ادامه فیک وقتی5سال پیش ولت کرد P2
لیسا: دوست سابق خواهرم
بعد ات میخواست خودکشی کنه که الینا نجاتش داد و اینکه چطور نجات داد به تو ربطی نداره بعد اون قضیه به ما درخواست داد که قبول شد بعد 5سال کار و افسردگی تازه خوب شده
کوک: چرا صدا داد میشنوه بیهوش میشه!؟
لیسا:..... چرا خودت فکر نمیکنی جعون جانگ کوک که اگه انقد بهش استرس و فشار بهش وارد نمیکردی و کمتر سرش داد نمیزدی اینطوری میشد؟!
کوک:......
لیسا: دومن اگر ات هم بخواد با تو آشتی کنه من نمیزارم الانم گورتو گم کن
کوک: بزار از دلش در بیارم
لیسا: نوچ نوچ نوچ اولن میری دیگه پاتم نمیزاری اینجا دومن ات صدبار دیده آیو داره بهت خیانت میکنه تاحالا مشکوک نشده بره شب برنگرده بعد بگه خونه خواهرمم
کوک:....«تعجب»
لیسا: الانم..... گورتو... گم.... کن
و کوک رفت خونه
آیو: کوک کجا بودی؟!
کوک:آیو باید طلاق بگیریم
آیو: چییی
کوک: 3روز پیش دیدمت با پسره دیگه تمومه
آیو: کوک بخدا بزور بردتم
کوک: عه پس چرا وقتی میگفت پاره شدم بازم میخوای میگفتی آره
آیو: بخدا مست بودم
که کوک آیو رو یه سیلی زد
کوک:قسم دروغ نخور
و رفت بیرون خونه دوستش تهیونگ
«تهیونگ: یه پسر جذاب و مهربون ولی هات و قبلا مثل کوک قمار میزد ولی چون کوک ول کرد تهیونگ هم ول کرد و سن: 27همسن کوک»
و در زد و تهیونگ درو باز کرد
تهیونگ: سلام داداش
م
کوک: تهیونگ «گریه»
تهیونگ: چیشده کوک
کوک: تهیونگ «گریه»
تهیونگ: بیا بشین تعریف کن ببینم چیشده
کوک و تهیونگ نشستن و کوک همه ماجرا رو برای تهیونگ تعریف کرد
تهیونگ: ببین کوک حق داره آیو...... خب....
کوک: میدونم یه هرزه آشغاله«عصبی بغض»
تهیونگ: خب از نظرم کم کم از دلش دربیار منم کمکت میکنم.... راستی امشب یه پارتیه برای کیپاپ فن ها هم میتونن بیان
کوک: منم برم؟!
تهیونگ: آره منم باهات میام
کوک: مرسی
و تهیونگ رو بغل کرد
بعد ات میخواست خودکشی کنه که الینا نجاتش داد و اینکه چطور نجات داد به تو ربطی نداره بعد اون قضیه به ما درخواست داد که قبول شد بعد 5سال کار و افسردگی تازه خوب شده
کوک: چرا صدا داد میشنوه بیهوش میشه!؟
لیسا:..... چرا خودت فکر نمیکنی جعون جانگ کوک که اگه انقد بهش استرس و فشار بهش وارد نمیکردی و کمتر سرش داد نمیزدی اینطوری میشد؟!
کوک:......
لیسا: دومن اگر ات هم بخواد با تو آشتی کنه من نمیزارم الانم گورتو گم کن
کوک: بزار از دلش در بیارم
لیسا: نوچ نوچ نوچ اولن میری دیگه پاتم نمیزاری اینجا دومن ات صدبار دیده آیو داره بهت خیانت میکنه تاحالا مشکوک نشده بره شب برنگرده بعد بگه خونه خواهرمم
کوک:....«تعجب»
لیسا: الانم..... گورتو... گم.... کن
و کوک رفت خونه
آیو: کوک کجا بودی؟!
کوک:آیو باید طلاق بگیریم
آیو: چییی
کوک: 3روز پیش دیدمت با پسره دیگه تمومه
آیو: کوک بخدا بزور بردتم
کوک: عه پس چرا وقتی میگفت پاره شدم بازم میخوای میگفتی آره
آیو: بخدا مست بودم
که کوک آیو رو یه سیلی زد
کوک:قسم دروغ نخور
و رفت بیرون خونه دوستش تهیونگ
«تهیونگ: یه پسر جذاب و مهربون ولی هات و قبلا مثل کوک قمار میزد ولی چون کوک ول کرد تهیونگ هم ول کرد و سن: 27همسن کوک»
و در زد و تهیونگ درو باز کرد
تهیونگ: سلام داداش
م
کوک: تهیونگ «گریه»
تهیونگ: چیشده کوک
کوک: تهیونگ «گریه»
تهیونگ: بیا بشین تعریف کن ببینم چیشده
کوک و تهیونگ نشستن و کوک همه ماجرا رو برای تهیونگ تعریف کرد
تهیونگ: ببین کوک حق داره آیو...... خب....
کوک: میدونم یه هرزه آشغاله«عصبی بغض»
تهیونگ: خب از نظرم کم کم از دلش دربیار منم کمکت میکنم.... راستی امشب یه پارتیه برای کیپاپ فن ها هم میتونن بیان
کوک: منم برم؟!
تهیونگ: آره منم باهات میام
کوک: مرسی
و تهیونگ رو بغل کرد
۷.۵k
۲۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.