in our love
in our love
P8
با حالت خمار بهم گفت
_کجا
+بیرون
_گفتم که قرار نیست بری
+کی؟
_الان
+باشه
اینو گفتم و به راهم ادامه دادم تا اینکه لوسیفر دستمو گرفت و منو برگردوند سر جا اولم
_ناچ ناچ ناچ داری رو حرف ددی ت حرف میزنی؟
+اره
_نکنه یادت رفته من ددی تم
با حالت تمسخر امیزی گفتم
+عههه اره ببخشید
_پرو شدی
+بودم ددی
اینو گفتم و خواستم برم که دوباره دستمو گرفت و با نگاه کلافه ای بهم نگاه کرد و
_کجاااا دارم باهات حرف میزنم
_نکنه یادت رفته بهت چی گفتم
خودمو زدم به کوچه علی چپ و گفتم
+عاممم چی گفتی؟
_که اومد دستشو گذاشت رو لبه دامنم و گفت
_میخوای با عمل یاداوریش کنم؟
+نه عزیزم یادم اومد لازم نیست
_خوب شد چون اگه یادت نمیومد باید به جای حرف زدن صدای ناله هاتو میشنیدم بیب
اینو گفت و خواست لباشو رو لبام بزاره که ایزابل سرفه ای کرد که ینی من اینجام
-اهم اهم بیاین بریم خونه
(چند دقیقه بعد)
رسیدیم خونه که رامونا پرسید
-چقد زود رسیدیم
چیزی نگفتیم که لوسیفر دستمو گرفت تو اتاق برد و بعد درو بست
+چرا منو اوردی اینجا؟
_چون باید لباستو عوض کنی
+من نمیخوام لباسمو عوض...
نذاشت حرفمو بزنم انگشت شاره شو جلو لبم گذاشت و گفت
_ششش بیب همین که گفتم دست خودت که نیست
ولی من بازم کاری نکردم که خودش دست به کار شد و دستش رو سمت بلوزم برد
P8
با حالت خمار بهم گفت
_کجا
+بیرون
_گفتم که قرار نیست بری
+کی؟
_الان
+باشه
اینو گفتم و به راهم ادامه دادم تا اینکه لوسیفر دستمو گرفت و منو برگردوند سر جا اولم
_ناچ ناچ ناچ داری رو حرف ددی ت حرف میزنی؟
+اره
_نکنه یادت رفته من ددی تم
با حالت تمسخر امیزی گفتم
+عههه اره ببخشید
_پرو شدی
+بودم ددی
اینو گفتم و خواستم برم که دوباره دستمو گرفت و با نگاه کلافه ای بهم نگاه کرد و
_کجاااا دارم باهات حرف میزنم
_نکنه یادت رفته بهت چی گفتم
خودمو زدم به کوچه علی چپ و گفتم
+عاممم چی گفتی؟
_که اومد دستشو گذاشت رو لبه دامنم و گفت
_میخوای با عمل یاداوریش کنم؟
+نه عزیزم یادم اومد لازم نیست
_خوب شد چون اگه یادت نمیومد باید به جای حرف زدن صدای ناله هاتو میشنیدم بیب
اینو گفت و خواست لباشو رو لبام بزاره که ایزابل سرفه ای کرد که ینی من اینجام
-اهم اهم بیاین بریم خونه
(چند دقیقه بعد)
رسیدیم خونه که رامونا پرسید
-چقد زود رسیدیم
چیزی نگفتیم که لوسیفر دستمو گرفت تو اتاق برد و بعد درو بست
+چرا منو اوردی اینجا؟
_چون باید لباستو عوض کنی
+من نمیخوام لباسمو عوض...
نذاشت حرفمو بزنم انگشت شاره شو جلو لبم گذاشت و گفت
_ششش بیب همین که گفتم دست خودت که نیست
ولی من بازم کاری نکردم که خودش دست به کار شد و دستش رو سمت بلوزم برد
۲.۲k
۲۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.