یه بچه خرگوش پشمالوی سفید!
-بالاخره بیدار شدی؟
جونگکوک کش و قوسی به بدنش داد، پلکهاش رو به آرومی باز کرد و با یک جفت چشم درشت که از فاصلهی نزدیک تک تک اجزای صورتش رو بررسی میکرد، روبهرو شد.
قلبش از زیبایی پسر پر کشید اما با یاداوری چهرهی گیج و خوبالود خودش، با صدای دورگه شدهای غرغر کرد:
- این عادلانه نیست، تو حتی وقتی از خواب بیدار میشی هم جذابی!
تهیونگ کمی نزدیکتر به دوست پسرش لب زد:
- هنوز خودت رو تو آینه ندیدی؟!
با سر انگشتهاش بازوی برهنهی جونگکوک رو لمس کرد و طرحهای نامشخصی روش ترسیم کرد:
- خیلی بده که نمیتونی خودت رو از نگاه من ببینی!
جونگکوک پتو رو تا صورتش بالا کشید و در حالی که فقط چشمهای پف کرده و موهای نامرتبش بیرون از پتو جا مونده بود گفت:
- مگه قرار بود چی ببینم؟
تهیونگ لبهاش رو روی هم فشرد و با حالت متفکری چشم چرخوند.
- یه بچه خرگوش پشمالوی سفید!
جونگکوک ناراضی اخم کرد و پتو رو بالاتر کشید اما همین که از دید تهیونگ خارج شد با لبها و چشمهاش خندید. خندههایی که با قلقلکهای ناگهانی تهیونگ، از ته دل و واقعیتر شدن.
-بالاخره بیدار شدی؟
جونگکوک کش و قوسی به بدنش داد، پلکهاش رو به آرومی باز کرد و با یک جفت چشم درشت که از فاصلهی نزدیک تک تک اجزای صورتش رو بررسی میکرد، روبهرو شد.
قلبش از زیبایی پسر پر کشید اما با یاداوری چهرهی گیج و خوبالود خودش، با صدای دورگه شدهای غرغر کرد:
- این عادلانه نیست، تو حتی وقتی از خواب بیدار میشی هم جذابی!
تهیونگ کمی نزدیکتر به دوست پسرش لب زد:
- هنوز خودت رو تو آینه ندیدی؟!
با سر انگشتهاش بازوی برهنهی جونگکوک رو لمس کرد و طرحهای نامشخصی روش ترسیم کرد:
- خیلی بده که نمیتونی خودت رو از نگاه من ببینی!
جونگکوک پتو رو تا صورتش بالا کشید و در حالی که فقط چشمهای پف کرده و موهای نامرتبش بیرون از پتو جا مونده بود گفت:
- مگه قرار بود چی ببینم؟
تهیونگ لبهاش رو روی هم فشرد و با حالت متفکری چشم چرخوند.
- یه بچه خرگوش پشمالوی سفید!
جونگکوک ناراضی اخم کرد و پتو رو بالاتر کشید اما همین که از دید تهیونگ خارج شد با لبها و چشمهاش خندید. خندههایی که با قلقلکهای ناگهانی تهیونگ، از ته دل و واقعیتر شدن.
۶.۶k
۲۱ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.