چند پارتی جونگ کوک پارت ۴
خب سلام میدونم خیلی عنم ولی خب ببخشید و اینکه دلم نیومد نزارم😔چه کنم دیگه رئوفم😂
کوک:داماد بیا
تهیونگ:(یا خدا)بله؟... کوک:حرفی سخنی؟ تهیونگ:درباره ی چی؟ جونگ کوک:دارم خواهرمو دو دستی تحویلت میدم درباره چی؟؟؟؟؟ تهیونگ:او...خب عامم ممنون که بهم فرصت دادی خودمو ثابت کنم و اینکه حواسم به خواهرت هست جونگ کوک:خوبه... تهیونگ:(نفس راحتی کشیدم)من برم آب بخورم(داره زر میزنه میره پیش سروین سروین تو آشپزخونه بود) کوک:اوک
ویو تهیونگ:
(رفتم تو آشپزخونه)زن قشنگ من چطوره؟:) سروین:تهیونگ ترسیدم تهیونگ:ببخشید(خنده) سروین:عاممم کارم داشتی؟ تهیونگ:اوهوم...(رفتم طرف سروین) سروین:بله؟ تهیونگ:(طوری نزدیکش بودم که نفسم به صورتش میخورد) سروین:تهیونگ بگو کارتو میشنوم (خجالت کشیده) تهیونگ:(آروم لبمو گزاشتم روی لبش) سروین:(خجالت کشیده ولی خوشش اومده) تهیونگ:(بعد از ی مین جدا شدیم) کارم گفتنی نبود سروین:تهیونگ من فکر کردم کار مهمی داری داشتم با دقت گوش میدادم😊🔪 تهیونگ:کارم مهم بود دیگه چی مهم تر از این؟! سروین:نمیدونم والا برو اونور بزار غذامو درست کنم تهیونگ:منم کمکت میکنم سروین:پسر خوب من(دستمو روی سرش میکشم) تهیونگ:منم دیگه(خنده) ویو جونگ کوک:مدت زیادی گذشت از وقتی که تهیونگ رفته برم پیشش (رفتم توی آشپزخونه)تهیون...(همونجا خشکم زد) تهیونگ:(فوری خودمو از سروین جدا کردم) ب..بله؟ سروین:جونگ کوک... کوک:چه غلطی میکردین ها؟؟؟ سروین:هیچی جونگ کوک تهیونگ داشت بهم کمک میکرد تهیونگ:(با سر تایید کردم) جونگ کوک:(رو به تهیونگ) همیشه با بوس و بغل به بقیه کمک میکنی؟(حرصی) سروین:اما جونگ کوک ما همو دوست داریم چه اشکالی داره؟(با ملایمت) جونگ کوک:تهیونگ تو قول دادی نزدیک سروین نشی تا وقتی که من بگم تهیونگ:میدونم(سرم پایین بود) سروین:خب قول میدیم دیگه اینکارو نکنیم ببخشید جونگ کوک: دیگه ای وجود نداره سروین:منظورت چیه؟ جونگ کوک: منظورم اینه که اجازه نمیدم ازدواج کنین (با داد و حرص) تهیونگ:چ...چی؟ سروین:جونگ کوک چی میگی کوک: زدین زیر قولتون سروین:ولی...ولی(بغض) جونگ کوک:ولی و اما نداره تهیونگ:(تو شوکه) جونگ کوک: سروین...فردا پسر یکی از همکارای بابا میاد خاستگاریت آماده باش سروین:چیییی؟؟؟؟؟ تهیونگ:جونگ کوک معلوم هست چی میگی ؟؟؟؟(با داد) جونگ کوک:تو زدی زیر قولت من چی میگم؟؟بعدم به تو ربطی نداره که داره؟ تهیونگ:معلومه که داره سروین عشق منه جونگ کوک: من که همچین چرتی یادم نمیاد تهیونگ: خجالت بکش خواهرته میخوای بديش دست ی هرزه؟؟ جونگ کوک: به تو ربطی نداره(داد) سروین:(با گریه از پله ها رفتم بالا توی اتاقم و شروع کردم به فحش دادن به زمین و زمان و گریه کردن و جیغ زدن توی بالشم) تهیونگ:(رو به جونگ کوک)عوضی (رفت دنبال سروین) مامان تهیونگ:چیشده تهیونگ چرا انقدر داد و بیداد کردین سروین چش شد؟؟؟(با نگرانی) تهیونگ:از داداش عوضیش بپرس (رفت از پله ها بالا تا به تنها عشقش برسه) تهیونگ:سروین سروین:تهیونگ(با گریه پرید بغل عشق زندگیش) من زن اون عوضی نمیشمم تهیونگ: میدونم نمیزارم که بشی سروین:چجوری آخه چجوری؟؟(با گریه) تهیونگ:فرار میکنیم سروین: چی؟
خماریییی بای بای فردا پارت بعد میخواید؟امیدوارم خوشتون اومده باشه❤️🩹
کوک:داماد بیا
تهیونگ:(یا خدا)بله؟... کوک:حرفی سخنی؟ تهیونگ:درباره ی چی؟ جونگ کوک:دارم خواهرمو دو دستی تحویلت میدم درباره چی؟؟؟؟؟ تهیونگ:او...خب عامم ممنون که بهم فرصت دادی خودمو ثابت کنم و اینکه حواسم به خواهرت هست جونگ کوک:خوبه... تهیونگ:(نفس راحتی کشیدم)من برم آب بخورم(داره زر میزنه میره پیش سروین سروین تو آشپزخونه بود) کوک:اوک
ویو تهیونگ:
(رفتم تو آشپزخونه)زن قشنگ من چطوره؟:) سروین:تهیونگ ترسیدم تهیونگ:ببخشید(خنده) سروین:عاممم کارم داشتی؟ تهیونگ:اوهوم...(رفتم طرف سروین) سروین:بله؟ تهیونگ:(طوری نزدیکش بودم که نفسم به صورتش میخورد) سروین:تهیونگ بگو کارتو میشنوم (خجالت کشیده) تهیونگ:(آروم لبمو گزاشتم روی لبش) سروین:(خجالت کشیده ولی خوشش اومده) تهیونگ:(بعد از ی مین جدا شدیم) کارم گفتنی نبود سروین:تهیونگ من فکر کردم کار مهمی داری داشتم با دقت گوش میدادم😊🔪 تهیونگ:کارم مهم بود دیگه چی مهم تر از این؟! سروین:نمیدونم والا برو اونور بزار غذامو درست کنم تهیونگ:منم کمکت میکنم سروین:پسر خوب من(دستمو روی سرش میکشم) تهیونگ:منم دیگه(خنده) ویو جونگ کوک:مدت زیادی گذشت از وقتی که تهیونگ رفته برم پیشش (رفتم توی آشپزخونه)تهیون...(همونجا خشکم زد) تهیونگ:(فوری خودمو از سروین جدا کردم) ب..بله؟ سروین:جونگ کوک... کوک:چه غلطی میکردین ها؟؟؟ سروین:هیچی جونگ کوک تهیونگ داشت بهم کمک میکرد تهیونگ:(با سر تایید کردم) جونگ کوک:(رو به تهیونگ) همیشه با بوس و بغل به بقیه کمک میکنی؟(حرصی) سروین:اما جونگ کوک ما همو دوست داریم چه اشکالی داره؟(با ملایمت) جونگ کوک:تهیونگ تو قول دادی نزدیک سروین نشی تا وقتی که من بگم تهیونگ:میدونم(سرم پایین بود) سروین:خب قول میدیم دیگه اینکارو نکنیم ببخشید جونگ کوک: دیگه ای وجود نداره سروین:منظورت چیه؟ جونگ کوک: منظورم اینه که اجازه نمیدم ازدواج کنین (با داد و حرص) تهیونگ:چ...چی؟ سروین:جونگ کوک چی میگی کوک: زدین زیر قولتون سروین:ولی...ولی(بغض) جونگ کوک:ولی و اما نداره تهیونگ:(تو شوکه) جونگ کوک: سروین...فردا پسر یکی از همکارای بابا میاد خاستگاریت آماده باش سروین:چیییی؟؟؟؟؟ تهیونگ:جونگ کوک معلوم هست چی میگی ؟؟؟؟(با داد) جونگ کوک:تو زدی زیر قولت من چی میگم؟؟بعدم به تو ربطی نداره که داره؟ تهیونگ:معلومه که داره سروین عشق منه جونگ کوک: من که همچین چرتی یادم نمیاد تهیونگ: خجالت بکش خواهرته میخوای بديش دست ی هرزه؟؟ جونگ کوک: به تو ربطی نداره(داد) سروین:(با گریه از پله ها رفتم بالا توی اتاقم و شروع کردم به فحش دادن به زمین و زمان و گریه کردن و جیغ زدن توی بالشم) تهیونگ:(رو به جونگ کوک)عوضی (رفت دنبال سروین) مامان تهیونگ:چیشده تهیونگ چرا انقدر داد و بیداد کردین سروین چش شد؟؟؟(با نگرانی) تهیونگ:از داداش عوضیش بپرس (رفت از پله ها بالا تا به تنها عشقش برسه) تهیونگ:سروین سروین:تهیونگ(با گریه پرید بغل عشق زندگیش) من زن اون عوضی نمیشمم تهیونگ: میدونم نمیزارم که بشی سروین:چجوری آخه چجوری؟؟(با گریه) تهیونگ:فرار میکنیم سروین: چی؟
خماریییی بای بای فردا پارت بعد میخواید؟امیدوارم خوشتون اومده باشه❤️🩹
۲.۵k
۲۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.