بـ ر بـ ادرفـ تـ ه پارت²
دوزتان توجه داشته باشید که پارت دوم بعد از سه هفته هستش و با ویو هیون که شخصیت اصلی عه شروع میشه ^_^
«ویو هیون ساعت ⁷ صبح»
خیلی یهویی با ذوق اولین روز کاریم از خواب نازم پریدم! ساعت ده باید شرکت میبودم و هنوز خیلی فرصت داشتم پس تصمیم گرفتم با آرامش کارامو انجام بدم؛ اول رفتم حموم و بعدش صبحانه آماده کردمو خوردم... بعد صبحانه رفتم سراغ میز آرایشم🤭روتین پوستیمو انجام دادم و آرایش ساده ای کردم. یه استایل شیک زدم و منتظر سوجین موندم بیاد دنبالم چون خودش گفته بود از حالا که مسیرامون یکیه خودم میبرمت و میارمت
تو فکر بودم که سوجین زنگ زد و گفت دم دره، کیفمو برداشتم و رفتم سوار ماشین شدم... بعد از اینکه رسیدیم وارد شرکت شدیم و سوار آسانسور شدیم، طبقه هفت ام ایستادیم و پیاده شدیم رفتیم اتاق شماره¹⁹ در زدیم و وارد شدیم... بعد از سلام و احوالپرسی من خودمو معرفی کردم
اون مرد هم که رئیس شرکت بود گفت: خوشبختم، من مین یونگی هستم و شوگا صدام میزنن میتونی هرچی دوست داری صدام بزنی... راستی از الان میتونی کارتو شروع کنی!
لبخند رضایتمندی و خوشحالی زدم و تشکر کردم، سوجین منو تا در محل کارم تو شرکت برد و بعدش خداحافظی کردم.
سیستممو باز کردم و دیدم یا پیام از طرف اقای مین هست؛ شوگا: یه ویدیو تبلیغاتی میخایم براش شبکه های رسمی، در حد ⁴⁰ ثانیه باشه. ممنونم
بهش تکس دادم که اوکیه، اماده شد خبرتون میدم.
جوابمو داد: خوبه، راستی ممکنه گاهی وقتا بخاطر پروژه تبلیغاتی مجبور شیم بیشتر بمونیم مشکلی نداری که؟
گفتم: نه تا هروقت باشه میمونم
گفت اوکیه خدافظ
ساعت یک ظهر کارمو تموم کردمو ویدیو رو برای یونگی فرستادم... بعد چند مین جوابمو داد: بیا اتاقم
قلبم داشت میومد تو دهنم!! نکنه کارم بد بوده؟ نکنه اون خوشش نیومده؟ ینی چه اتفاقی ممکنه افتاده باشه؟
با ترس و لرز رفتم تا اتاقش... در زدمو وارد شدم
ادمین: عزیزم بمون تا پارت بعدی الان عمرا بگم چیمیشه☺️🌹💔یه دو سه ساعت خ. ماری چیزی نیست😂🤭
خب کیوتا دو پارت دیگه هم امروز لود میکنم منتظر باشید❤
«ویو هیون ساعت ⁷ صبح»
خیلی یهویی با ذوق اولین روز کاریم از خواب نازم پریدم! ساعت ده باید شرکت میبودم و هنوز خیلی فرصت داشتم پس تصمیم گرفتم با آرامش کارامو انجام بدم؛ اول رفتم حموم و بعدش صبحانه آماده کردمو خوردم... بعد صبحانه رفتم سراغ میز آرایشم🤭روتین پوستیمو انجام دادم و آرایش ساده ای کردم. یه استایل شیک زدم و منتظر سوجین موندم بیاد دنبالم چون خودش گفته بود از حالا که مسیرامون یکیه خودم میبرمت و میارمت
تو فکر بودم که سوجین زنگ زد و گفت دم دره، کیفمو برداشتم و رفتم سوار ماشین شدم... بعد از اینکه رسیدیم وارد شرکت شدیم و سوار آسانسور شدیم، طبقه هفت ام ایستادیم و پیاده شدیم رفتیم اتاق شماره¹⁹ در زدیم و وارد شدیم... بعد از سلام و احوالپرسی من خودمو معرفی کردم
اون مرد هم که رئیس شرکت بود گفت: خوشبختم، من مین یونگی هستم و شوگا صدام میزنن میتونی هرچی دوست داری صدام بزنی... راستی از الان میتونی کارتو شروع کنی!
لبخند رضایتمندی و خوشحالی زدم و تشکر کردم، سوجین منو تا در محل کارم تو شرکت برد و بعدش خداحافظی کردم.
سیستممو باز کردم و دیدم یا پیام از طرف اقای مین هست؛ شوگا: یه ویدیو تبلیغاتی میخایم براش شبکه های رسمی، در حد ⁴⁰ ثانیه باشه. ممنونم
بهش تکس دادم که اوکیه، اماده شد خبرتون میدم.
جوابمو داد: خوبه، راستی ممکنه گاهی وقتا بخاطر پروژه تبلیغاتی مجبور شیم بیشتر بمونیم مشکلی نداری که؟
گفتم: نه تا هروقت باشه میمونم
گفت اوکیه خدافظ
ساعت یک ظهر کارمو تموم کردمو ویدیو رو برای یونگی فرستادم... بعد چند مین جوابمو داد: بیا اتاقم
قلبم داشت میومد تو دهنم!! نکنه کارم بد بوده؟ نکنه اون خوشش نیومده؟ ینی چه اتفاقی ممکنه افتاده باشه؟
با ترس و لرز رفتم تا اتاقش... در زدمو وارد شدم
ادمین: عزیزم بمون تا پارت بعدی الان عمرا بگم چیمیشه☺️🌹💔یه دو سه ساعت خ. ماری چیزی نیست😂🤭
خب کیوتا دو پارت دیگه هم امروز لود میکنم منتظر باشید❤
۲.۲k
۱۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.