تکپارتی جیمین~
تکپارتیجیمین~
•وقتی خیلی نسبت به بچه اهمیت قائلی و به جیمین بیاهمیتی•
#درخواستی
:
ویو جیمین༻
با حرص بهشون خیره شده بودم، زن یه امروز خونهما!
گلوم مثه چی درد میکنه از بس تو این آهنگ لامصب وکال داشتم بعد میاد میگه بشهی منه؟! وات؟!
اوکی ادامه بده بهش میگم، نه باباااا آخه نیگا چه کیوتن، عوا چنگنه اسکلم دارم تیر سرم ایگ میشم بعد میگم چه کیوتن:/
خدایا خودت ظهور کن..
ای پسرهییی
واییی، الان من باید تو بغل ا/ت میبودمم..
ا/ت: ‶اوکیِ؟‶
جیمین: ‶جان؟‶
ا/ت: ‶بابا حالت خوبه آخه یجوری به موهیون نیگا میکنی انگا قصد جونشو داری:/ ‶
جیمین: ‶نه بابا اوکیه:)))) ‶ لبخندزوری-
ا/ت: ‶آ آراسو..‶
...
...
...
...
...
ادامهویو جیمین༻
۵ ساعته گذشته ا/ت هی داره قربون صدقه بچه میره:/
عوا عوااا این چرا اینجوریه پسرهی لوسسسس
ا/ت: ‶جیمین خوبییی؟‶ باصدایبلند-
جیمین: ‶هوم:/‶
...
...
...
جیمین: ‶وای بسه دیگهههه هی داری با بچه سرو کله میزنییی اصن من چایی میخواممم زوددد‶
ا/ت: ‶تو به این حسودیت میشه؟‶
جیمین: ‶واییی بسه دیگه.. عه:/ ‶
...
شب،موقعخواب،روتخت༻
ا/ت: ‶جیمینشی، تو واقعا، حسودیت شد؟‶ سعیمیکنینخندی-
جیمین: ‶البته، باید به اون بچه یاد بدم این بدن برای منه؟‶
ا/ت: خنده-
ا/ت:‶ولی اون بچهس‶
جیمین: ‶خب منم یه نیازمند یونو؟‶
سکوت-
از زبانراوی彡
یه مدت ناحوری سکوت بینتون برقرار بود که جیمین یهو خیمه زد روت و لب زد:
«خب، امتحانش کنیم؟ » لبخند-
خندهی ریزی کردی و با نوک انگشت اشارهت نوک بینیش رو لمس کردی:
«الان نه عاقا کوچولو، فردا یه پرونده مهم در انتطارمه» لبخند-
𓆝 𓆟 𓆞 𓆝 𓆛𓆝 𓆟 𓆞 𓆝 𓆝 𓆟 𓆞 𓆝 𓆛𓆝 𓆟 𓆞 𓆝 𓆝 𓆟 𓆞 𓆝
اوکی ولی من هیچوقت نتونستم مثل بقیه پیجا خوب بنویسم، هعب...
•وقتی خیلی نسبت به بچه اهمیت قائلی و به جیمین بیاهمیتی•
#درخواستی
:
ویو جیمین༻
با حرص بهشون خیره شده بودم، زن یه امروز خونهما!
گلوم مثه چی درد میکنه از بس تو این آهنگ لامصب وکال داشتم بعد میاد میگه بشهی منه؟! وات؟!
اوکی ادامه بده بهش میگم، نه باباااا آخه نیگا چه کیوتن، عوا چنگنه اسکلم دارم تیر سرم ایگ میشم بعد میگم چه کیوتن:/
خدایا خودت ظهور کن..
ای پسرهییی
واییی، الان من باید تو بغل ا/ت میبودمم..
ا/ت: ‶اوکیِ؟‶
جیمین: ‶جان؟‶
ا/ت: ‶بابا حالت خوبه آخه یجوری به موهیون نیگا میکنی انگا قصد جونشو داری:/ ‶
جیمین: ‶نه بابا اوکیه:)))) ‶ لبخندزوری-
ا/ت: ‶آ آراسو..‶
...
...
...
...
...
ادامهویو جیمین༻
۵ ساعته گذشته ا/ت هی داره قربون صدقه بچه میره:/
عوا عوااا این چرا اینجوریه پسرهی لوسسسس
ا/ت: ‶جیمین خوبییی؟‶ باصدایبلند-
جیمین: ‶هوم:/‶
...
...
...
جیمین: ‶وای بسه دیگهههه هی داری با بچه سرو کله میزنییی اصن من چایی میخواممم زوددد‶
ا/ت: ‶تو به این حسودیت میشه؟‶
جیمین: ‶واییی بسه دیگه.. عه:/ ‶
...
شب،موقعخواب،روتخت༻
ا/ت: ‶جیمینشی، تو واقعا، حسودیت شد؟‶ سعیمیکنینخندی-
جیمین: ‶البته، باید به اون بچه یاد بدم این بدن برای منه؟‶
ا/ت: خنده-
ا/ت:‶ولی اون بچهس‶
جیمین: ‶خب منم یه نیازمند یونو؟‶
سکوت-
از زبانراوی彡
یه مدت ناحوری سکوت بینتون برقرار بود که جیمین یهو خیمه زد روت و لب زد:
«خب، امتحانش کنیم؟ » لبخند-
خندهی ریزی کردی و با نوک انگشت اشارهت نوک بینیش رو لمس کردی:
«الان نه عاقا کوچولو، فردا یه پرونده مهم در انتطارمه» لبخند-
𓆝 𓆟 𓆞 𓆝 𓆛𓆝 𓆟 𓆞 𓆝 𓆝 𓆟 𓆞 𓆝 𓆛𓆝 𓆟 𓆞 𓆝 𓆝 𓆟 𓆞 𓆝
اوکی ولی من هیچوقت نتونستم مثل بقیه پیجا خوب بنویسم، هعب...
۱۴.۷k
۲۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.