طبق یک کتاب
پارت 18
همه:ات نمیخواستیم بگیم ولی اجوما سرطان معده داشت
ات:یونا هق من میخوام هق برم خونه هق من نمیام هق پیش شما هق حتی اگر هق بمیرم(گریه)
یونا:باشه میبرمت
دخترا خداحافظ اگر خواستین ببینینم من خونهی ات اینام
.رفتن.
ویو جیمین
وقتی دخترا رفتن لارا هی میرفت رو مخم هرچند دوسش داشتم ولی احساس میکردم مشکوکه داشتم با خودم حرف میزدم که یهو صدای شکستن شیشه اومد رفتم تو آشپزخونه دیدم اجوما افتاده یه کنار بعد رفتم کنارش چی اجواما بهم گفت
اجوما:پسرم لارا زیر هزاران نفر بوده و حتی ازدواجم کرده من فقط ازت یه چیز میخوام پسرم مواظب ات باش اون همه چیز منه من خیلی ات رو دوست دارم فقط همین ارزو را دارم که کسی حواسش به ات باشه.....(اجوما مرد)
ادمین:نمیدونم چرا گریم گرفت احساس میکنم اجوما خیلی خوب بود
ادامه ویو جیمین
چرا گوشی اجوما روشن هست؟ نگاش کردم دیدم به ات همهچیز رو گفته یه لحظه حالم خیلی بد شد هم به خاطر اجوما و هم به خاطر لارا هرزه اون بهم نگفته بود ازدواج کرده همینجوری تو فکر بودم که یادم رفت لارا هنوز اینجاست اومدم لارا رو بیرون کنم که صدای در اومد
ات:اجوما اجوما کجاست یکی بگه اجواما کجاست(داد.چشم پر از اشک)
لارا:چته اوپا ببین داره داد میزنم
جیمین:تو بیا...
ات:گمشو از این خونه بیرون هرزه من سر تو داد نزدم تازه فکر کردی من نمیدونم تو بخاطر پول این تو این خونه هستی (داد)
جیمین:اجوما با تن سرد تو آشپزخونه هست
لارا:اوپا ببین چی میگه
جیمین:منم میدونم حالا هم گمشو بیرون(داد)
یونا:ات جونم من دکترم و فقط همینو می توانم بگم که دیگه اجومایی نیست
ات:تو درد نمیکشی تو نمیفهمی
یونا:ات من خیلی بیشتر از تو درد میکشم اجوما مادر من بود
ات:همش دروغه
یونا:من هان یونا هستم ات مادر من اجوما بود
ات:اگر اینو میگی اسم اجوما چیه
یونا:اون کره ای نبود ترکیه به دنیا اومد فقط پدرش کره ای بود مادرش اسمش رو گذاشت چئون سیران برای ترکیبی از ترکی و کره ای
ات:من دیگه مغزم نمیکشه
؟اومدن اجوما رو بردن و پسرا و دخترا فقط موندن
رزی:ات خوشحال باش تو به زودی با جیمین ازدواج میکنی
ات:من چرا باید خوشحال باشم اجوما مرد فهمیدم یونا دختر اجوما هست تازه اینا به کنار افسر پلیس هیچوقت نباید با مافیا ازدواج کنه(سرد)
یونا:ات بالاخره مرگ شتری هست که دم در خونه همه میخوابه
ات:اینا همش چرته اجوما زندس چرا اذیت من میکنین
جیمین:ات اروم باش اجوما زنده نیست (دست ات رو گرفت و کشید سمت خودشو ات رو بغل کرد)
ات:ولم کن اجوما زنده هست چرا دروغ میگین (گریه و در حال زدن مشت به سینه جیمین)
یونگی:ات اروم باش تو وقتی حالت بده بیهوش میشی
ات:جیمین ولم کن میخوام برم تو اتاقم
کوک:
همه:ات نمیخواستیم بگیم ولی اجوما سرطان معده داشت
ات:یونا هق من میخوام هق برم خونه هق من نمیام هق پیش شما هق حتی اگر هق بمیرم(گریه)
یونا:باشه میبرمت
دخترا خداحافظ اگر خواستین ببینینم من خونهی ات اینام
.رفتن.
ویو جیمین
وقتی دخترا رفتن لارا هی میرفت رو مخم هرچند دوسش داشتم ولی احساس میکردم مشکوکه داشتم با خودم حرف میزدم که یهو صدای شکستن شیشه اومد رفتم تو آشپزخونه دیدم اجوما افتاده یه کنار بعد رفتم کنارش چی اجواما بهم گفت
اجوما:پسرم لارا زیر هزاران نفر بوده و حتی ازدواجم کرده من فقط ازت یه چیز میخوام پسرم مواظب ات باش اون همه چیز منه من خیلی ات رو دوست دارم فقط همین ارزو را دارم که کسی حواسش به ات باشه.....(اجوما مرد)
ادمین:نمیدونم چرا گریم گرفت احساس میکنم اجوما خیلی خوب بود
ادامه ویو جیمین
چرا گوشی اجوما روشن هست؟ نگاش کردم دیدم به ات همهچیز رو گفته یه لحظه حالم خیلی بد شد هم به خاطر اجوما و هم به خاطر لارا هرزه اون بهم نگفته بود ازدواج کرده همینجوری تو فکر بودم که یادم رفت لارا هنوز اینجاست اومدم لارا رو بیرون کنم که صدای در اومد
ات:اجوما اجوما کجاست یکی بگه اجواما کجاست(داد.چشم پر از اشک)
لارا:چته اوپا ببین داره داد میزنم
جیمین:تو بیا...
ات:گمشو از این خونه بیرون هرزه من سر تو داد نزدم تازه فکر کردی من نمیدونم تو بخاطر پول این تو این خونه هستی (داد)
جیمین:اجوما با تن سرد تو آشپزخونه هست
لارا:اوپا ببین چی میگه
جیمین:منم میدونم حالا هم گمشو بیرون(داد)
یونا:ات جونم من دکترم و فقط همینو می توانم بگم که دیگه اجومایی نیست
ات:تو درد نمیکشی تو نمیفهمی
یونا:ات من خیلی بیشتر از تو درد میکشم اجوما مادر من بود
ات:همش دروغه
یونا:من هان یونا هستم ات مادر من اجوما بود
ات:اگر اینو میگی اسم اجوما چیه
یونا:اون کره ای نبود ترکیه به دنیا اومد فقط پدرش کره ای بود مادرش اسمش رو گذاشت چئون سیران برای ترکیبی از ترکی و کره ای
ات:من دیگه مغزم نمیکشه
؟اومدن اجوما رو بردن و پسرا و دخترا فقط موندن
رزی:ات خوشحال باش تو به زودی با جیمین ازدواج میکنی
ات:من چرا باید خوشحال باشم اجوما مرد فهمیدم یونا دختر اجوما هست تازه اینا به کنار افسر پلیس هیچوقت نباید با مافیا ازدواج کنه(سرد)
یونا:ات بالاخره مرگ شتری هست که دم در خونه همه میخوابه
ات:اینا همش چرته اجوما زندس چرا اذیت من میکنین
جیمین:ات اروم باش اجوما زنده نیست (دست ات رو گرفت و کشید سمت خودشو ات رو بغل کرد)
ات:ولم کن اجوما زنده هست چرا دروغ میگین (گریه و در حال زدن مشت به سینه جیمین)
یونگی:ات اروم باش تو وقتی حالت بده بیهوش میشی
ات:جیمین ولم کن میخوام برم تو اتاقم
کوک:
۴.۶k
۱۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.