وقتی عضو هشتمی پارت ۷
اون جونگ کوک بود
فلش بک به زمانی که میخواستن راه بیوفتن
از زبان جونگ کوک
یونگی خیلی مشکوک میزد تصمیم گرفتم تعقیبش کنم
بعد از اینکه راه افتادن دنبالشون رفتم دیدم یونگی داره از شهر خارج میشه بعد از یک ساعت رسید به یک کلبه تو جنگل از پشت پنجره داشتم به اتاقی که کلبه داشت نگاه میکردم بعد چند دقیقه دیدم یونگی اومده تو اتاق و سعی داره به ا.ت تجاوز کنه سریع رفتم و در و شکوندم دیدم ا.ت با لباس زیررو تخت داره گریه میکنه
فلش بک به الان
جونگ کوک : چطور تونستی این کارو باهاش بکنی اون یه دختر قریب تو این کشوره واقعا از تو انتظار نداشتم
یونگی : به تو ربطی نداره
جونگ کوک : اتفاقا خیلیم ربط داره .... ا.ت پاشو بریم
ا.ت : ب..باشه
از زبات ا.ت
با جونگ کوک راه افتادیم به سمت خونه توی راه بهم گفت
جونگ کوک : ا.ت باید بری یه خونه ی دیگه اجازه نمیدم دوباره با یونگیی روبه رو بشی
ا.ت : ممنون ولی نیاز نیست
جونگ کوک : چرا نیازه خودمم باهات میام
ا.ت : نه جونگ کوک....
جونگ کوک : حرف نباشه ( داد )
ا.ت : وقتی سرم داد کشید دیگه ساکت شدم
بعد از چند دقیقه
جونگ کوک : ببخشید سرت داد زدم دست خودم نبود خیلی عصبانی شدم
ا.ت : نه اشکال نداره درکت میکنم
جونگ کوک : ممنون
ا.ت : میگم راجب خونه جدی بودی؟
جونگ کوک : بله کاملا
ا.ت : ولی آخه شایعه برات درست میشه
جونگ کوک : مثلا چه شایعاتی
ا.ت : مثلا این که ما باهم قرار...
جونگ کوک : خب بزار بگن مگه مهمه
ا.ت : خب برا شغلت خطر ناکه برای منم چون تازه اومدم همینطور
جونگ کوک : خب مگه قراره بریم یه خونه ی جدید قراره بریم خونه ی من ما چون تو اومدی اومدیم خونه ی مشترک وگرنه هرکی برا خودش خونه ی جدا داره قراره تا چند روز دیگه هرکی بره خونه ی خودش توعم قراره با من زندگی کنی
ا.ت : نه من خودم خونه میگیرم
جونگ کوک : بخوای بگیری هم من نمیزارم میای پیشم
ا.ت : ب..باشه
جونگ کوک : آفرین ( خنده )
فلش بک به زمانی که میخواستن راه بیوفتن
از زبان جونگ کوک
یونگی خیلی مشکوک میزد تصمیم گرفتم تعقیبش کنم
بعد از اینکه راه افتادن دنبالشون رفتم دیدم یونگی داره از شهر خارج میشه بعد از یک ساعت رسید به یک کلبه تو جنگل از پشت پنجره داشتم به اتاقی که کلبه داشت نگاه میکردم بعد چند دقیقه دیدم یونگی اومده تو اتاق و سعی داره به ا.ت تجاوز کنه سریع رفتم و در و شکوندم دیدم ا.ت با لباس زیررو تخت داره گریه میکنه
فلش بک به الان
جونگ کوک : چطور تونستی این کارو باهاش بکنی اون یه دختر قریب تو این کشوره واقعا از تو انتظار نداشتم
یونگی : به تو ربطی نداره
جونگ کوک : اتفاقا خیلیم ربط داره .... ا.ت پاشو بریم
ا.ت : ب..باشه
از زبات ا.ت
با جونگ کوک راه افتادیم به سمت خونه توی راه بهم گفت
جونگ کوک : ا.ت باید بری یه خونه ی دیگه اجازه نمیدم دوباره با یونگیی روبه رو بشی
ا.ت : ممنون ولی نیاز نیست
جونگ کوک : چرا نیازه خودمم باهات میام
ا.ت : نه جونگ کوک....
جونگ کوک : حرف نباشه ( داد )
ا.ت : وقتی سرم داد کشید دیگه ساکت شدم
بعد از چند دقیقه
جونگ کوک : ببخشید سرت داد زدم دست خودم نبود خیلی عصبانی شدم
ا.ت : نه اشکال نداره درکت میکنم
جونگ کوک : ممنون
ا.ت : میگم راجب خونه جدی بودی؟
جونگ کوک : بله کاملا
ا.ت : ولی آخه شایعه برات درست میشه
جونگ کوک : مثلا چه شایعاتی
ا.ت : مثلا این که ما باهم قرار...
جونگ کوک : خب بزار بگن مگه مهمه
ا.ت : خب برا شغلت خطر ناکه برای منم چون تازه اومدم همینطور
جونگ کوک : خب مگه قراره بریم یه خونه ی جدید قراره بریم خونه ی من ما چون تو اومدی اومدیم خونه ی مشترک وگرنه هرکی برا خودش خونه ی جدا داره قراره تا چند روز دیگه هرکی بره خونه ی خودش توعم قراره با من زندگی کنی
ا.ت : نه من خودم خونه میگیرم
جونگ کوک : بخوای بگیری هم من نمیزارم میای پیشم
ا.ت : ب..باشه
جونگ کوک : آفرین ( خنده )
۶.۴k
۲۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.