گل ارکیدا
part ¹¹
هماهنگ با هم قدم بر میداشتیم و از پله ها میرفتیم پایین مامان که داشت به سلیقه خودش میزو میچید با دیدن ما از تعجب انگار فقط دوتا شاخ درنیاورده بود به مامان نزدیک شدیم که سریع خودشو جمع کرد
سوهی : میز آدامس بچه بشینید یوجین هم اومده الان میاد
انگار لوکا رفته بود خواستم بشینم که تهیونگ پیشدستی کرد و صندلی رو برام کشید عقب از رفتارش تعجب میکنم اما سعی میکنم طبیعی جلوه بدم و میشینم سر میز تهیونگم کنارم میشینه
با اومدن بابا برای احترام و سلام کردن از جامون پا میشیم بابا هم انگار از این که منو تهیونگ و کنار هم دیده بود تعجب کرد ولی زیاد به روی خودش نیاورد و نشست سر میز و شروع به خوردن غذا کردیم تایونگ هیچ وقت جایی غذا نمی خورد اما الان نشسته رو داره غذا میخوره متعجبم که درخواست مامانو برای شام امشب قبول کرد
فلش بک به پنج رو بعد
با حوله ورتی که دور بدنم پیچیده بودم و دمپایی های خرگوشی صورتی و حوله کوچیکی که دور موهام پیچیده بودم از حموم اومدم بیرون
سمت میز آرایشم رفتم و سشوارو برداشتم مشغول خشک کردن موهام بودم
اونقدر حواسم پرت موهام بود که متوجه داخل شدن فردی به اتاقم نشدم سشوارو خاموش کردم که صدایی باعث شد چشمام از ترس و تعجب گرد بشه
تهیونگ : وقتی بدنت خیسه جذاب میشی
با حرفش به طرفش برگشتم باعث شد لپام گل بندازه و از خجالت قرمز شم
روی تختم لم داده بود به حالتی که چشمای کشیدش خمار شده بود بهم نگاه میکرد که باعث میشد ضربان قلبم بالا بره
زبونم قفل شده بود حتی از خجالت نمی تونستم بهش بگم برو بیرون سرمو انداختم پایین
حولم به قدری کوتاه بود که موقعی نشستم نصف باسـ.نم معلوم بود چاک وسط سیـ.نم به خوبی دیده میشد یکی از دستامو روی سینم و اون یکی رو روی پوصـ.یم گذاشتم و کمی با حوله بدنم و پوشوندم
از رو تخت بلند شو آروم آروم به طرف قدم بر میداشت دقیقا جلوم بود و من فقط جفت پاهاشو که کفشای مارکش پوشونده بود رو میدیدم جلوم زانو زد و با دوتا انگشتم کمی سرمو بالا آورد چشما بستم اما میتونستم پوزخندی که بخاطر خجالتم زده بود رو حس کنم
کمی از موهامو توی دستاش گرفت و بو کرد و بعد سرش رو آورد جلو و به طرفم خیز برداشت که باعث بود یهویی عقب بکشم و پشتم به میز آرایش بخوره و چشمامو باز کنم
دستاشو دو طرفم به میز آرایش تکیه داد و بهم نزدیک شد توی صورتم آورم ولی با لحن اغـ.وا گرانه ای پچ زد
تهیونگ : حالا که فکر میکنم شاید نظرم درباره این ازدواج عوض شه
عرق سرد از پیشونیم میچیکید هیچ وقت فکرشو نمیرکم همچین آدم منحرف و بیشرمی باشه که منو به خاطر بدنم بخواد
اخمی روی صورتم جا خشک کرد و باعث پر رنگ تر شدن پوزخند اون شد
فالو♡
ببخشید کم شد ولی جبران میکنم (. ❛ ᴗ ❛.)
هماهنگ با هم قدم بر میداشتیم و از پله ها میرفتیم پایین مامان که داشت به سلیقه خودش میزو میچید با دیدن ما از تعجب انگار فقط دوتا شاخ درنیاورده بود به مامان نزدیک شدیم که سریع خودشو جمع کرد
سوهی : میز آدامس بچه بشینید یوجین هم اومده الان میاد
انگار لوکا رفته بود خواستم بشینم که تهیونگ پیشدستی کرد و صندلی رو برام کشید عقب از رفتارش تعجب میکنم اما سعی میکنم طبیعی جلوه بدم و میشینم سر میز تهیونگم کنارم میشینه
با اومدن بابا برای احترام و سلام کردن از جامون پا میشیم بابا هم انگار از این که منو تهیونگ و کنار هم دیده بود تعجب کرد ولی زیاد به روی خودش نیاورد و نشست سر میز و شروع به خوردن غذا کردیم تایونگ هیچ وقت جایی غذا نمی خورد اما الان نشسته رو داره غذا میخوره متعجبم که درخواست مامانو برای شام امشب قبول کرد
فلش بک به پنج رو بعد
با حوله ورتی که دور بدنم پیچیده بودم و دمپایی های خرگوشی صورتی و حوله کوچیکی که دور موهام پیچیده بودم از حموم اومدم بیرون
سمت میز آرایشم رفتم و سشوارو برداشتم مشغول خشک کردن موهام بودم
اونقدر حواسم پرت موهام بود که متوجه داخل شدن فردی به اتاقم نشدم سشوارو خاموش کردم که صدایی باعث شد چشمام از ترس و تعجب گرد بشه
تهیونگ : وقتی بدنت خیسه جذاب میشی
با حرفش به طرفش برگشتم باعث شد لپام گل بندازه و از خجالت قرمز شم
روی تختم لم داده بود به حالتی که چشمای کشیدش خمار شده بود بهم نگاه میکرد که باعث میشد ضربان قلبم بالا بره
زبونم قفل شده بود حتی از خجالت نمی تونستم بهش بگم برو بیرون سرمو انداختم پایین
حولم به قدری کوتاه بود که موقعی نشستم نصف باسـ.نم معلوم بود چاک وسط سیـ.نم به خوبی دیده میشد یکی از دستامو روی سینم و اون یکی رو روی پوصـ.یم گذاشتم و کمی با حوله بدنم و پوشوندم
از رو تخت بلند شو آروم آروم به طرف قدم بر میداشت دقیقا جلوم بود و من فقط جفت پاهاشو که کفشای مارکش پوشونده بود رو میدیدم جلوم زانو زد و با دوتا انگشتم کمی سرمو بالا آورد چشما بستم اما میتونستم پوزخندی که بخاطر خجالتم زده بود رو حس کنم
کمی از موهامو توی دستاش گرفت و بو کرد و بعد سرش رو آورد جلو و به طرفم خیز برداشت که باعث بود یهویی عقب بکشم و پشتم به میز آرایش بخوره و چشمامو باز کنم
دستاشو دو طرفم به میز آرایش تکیه داد و بهم نزدیک شد توی صورتم آورم ولی با لحن اغـ.وا گرانه ای پچ زد
تهیونگ : حالا که فکر میکنم شاید نظرم درباره این ازدواج عوض شه
عرق سرد از پیشونیم میچیکید هیچ وقت فکرشو نمیرکم همچین آدم منحرف و بیشرمی باشه که منو به خاطر بدنم بخواد
اخمی روی صورتم جا خشک کرد و باعث پر رنگ تر شدن پوزخند اون شد
فالو♡
ببخشید کم شد ولی جبران میکنم (. ❛ ᴗ ❛.)
۴.۱k
۲۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.