پارت ۷
پارت ۷
مافیاهـای بی چهره
وشروع کرد به بالا پایین پریدن اخه بد جایی سوزوندمـش
چون تو ارنج دستش سوزوندمـش وای خدا از بالا و پایین رفتنش خندم میگیره که دیدم یهو جدی شد و گفت
وونهـو: این چه کاری بود کردی معامله مون اینشکلی بود اگه یادته
یونگی: ببخشید ولی من ماسکمو به هیچ عنوان در نمیارم
وونهـو: ههههه یعنی اون منشیت هم صورتتو ندیده
یونگی: یه تو چه دیده یا ندیده
وونهـو: پس صورتتو دیده ببینم صورتش خوشگله
کوک: ببخشید ولی من فقط چشمامو دیدم که حاضره بگم بله زیبا هستن
وونهـو: یعنی صورت اینو ندیدی
کوک: حرف دهنتو بفهم اینو به درخت میگن یا خودت میگن و بعد صورتشون ندیدم
وونهـو: دروغ نگو کلک
کوک: پسر خالمی که باهام راحت میگیری دروغ هم نمیگیم چون ازش بدم. میاد
وونهـو: هوووووفففقف توهم رو مخی مثل رئیـیست
کوک: هههههههه ما رو مخ نیستیم چون چیز های داریم کع شما ندارید دارید میسوزیـد
وونهـو: بفهم داری چی میگی تا نیومدم
یونگی: نمیومدی چی ( داد و اعصبانیت)
وونهـو: تا نمیومدم..... دندوناتو....... از...... دهنت........ دربیارم( اروم گفت چون از یونگی ترسید)
یونگی: اها پس میخوای من برات درشون بیارم چون داری عصبانیم میکنی و اگه اعصبانی شدم هم فقط دعا کن خدا ارومم کنه چون اگه اعصبانی بشم حالیم نی تو کیی
وونهـو: نه بابا منو میترسونی هههه وای خدا ترسیدم هههههههههههه
یونگی: پس میخندی کوک
کوک: چشم
کوک پاشد پ با یه حرکت بی هوشش کرد و بردیمش مخفیگـاه همونجا روی یه قلاب گذاشتش و رفت بیرون بعد از یه دقیقه به هوش امدو دید تو هوا هست
وونهـو: واااااااااییییییییی کمک من بالا چیکار میکنم من از ارتفاع میترسم وایییییییییبیییییییی
یونگی: وووییییی جوجه کوچولومون از ارتفاع میترسه وویییی
وونهـو: تو روخدا منو بیار پایین
یونگی: بهت هشدار داده بودم که منو عصبانی نکنی و الان هر اتفاقی برات بیوفته حقته
وونهـو: یااااااااااا بخدا من غلط کردم
یونگی: دیگه بی فایده هست
رفتم چاقو رو از روی میز ورداشتم و رفتم به پاهاش زدن که شروع کرد جیغ زدن و همینطور خط خطیش میکردم و لذت میبردم بعد در اخر طناب شلاق رو اوردم و شروع به زدنش کردم که دیدم بعد چند دقیقه بی هوش شد که بعد ولش کردم رفتم بیرون نشسته بودم داشتم سیگار میکشیدم که بعد کوک امد داخل
کوک: کارش تموم شد به نظرم
یونگی: هنوز نمرده که هنوز نمرده مطمعنم
کوک: از کجا
یونگی ز از اونجایی که خودم زدمش یعنی اروم زدمش و فقط بی هوش شده بهتره بگی فردا کارش تموم و....................
مافیاهـای بی چهره
وشروع کرد به بالا پایین پریدن اخه بد جایی سوزوندمـش
چون تو ارنج دستش سوزوندمـش وای خدا از بالا و پایین رفتنش خندم میگیره که دیدم یهو جدی شد و گفت
وونهـو: این چه کاری بود کردی معامله مون اینشکلی بود اگه یادته
یونگی: ببخشید ولی من ماسکمو به هیچ عنوان در نمیارم
وونهـو: ههههه یعنی اون منشیت هم صورتتو ندیده
یونگی: یه تو چه دیده یا ندیده
وونهـو: پس صورتتو دیده ببینم صورتش خوشگله
کوک: ببخشید ولی من فقط چشمامو دیدم که حاضره بگم بله زیبا هستن
وونهـو: یعنی صورت اینو ندیدی
کوک: حرف دهنتو بفهم اینو به درخت میگن یا خودت میگن و بعد صورتشون ندیدم
وونهـو: دروغ نگو کلک
کوک: پسر خالمی که باهام راحت میگیری دروغ هم نمیگیم چون ازش بدم. میاد
وونهـو: هوووووفففقف توهم رو مخی مثل رئیـیست
کوک: هههههههه ما رو مخ نیستیم چون چیز های داریم کع شما ندارید دارید میسوزیـد
وونهـو: بفهم داری چی میگی تا نیومدم
یونگی: نمیومدی چی ( داد و اعصبانیت)
وونهـو: تا نمیومدم..... دندوناتو....... از...... دهنت........ دربیارم( اروم گفت چون از یونگی ترسید)
یونگی: اها پس میخوای من برات درشون بیارم چون داری عصبانیم میکنی و اگه اعصبانی شدم هم فقط دعا کن خدا ارومم کنه چون اگه اعصبانی بشم حالیم نی تو کیی
وونهـو: نه بابا منو میترسونی هههه وای خدا ترسیدم هههههههههههه
یونگی: پس میخندی کوک
کوک: چشم
کوک پاشد پ با یه حرکت بی هوشش کرد و بردیمش مخفیگـاه همونجا روی یه قلاب گذاشتش و رفت بیرون بعد از یه دقیقه به هوش امدو دید تو هوا هست
وونهـو: واااااااااییییییییی کمک من بالا چیکار میکنم من از ارتفاع میترسم وایییییییییبیییییییی
یونگی: وووییییی جوجه کوچولومون از ارتفاع میترسه وویییی
وونهـو: تو روخدا منو بیار پایین
یونگی: بهت هشدار داده بودم که منو عصبانی نکنی و الان هر اتفاقی برات بیوفته حقته
وونهـو: یااااااااااا بخدا من غلط کردم
یونگی: دیگه بی فایده هست
رفتم چاقو رو از روی میز ورداشتم و رفتم به پاهاش زدن که شروع کرد جیغ زدن و همینطور خط خطیش میکردم و لذت میبردم بعد در اخر طناب شلاق رو اوردم و شروع به زدنش کردم که دیدم بعد چند دقیقه بی هوش شد که بعد ولش کردم رفتم بیرون نشسته بودم داشتم سیگار میکشیدم که بعد کوک امد داخل
کوک: کارش تموم شد به نظرم
یونگی: هنوز نمرده که هنوز نمرده مطمعنم
کوک: از کجا
یونگی ز از اونجایی که خودم زدمش یعنی اروم زدمش و فقط بی هوش شده بهتره بگی فردا کارش تموم و....................
۴.۹k
۱۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.