ادامه تکپارتی ( شب تلخ)پارت آخر
ادامه تکپارتی ( شب تلخ)پارت آخر
جونگکوک: لطفا یچیزی بگو...
پرستار:خب.......
ک یه صدای دیگه اومد...هردومون به جایی ک صدا ازش ميومد نگا کردیم...دکتر بود...
از جام بلند شدم...ک پرستار از دستم گرفت..و دوباره نشوندم...
جونگکوک: خانم دکتر همسرم بچم کجاست...بگو حالشون خوبه...
دکتر: خب متاسفانه همسرتون و از دست دادیم...اما حال دخترتون خوبه...
واسه چند دقیقه گیج و منگ شدم و اتاق دور سرم میچرخید....
پرستار: آقا...حالتون خوبه ..صدامو میشنوی...
ا.ت..........
جونگکوک: دارین شوخی میکنین...
دکتر: ببینید...وقتی همسرتون و به بیمارستان رسوندید...خیلی دیر شده بود...و فقط باید خداروشکر کنین ک دخترتون حالش خوبه....با وضعیت ک همسرتون داشت...نجات دادن بچه..ممکن نبود..اما خب حال دخترتون خوبه...و چون قبل از وقتش...به دنیا اومده...واسه مدتی تو بیمارستان میباشه و بعدی اون مرخص میشه....
دکتر و پرستار باهم از اتاق رفتن...من موندم و این درد ...چرا همچون شد...چرا یعنی...من بدون ا.ت چیکار کنم..اصن دخترمون..اون و چجوری بزرگ کنم بدون مامانش....منو هق هقام تنها موندیم.....همش تقصیری باک هیونه...اونم ا.ت و دوس داشت...اما بعدی اینکه من با ا.ت ازدواج کردم...ازممتنفر شد..و همیشه کاری میکنه تا از هم جدا شیم...و امروز تونست..منو ا.ت و از هم جدا کنه...
وقتی فهمید ا.ت حامله ست...گفت بچه از اونه....این بدترین حرف بود...همیشه این حرفو میزد..تا اینکه امروز دیگه تحمل نتونستم...و آخرش این شد...
دیگه اشکی نبود بریزه....دماغمو بالا کشیدم..ک صدا در اومد....
پرستار: آقا...میخاین دخترتون و ببینین...
از جام بلند شدم و گفتم...
جونگکوک: امکانش هست...
پرستار: معلومه ..
با پرستار به اتاق نوزادان رفتیم...اجازه داخل رفتن و نداشتم فقط میشد از پشت شیشه نگاش کرد....
قبل اينکه پرستار بگه فهمیدم کدومه....خیلی شبیه ا.ته...اما شبیه منم بود...خال زیر لبش شبیه من و خال گوشه چشمش شبیه ا.ت.
.....
زمان حال...
دخترمو نگا کردم...آروم خوابیده بود بلند شدم و گذاشتمش رو تختش..و بعدش دوباره کنار پنجره اومدم...
اون شب تلخ و کسی ک باعثش شد و هیچ وقت یادم نمیره.....
پایان
اشتباه املایی بود معذرت 🤍💜
نظرتون واسم همه چیه..پس کامنت بزار و لایک کن.
#درخواستی
#تکپارتی
#bts
جونگکوک: لطفا یچیزی بگو...
پرستار:خب.......
ک یه صدای دیگه اومد...هردومون به جایی ک صدا ازش ميومد نگا کردیم...دکتر بود...
از جام بلند شدم...ک پرستار از دستم گرفت..و دوباره نشوندم...
جونگکوک: خانم دکتر همسرم بچم کجاست...بگو حالشون خوبه...
دکتر: خب متاسفانه همسرتون و از دست دادیم...اما حال دخترتون خوبه...
واسه چند دقیقه گیج و منگ شدم و اتاق دور سرم میچرخید....
پرستار: آقا...حالتون خوبه ..صدامو میشنوی...
ا.ت..........
جونگکوک: دارین شوخی میکنین...
دکتر: ببینید...وقتی همسرتون و به بیمارستان رسوندید...خیلی دیر شده بود...و فقط باید خداروشکر کنین ک دخترتون حالش خوبه....با وضعیت ک همسرتون داشت...نجات دادن بچه..ممکن نبود..اما خب حال دخترتون خوبه...و چون قبل از وقتش...به دنیا اومده...واسه مدتی تو بیمارستان میباشه و بعدی اون مرخص میشه....
دکتر و پرستار باهم از اتاق رفتن...من موندم و این درد ...چرا همچون شد...چرا یعنی...من بدون ا.ت چیکار کنم..اصن دخترمون..اون و چجوری بزرگ کنم بدون مامانش....منو هق هقام تنها موندیم.....همش تقصیری باک هیونه...اونم ا.ت و دوس داشت...اما بعدی اینکه من با ا.ت ازدواج کردم...ازممتنفر شد..و همیشه کاری میکنه تا از هم جدا شیم...و امروز تونست..منو ا.ت و از هم جدا کنه...
وقتی فهمید ا.ت حامله ست...گفت بچه از اونه....این بدترین حرف بود...همیشه این حرفو میزد..تا اینکه امروز دیگه تحمل نتونستم...و آخرش این شد...
دیگه اشکی نبود بریزه....دماغمو بالا کشیدم..ک صدا در اومد....
پرستار: آقا...میخاین دخترتون و ببینین...
از جام بلند شدم و گفتم...
جونگکوک: امکانش هست...
پرستار: معلومه ..
با پرستار به اتاق نوزادان رفتیم...اجازه داخل رفتن و نداشتم فقط میشد از پشت شیشه نگاش کرد....
قبل اينکه پرستار بگه فهمیدم کدومه....خیلی شبیه ا.ته...اما شبیه منم بود...خال زیر لبش شبیه من و خال گوشه چشمش شبیه ا.ت.
.....
زمان حال...
دخترمو نگا کردم...آروم خوابیده بود بلند شدم و گذاشتمش رو تختش..و بعدش دوباره کنار پنجره اومدم...
اون شب تلخ و کسی ک باعثش شد و هیچ وقت یادم نمیره.....
پایان
اشتباه املایی بود معذرت 🤍💜
نظرتون واسم همه چیه..پس کامنت بزار و لایک کن.
#درخواستی
#تکپارتی
#bts
۱۴.۴k
۱۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.