چند پارتی لینو پارت ۱
وقتی میخواد بهت پیشنهاد بده ...
ویو الی :
با نوری که به چشم های لینو میخورد بیدار شد و گوشیش رو روشن کرد که دید ا.ت بهش پیام داده که بیاد دنبالش ...
(ا.ت و لینو فقط دوستای عادی هستن ولی ۲ ماهه که خیلی لینو به ا.ت علاقه پیدا کرده و ا.ت اینو نمیدونه ...)
لینو : رفتم آماده شدم وسط راه یه دسته گل گرفتم از قبل یه انگشتر گرفته بودم گفتم یه روزی میرسه تا به این فرشته اعتراف کنم ...
زنگ در خونش رو زدم اومد بیرون
لینو : بفرمایید سوار شید
ا.ت : حتما .. چی شده اون تیشرتی که هیچوقت نمیپوشیدیش و من خوشم میومد پوشیدی ؟؟؟
لینو : چون امروز یه روز خاصه
ا.ت : چه روزی خاصی ؟؟؟
لینو : به زودی میفهمی
ا.ت : نههههه ... راهو اشتباه رفتی 😭
لینو : اشکال ندارد اینجا یه رستورانه بریم اینجا .. یه چیزی بو خریم
(لینو از قصد اینکارو کرد )
ا.ت : ولی
لینو : ولی چی ؟؟
رفتن تو رستوران :
لینو : چی میخوری
ا.ت : یه همبرگر
لینو : منم همبرگر
ا.ت : تو که خیلی از همبرگر بدت میومد
لینو : حالا میخوام بخورم
ا.ت : باشه
غذا داشتن میخوردن که ...
لینو : یکم جای لبت کثیفه بزار پاکش کنم ...
ا.ت : نه خودم پاک میکنم ..
لینو : من پاک میکنم ..
لینو پاک کرد و یه بوس سطحی هم گذاشت .. ا.ت ذوب شد از خجالت
پرش به ماشین :
تو ماشین نشست بودن که لینو گفت ...
میخوای بریم لباس بخریم ؟؟؟
ا.ت : ولی ... باشه ...
رفتن به فروشگاه لباس فروشی ..
بقیشم پارت بعد
ویو الی :
با نوری که به چشم های لینو میخورد بیدار شد و گوشیش رو روشن کرد که دید ا.ت بهش پیام داده که بیاد دنبالش ...
(ا.ت و لینو فقط دوستای عادی هستن ولی ۲ ماهه که خیلی لینو به ا.ت علاقه پیدا کرده و ا.ت اینو نمیدونه ...)
لینو : رفتم آماده شدم وسط راه یه دسته گل گرفتم از قبل یه انگشتر گرفته بودم گفتم یه روزی میرسه تا به این فرشته اعتراف کنم ...
زنگ در خونش رو زدم اومد بیرون
لینو : بفرمایید سوار شید
ا.ت : حتما .. چی شده اون تیشرتی که هیچوقت نمیپوشیدیش و من خوشم میومد پوشیدی ؟؟؟
لینو : چون امروز یه روز خاصه
ا.ت : چه روزی خاصی ؟؟؟
لینو : به زودی میفهمی
ا.ت : نههههه ... راهو اشتباه رفتی 😭
لینو : اشکال ندارد اینجا یه رستورانه بریم اینجا .. یه چیزی بو خریم
(لینو از قصد اینکارو کرد )
ا.ت : ولی
لینو : ولی چی ؟؟
رفتن تو رستوران :
لینو : چی میخوری
ا.ت : یه همبرگر
لینو : منم همبرگر
ا.ت : تو که خیلی از همبرگر بدت میومد
لینو : حالا میخوام بخورم
ا.ت : باشه
غذا داشتن میخوردن که ...
لینو : یکم جای لبت کثیفه بزار پاکش کنم ...
ا.ت : نه خودم پاک میکنم ..
لینو : من پاک میکنم ..
لینو پاک کرد و یه بوس سطحی هم گذاشت .. ا.ت ذوب شد از خجالت
پرش به ماشین :
تو ماشین نشست بودن که لینو گفت ...
میخوای بریم لباس بخریم ؟؟؟
ا.ت : ولی ... باشه ...
رفتن به فروشگاه لباس فروشی ..
بقیشم پارت بعد
۴.۵k
۲۴ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.