پارت 15
پارت 15
مافیای بی چهره
ویو یونگی
اون چرا گفت ماسکو در نمیاره واع نهارمو هم رد کرد یعنی چه من که خودم ماسکمو در نمیارم ولی چرا بهش گفتم نهار پیش هم بخوریم واییییی چقدر خرم که اینطوری گفتم بریم ادامه پیاده روی
بعد از چند مین
دیگه خسته شدم برگشتم خونه رفتم یه حموم 15مینی انجام دادم در امدم لباس شرکت رو. اماده کردم ولی قبل اش باید موهامو خشک کنم بعد لباس بپوشم
بعد 20مین
لباس ها رو پوشیدم موهامو هم خشک کردم الان دیکه باید بریم سمت شرکت ماشین رو با اثر انگشتم باز کردم و رفتم سمت شرکت یعنی الانم خانم مائـل شرکت هست نه بابا شاید دیر بیاد اره بابا حرکت کردم سمت شرکت توراه کوک بهم زنگ زد جواب دادم به حرف در امدم
یونگی: چیه چی شده کوک
کوک: یونگییییییی این دختره چقدر زود امده
یونگی: کدوم دختره
کوک: همون دختره فرانسه ویه
یونگی: اها خانم مائـل چطور میگی چقدر زود امده
کوک: اره همون. اون از ساعت 8داخل شرکت بوده تا الان که ساعت 10هست
یونگی: چقدر زود مگه شرکت ساعت10باز نمیشه لین چطور انقدر زود رفته داخل شرکت
کوک: همین برام سوال بود میخواستم بگم تو در شرکت رو براش باز کردی
یونگی: نه اصلا من تازه تو راه هستم از هیچی خبر نداشتم
کوک: بزار ببینم چه خبر شده
یونگی: ب نظرت بهت میگه چه خبره
کوک: از زیر زبونش در میارم
یونگی: مواظب باش ضایع نشی
کوک: اییش من هیچ وقت ضایع نشودم
یونگی: باشه حالا برو. منم یه چند مین میرسم
کوک: باشه بای
ویو مائـل
بعد از ورزش کردم رفتم حموم یه چند مینی کردم لباس پوشیدم و موهام خشک کردم ماسک مو پوشیدن کیفمو برداشتم رفتم سمت شرکت نگاه ساعت کردم ساعت
۸بود فکر کردم شرکت باز بود که نبود فتم الان یکی میاد ولی کسی نیومده بود نشستم رو نیمکت رفتم داخل صفحه اینیستـام که دیدم کای پیام داده بود
کای: چه خبر خوش میگذره بابا تو باچه کارهایی منو. ول کردی حداقل میگفتی که این همه کار اینجا هست که خودمو اماده کنم
از پیامش خندم گرفت رفتم بهش از اینستا زنگ زدم که جواب داد
مائـل: من فکر میکردم کار ها یکم بود ولی نمیدونستم که از پس بر نمیای الان میام فرانسه دیگه خوش بهم. نمیگذره ( ناراحت)
کای: نه نه من غلط کردم من اینجا همه کار ها رو. انجام دادم شما خوش باشید بانو الانم قط میکنم کار دارم
مائـل: باشه بای
بع از قطع کردم خسته شدم نمیدونستم چیکار. کنم رفتم سمت در شرکت فکر میکنم میتونم هکش کنم و. همین کا رو. کردم که در و باز کردم و. دوباره درستش کردم رفتم داخل نشستم تا کسی بیاد....
مافیای بی چهره
ویو یونگی
اون چرا گفت ماسکو در نمیاره واع نهارمو هم رد کرد یعنی چه من که خودم ماسکمو در نمیارم ولی چرا بهش گفتم نهار پیش هم بخوریم واییییی چقدر خرم که اینطوری گفتم بریم ادامه پیاده روی
بعد از چند مین
دیگه خسته شدم برگشتم خونه رفتم یه حموم 15مینی انجام دادم در امدم لباس شرکت رو. اماده کردم ولی قبل اش باید موهامو خشک کنم بعد لباس بپوشم
بعد 20مین
لباس ها رو پوشیدم موهامو هم خشک کردم الان دیکه باید بریم سمت شرکت ماشین رو با اثر انگشتم باز کردم و رفتم سمت شرکت یعنی الانم خانم مائـل شرکت هست نه بابا شاید دیر بیاد اره بابا حرکت کردم سمت شرکت توراه کوک بهم زنگ زد جواب دادم به حرف در امدم
یونگی: چیه چی شده کوک
کوک: یونگییییییی این دختره چقدر زود امده
یونگی: کدوم دختره
کوک: همون دختره فرانسه ویه
یونگی: اها خانم مائـل چطور میگی چقدر زود امده
کوک: اره همون. اون از ساعت 8داخل شرکت بوده تا الان که ساعت 10هست
یونگی: چقدر زود مگه شرکت ساعت10باز نمیشه لین چطور انقدر زود رفته داخل شرکت
کوک: همین برام سوال بود میخواستم بگم تو در شرکت رو براش باز کردی
یونگی: نه اصلا من تازه تو راه هستم از هیچی خبر نداشتم
کوک: بزار ببینم چه خبر شده
یونگی: ب نظرت بهت میگه چه خبره
کوک: از زیر زبونش در میارم
یونگی: مواظب باش ضایع نشی
کوک: اییش من هیچ وقت ضایع نشودم
یونگی: باشه حالا برو. منم یه چند مین میرسم
کوک: باشه بای
ویو مائـل
بعد از ورزش کردم رفتم حموم یه چند مینی کردم لباس پوشیدم و موهام خشک کردم ماسک مو پوشیدن کیفمو برداشتم رفتم سمت شرکت نگاه ساعت کردم ساعت
۸بود فکر کردم شرکت باز بود که نبود فتم الان یکی میاد ولی کسی نیومده بود نشستم رو نیمکت رفتم داخل صفحه اینیستـام که دیدم کای پیام داده بود
کای: چه خبر خوش میگذره بابا تو باچه کارهایی منو. ول کردی حداقل میگفتی که این همه کار اینجا هست که خودمو اماده کنم
از پیامش خندم گرفت رفتم بهش از اینستا زنگ زدم که جواب داد
مائـل: من فکر میکردم کار ها یکم بود ولی نمیدونستم که از پس بر نمیای الان میام فرانسه دیگه خوش بهم. نمیگذره ( ناراحت)
کای: نه نه من غلط کردم من اینجا همه کار ها رو. انجام دادم شما خوش باشید بانو الانم قط میکنم کار دارم
مائـل: باشه بای
بع از قطع کردم خسته شدم نمیدونستم چیکار. کنم رفتم سمت در شرکت فکر میکنم میتونم هکش کنم و. همین کا رو. کردم که در و باز کردم و. دوباره درستش کردم رفتم داخل نشستم تا کسی بیاد....
۴.۳k
۱۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.