چندپارتی جونگ کوک، ددی مافیا من، part⁴ (اخر) (درخواستی)
جونگ کوک:اینم از تنبیهت!
*۲۰ مین بعد*
جونگ کوک:نمیخوای بازومو ببندی؟
ا.ت:بیا ببندم
جونگ کوک:من چرا بیام؟ تو بیا
ا.ت:خب اومدم.
جونگ کوک:بشین
ا.ت:باید روبهروت وایسم
جونگ کوک:بشین رو پاهام
ا.ت:نمیخواد
جونگ کوک:این یه دستوره!
ا.ت:توهم با این دستورات😒
ا.ت:باشه بابا
نشستی رو پاهاش. از کمرت گرفت و به خودش نزدیکتر کرد. درحالی که بازوشو میبستی، هیچ حرفی نمیزدین.
جونگ کوک:ازم خوشت میاد؟
ا.ت:چرا میپرسی؟ مگه مهمه؟
جونگ کوک:اره یا نه؟
ا.ت:نه (عین سگ دروغ میگه باور نکنید)
جونگ کوک:یااااااا هر دختری منو میبینه از شدت جذابیتم میمیره بعد تو با چه جرعتی این حرفو... هوففففففف باشه، باشه، چرا اونوقت؟
سرت پایین بود. سعی داشتی یه دروغی بسازی و بگی ولی از شانست دروغ گفتن بلد نبودی. واقعا عاشقش بودی، ولی نمیدونستی دوطرفس یا نه. بخاطر همین نمیخواستی واقعیتو بگی. وقتی سرتو بالا اوردی، با چهره جدی و خشن جونگ کوک مواجه شدی. از قیافش معلوم بود که منتظر جوابه. سرتو بازم پایین انداختی و لبتو گاز زدی.
جونگ کوک:نکن
ا.ت:چی؟
جونگ کوک:لبتو.. لبتو گاز نزن
ا.ت:اگه گاز بزنم چی میشه مثلا؟
جونگ کوک:(اروم)این دختر چقدر میره رو مخم اگه یکی دیگه بود تا الان زندش نمیزاشتم.
ا.ت:چی گفتی؟
جونگ کوک:هیچی
ا.ت:برم میگردونی؟
جونگ کوک:چرا برگردونمت؟
ا.ت:چرا برم نگردونی؟ اصلا تو از من خوشت میاد؟
جونگ کوک:اگه دوست نداشتم هیچوقت توی اون خراب شده باهان پنهون نمیشدم. میکشتمشون
ا.ت:می..میکشتی؟
جونگ کوک:میدونم همه تصوراتت بهم میریزه ولی میگم، من مافیام
ا.ت:رعییست کیه؟
جونگ کوک:خودم
درحالی که از تعجب دهنت باز مونده بود، دستتو گزاشتی جلوی دهنت و بلند شدی و ازش دو سه قدم دور شدی. همزمان اونم پاشد. اون داشت میومد سمتت و توهم عقب میرفتی. به دیوار رسیدی.
جونگ کوک:اگه پشتت دیوار نبود تا ابد میخواستی همینجوری بری عقب نه؟
بیشتر بهت نزدیک شد. فاصله صورتاتون از هم بیشتر از پنج سانت نبود. سرشو کرد توی گردنت که باعث شد مورمورت بشه. سرشو اورد نزدیک گوشت و گفت
جونگ کوک:میخوای مال خودم کنمت؟
خودتم بدت نمیومد، ولی غرورت اجازه نمیداد همچنین حرفیو بزنی.
ا.ت:م..میتر..سم
جونگ کوک:آههه بیبی یعنی اونقدر ترسناکم؟ نترس اولاش درد داره
ا.ت:دختر..رو..نگیمو..نگیر
جونگ کوک:چه بهتر! مال خودم میشی
سرشو برد سمت گردنت و گاز زد. اولین گازشو اروم زد ولی بعدیا رو محکم گاز میگرفت. سرشو اورد بالا و به صورتت نگاه کرد. پوزخند زد به سمت لبات اومد. اولش اروم مک میزد ولی بعدیا رو جوری انجام میداد که توی دهنت احساس خون میکردی. با یه دستش دوتا دستاتو بالای سرت نگه داشت و با اونیکی دستشم از کمرت گرفته بود. ناله هات تحریکش میکرد. از دیوار جدات کرد و رفت نشست، چون توهم توی بغلش بودی، نشستی رو پاهاش.
جونگ کوک:اگه یکم برام تکون بخوری شاید نظرم عوض شد و اون کارو نکردم.
ا.ت:نمیشه ولم کنی؟
جونگ کوک:یه دقیقه باید برام تکون بخوری، بعد ولت میکنم.
*۷ مین بعد*
ا.ت:اییییییی اههههههه بس نیستتت ؟؟ خسته شدمممم
*۱۰ مین بعد*
جونگ کوک:برو خدا تو شکر کن دلم برات سوخت مال خودم نکردمت. ولی دفعه بعدی حتما مال خودم میشی بیبی.
ا.ت:میشه بریم؟
جونگ کوک:برو لباساتو عوض کن بریم
*۳ مین بعد*
ویو ا.ت
*منتظر جونگ کوک جلوی در وایساده بودم. جونگ کوک با یه لباس خفن مشکی اومد پیشم و دستمو گرفت و بدون حرفی منو دنبال خودش کشوند. سمت یه ماشین سیاه رفتیم. وقتی از شیشه های ماشین، توشو نگاه کردم هیچی دیده نمیشد. خیلی شیشه هاش دودی بود. سوار ماشین شدیم و من کنار جونگ کوک نشستم.*
*۱۰ مین بعد*
به خونه رسیدین. تو پیاده شدی.
جونگ کوک:برو به بابات بگو قراره باهام ازدواج کنی
ا.ت:چ..چی؟
جونگ کوک:برو
تق تق تق
بابای ا.ت:سلام دختر کجا بودییییییی ؟؟ (بغلت کرد)
ا.ت:اییی بابا خفه شدممم.. بابا..
بابای ا.ت:بله؟
ا.ت:کی قراره ازدواج کنم؟
بابای ا.ت:هروقت خواستگار بیاد
ا.ت:خب یکی هست که..
بابای ا.ت:من اونو میشناسم؟
ا.ت:نه خب..
جونگ کوک از ماشین پیاده شد و سمتت اومد. وایساد و به بابات سلام داد.
جونگ کوک:سلام
ا.ت:بابا، من..
بابای ا.ت:تو چی؟
ا.ت:من عاشق جونگ کوکم!
.
.
.
.
.
.
.
تموم شد
اگه خوشتون اومد، این دوستمم فالو کنین:@armita_20_11
#weloveyouJungkook
#BTS_and_Army_forever
#BTS
#بی_تی_اس
#کیم_نامجون
#کیم_سوک_جین
#مین_یونگی
#جانگ_هوسوک
#پارک_جیمین
#کیم_تهیونگ
#جئون_جونگ_کوک
#نفر_بعدی_جنی_نیست
#نفر_بعدی_نامجون_نیست
#نفر_بعدی_جین_نیست
#نفر_بعدی_شوگا_نیست
#نفر_بعدی_جیهوپ_نیست
#نفر_بعدی_جیمین_نیست
#نفر_بعدی_تهیونگ_نیست
#نفر_بعدی_جونگ_کوک_نیست
#نفر_بعدی_هیتره
*۲۰ مین بعد*
جونگ کوک:نمیخوای بازومو ببندی؟
ا.ت:بیا ببندم
جونگ کوک:من چرا بیام؟ تو بیا
ا.ت:خب اومدم.
جونگ کوک:بشین
ا.ت:باید روبهروت وایسم
جونگ کوک:بشین رو پاهام
ا.ت:نمیخواد
جونگ کوک:این یه دستوره!
ا.ت:توهم با این دستورات😒
ا.ت:باشه بابا
نشستی رو پاهاش. از کمرت گرفت و به خودش نزدیکتر کرد. درحالی که بازوشو میبستی، هیچ حرفی نمیزدین.
جونگ کوک:ازم خوشت میاد؟
ا.ت:چرا میپرسی؟ مگه مهمه؟
جونگ کوک:اره یا نه؟
ا.ت:نه (عین سگ دروغ میگه باور نکنید)
جونگ کوک:یااااااا هر دختری منو میبینه از شدت جذابیتم میمیره بعد تو با چه جرعتی این حرفو... هوففففففف باشه، باشه، چرا اونوقت؟
سرت پایین بود. سعی داشتی یه دروغی بسازی و بگی ولی از شانست دروغ گفتن بلد نبودی. واقعا عاشقش بودی، ولی نمیدونستی دوطرفس یا نه. بخاطر همین نمیخواستی واقعیتو بگی. وقتی سرتو بالا اوردی، با چهره جدی و خشن جونگ کوک مواجه شدی. از قیافش معلوم بود که منتظر جوابه. سرتو بازم پایین انداختی و لبتو گاز زدی.
جونگ کوک:نکن
ا.ت:چی؟
جونگ کوک:لبتو.. لبتو گاز نزن
ا.ت:اگه گاز بزنم چی میشه مثلا؟
جونگ کوک:(اروم)این دختر چقدر میره رو مخم اگه یکی دیگه بود تا الان زندش نمیزاشتم.
ا.ت:چی گفتی؟
جونگ کوک:هیچی
ا.ت:برم میگردونی؟
جونگ کوک:چرا برگردونمت؟
ا.ت:چرا برم نگردونی؟ اصلا تو از من خوشت میاد؟
جونگ کوک:اگه دوست نداشتم هیچوقت توی اون خراب شده باهان پنهون نمیشدم. میکشتمشون
ا.ت:می..میکشتی؟
جونگ کوک:میدونم همه تصوراتت بهم میریزه ولی میگم، من مافیام
ا.ت:رعییست کیه؟
جونگ کوک:خودم
درحالی که از تعجب دهنت باز مونده بود، دستتو گزاشتی جلوی دهنت و بلند شدی و ازش دو سه قدم دور شدی. همزمان اونم پاشد. اون داشت میومد سمتت و توهم عقب میرفتی. به دیوار رسیدی.
جونگ کوک:اگه پشتت دیوار نبود تا ابد میخواستی همینجوری بری عقب نه؟
بیشتر بهت نزدیک شد. فاصله صورتاتون از هم بیشتر از پنج سانت نبود. سرشو کرد توی گردنت که باعث شد مورمورت بشه. سرشو اورد نزدیک گوشت و گفت
جونگ کوک:میخوای مال خودم کنمت؟
خودتم بدت نمیومد، ولی غرورت اجازه نمیداد همچنین حرفیو بزنی.
ا.ت:م..میتر..سم
جونگ کوک:آههه بیبی یعنی اونقدر ترسناکم؟ نترس اولاش درد داره
ا.ت:دختر..رو..نگیمو..نگیر
جونگ کوک:چه بهتر! مال خودم میشی
سرشو برد سمت گردنت و گاز زد. اولین گازشو اروم زد ولی بعدیا رو محکم گاز میگرفت. سرشو اورد بالا و به صورتت نگاه کرد. پوزخند زد به سمت لبات اومد. اولش اروم مک میزد ولی بعدیا رو جوری انجام میداد که توی دهنت احساس خون میکردی. با یه دستش دوتا دستاتو بالای سرت نگه داشت و با اونیکی دستشم از کمرت گرفته بود. ناله هات تحریکش میکرد. از دیوار جدات کرد و رفت نشست، چون توهم توی بغلش بودی، نشستی رو پاهاش.
جونگ کوک:اگه یکم برام تکون بخوری شاید نظرم عوض شد و اون کارو نکردم.
ا.ت:نمیشه ولم کنی؟
جونگ کوک:یه دقیقه باید برام تکون بخوری، بعد ولت میکنم.
*۷ مین بعد*
ا.ت:اییییییی اههههههه بس نیستتت ؟؟ خسته شدمممم
*۱۰ مین بعد*
جونگ کوک:برو خدا تو شکر کن دلم برات سوخت مال خودم نکردمت. ولی دفعه بعدی حتما مال خودم میشی بیبی.
ا.ت:میشه بریم؟
جونگ کوک:برو لباساتو عوض کن بریم
*۳ مین بعد*
ویو ا.ت
*منتظر جونگ کوک جلوی در وایساده بودم. جونگ کوک با یه لباس خفن مشکی اومد پیشم و دستمو گرفت و بدون حرفی منو دنبال خودش کشوند. سمت یه ماشین سیاه رفتیم. وقتی از شیشه های ماشین، توشو نگاه کردم هیچی دیده نمیشد. خیلی شیشه هاش دودی بود. سوار ماشین شدیم و من کنار جونگ کوک نشستم.*
*۱۰ مین بعد*
به خونه رسیدین. تو پیاده شدی.
جونگ کوک:برو به بابات بگو قراره باهام ازدواج کنی
ا.ت:چ..چی؟
جونگ کوک:برو
تق تق تق
بابای ا.ت:سلام دختر کجا بودییییییی ؟؟ (بغلت کرد)
ا.ت:اییی بابا خفه شدممم.. بابا..
بابای ا.ت:بله؟
ا.ت:کی قراره ازدواج کنم؟
بابای ا.ت:هروقت خواستگار بیاد
ا.ت:خب یکی هست که..
بابای ا.ت:من اونو میشناسم؟
ا.ت:نه خب..
جونگ کوک از ماشین پیاده شد و سمتت اومد. وایساد و به بابات سلام داد.
جونگ کوک:سلام
ا.ت:بابا، من..
بابای ا.ت:تو چی؟
ا.ت:من عاشق جونگ کوکم!
.
.
.
.
.
.
.
تموم شد
اگه خوشتون اومد، این دوستمم فالو کنین:@armita_20_11
#weloveyouJungkook
#BTS_and_Army_forever
#BTS
#بی_تی_اس
#کیم_نامجون
#کیم_سوک_جین
#مین_یونگی
#جانگ_هوسوک
#پارک_جیمین
#کیم_تهیونگ
#جئون_جونگ_کوک
#نفر_بعدی_جنی_نیست
#نفر_بعدی_نامجون_نیست
#نفر_بعدی_جین_نیست
#نفر_بعدی_شوگا_نیست
#نفر_بعدی_جیهوپ_نیست
#نفر_بعدی_جیمین_نیست
#نفر_بعدی_تهیونگ_نیست
#نفر_بعدی_جونگ_کوک_نیست
#نفر_بعدی_هیتره
۵.۱k
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.