صدا خانم جانگ اومد..نگاه کردم..باهاش یه پسره دیگه هم بود..از جام بلند شدم و تعظیم کردم...ک گفت..
خانم جانگ: کارآموز چوی..ایشون همکارتون آقای پارک سئوک.
اون پسره به سمتم دستشو دراز کرد باهاش دست دادم...
پسره: پارک سئوک هستم کارآموز جدید و هم گروه شما...
ک در این لحظه صدا جونگکوک از پشت اون پسره اومد..
پسره به سمت جونگکوک چرخید و جونگکوک باهاش دست داد...
جونگکوک: سلام...جئون جونگکوکم..
پسره: سلام پارک سئوکم....
خانم جانگ به کنارم ک یه صندلی بود اشاره کرد...و گفت
خانم جانگ: خب کارآموز پارک میتونین اینجا بنشینید..
پسره: بلی....
خانم جانگ: پس فعلا...
خانم جانگ رفت...و ماهم تو جاهامون نشستیم..
غلط املایی بود معذرت 🤍💜
لایک کامنت⚘
ا.ت ویو
خونه اومدم چون دیر وقت شب بود فک کنم مامان بابام خوابیده بودن...آهسته وارد اتاقم شدم...کیفمو رو تخت پرت کردم و خودمم روش دراز کشیدم...به اتفاقات امروز فک میکردم...وای صدا شکمم اونم جلو جونگکوک..آبروم رفت..اوففف
خب تقصیر من نیس از صبح ک چیزی نخورده بودم..معلومه اینجوری میشم..
بلند شدم و یه لباس برداشتم و حموم رفتم و بعدی ۱۰ مین از حموم بیرون اومدم..موهامو خشک کردم و خوابیدم...
با صدا در چشمامو باز کردم...ک صدا مامانم اومد..داشت صدام میزد..از رو تخت بلند شدم و درو باز کردم..
مامان ا.ت: دوستت بیرون منتظره...زود آماده شو...
ا.ت: دوستم؟
مامان ا.ت: یه پسره..گفت باهات همکاره....
ا.ت: جونگکوک میگی...
مامان ا.ت: فک کنم...
ا.ت: اما اون اینجا..
مامان ا.ت: زود آماده شو....الان دیر میشه...
ا.ت:باشه باشه...
درو بستم و دستپاچه اینور و اونور اتاق میرفتم...بلاخره بعدی بستن بند ساعت مچیم از اتاق بیرون شدم...بعدی خداحافظی با مامان بابام از خونه بیرون اومدم ک جونگکوک و دم در دیدم...به سمتش رفتم و سلام کردم..
ا.ت: سلام...صبح بخیر.
جونگکوک: سلام صبح توهم بخیر خوابآلو..
ا.ت: یاععع....چرا بهم خوابآلو میگی...
جونگکوک: چون هستی...خانم خوابآلو...
ا.ت: آقا خرگوشه...
جونگکوک: خانم خوابآلو....
ا.ت: آقا خرگوشه....
جونگکوک: خب کافیه..اگه نمیخای ک روز دوم اخراج شیم پس سوار شو...
ا.ت:باشه آقا خرگوشه...
سوار ماشین شدم و کمر بند و بستم...جونگکوک ماشین و روشن کردو راه افتادیم...
تو راه ساکت بودیم ک بلاخره رسیدیم...
از ماشین پیاده شدم جونگکوک رفت تا ماشین و پارک کنه...وارد ساختمون شدم....به سمت آسانسور رفتم..و طبقه سه از آسانسور پیاده شدم..به سمت بخش رفتم...
کتمو از تنم بیرون کردم و رو صندلی گذاشتم و بعدش خودم نشستم...لپتاپ ک جلوم بود و روشن کردم...
یه خبر جدید...داشتم میخوندمش ک صدا خانم جانگ اومد..نگاه کردم..باهاش یه پسره دیگه هم بود..از جام بلند شدم و تعظیم کردم...ک گفت..
خانم جانگ: کارآموز چوی..ایشون همکارتون آقای پارک سئوک.
اون پسره به سمتم دستشو دراز کرد باهاش دست دادم...
پسره: پارک سئوک هستم کارآموز جدید و هم گروه شما...
ک در این لحظه صدا جونگکوک از پشت اون پسره اومد..
پسره به سمت جونگکوک چرخید و جونگکوک باهاش دست داد...
جونگکوک: سلام...جئون جونگکوکم..
پسره: سلام پارک سئوکم....
خانم جانگ به کنارم ک یه صندلی بود اشاره کرد...و گفت
خانم جانگ: خب کارآموز پارک میتونین اینجا بنشینید..
پسره: بلی....
خانم جانگ: پس فعلا...
خانم جانگ رفت...و ماهم تو جاهامون نشستیم..
غلط املایی بود معذرت 🤍💜
لایک کامنت⚘
۱۲.۸k
۱۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.