فیک قمار باز P6
تا کوک رفت ات جیغ میزد و گریه میکرد
از زبون کوک
داشتم میرفتم خونه الینا که یه چیزی یادم اومد
کوک: وایسا ببینم من اصلا با الینا رابطه جنسی نداشتم
کوک رفت خونه الینا و در زد
الینا: اوو ددی اومده
کوک: یه بار دیگه منو ددی صدا کنی جرت میدم
الینا: چته
کوک: من با تو رابطه جنسی نداشتم حالا بچه از کجات اومده
الینا:ددی ببخشید ترخدا اشتباه کردم
کوک: هه برو گمشو
کوک رفت خونه و ات رو صدا زد
دید ات جواب نمیده و رفت تو اتاق نبود و تو اتاق دوم رفت دید در بالکن بازه
کوک: نکنه ات اون کارو کرده
رفت دم بالکن و صدای گریه ات رو شنید
ات: ول کن بابا فوقش..... فوقش.... آرهه ول کن
کوک رفت پایین و بعد دوباره اومد بالا که تابلو نباشه داشت به حرفش گوش میکرد و با حالت عصبی رفت تو اتاقش و درو محکم بست که ات فهمید کوک اومد رفت تو اتاق پیش کوک
«آقا منظورم این بود که کوک رفت طبقه اول بعد رفت طبقه دووم که تابلو نباشه امیدوارم گرفته باشید»
تق تق صدای در
کوک با بغض: بیا تو
ات: کوک چیشده
کوک: فهمیدم بچه الینا مال من نیست بهم خیانت کرده
ات: هرزه. بیا اینجا«اشاره به بغلش»
کوک هم سرشو گذاشت رو سینه ات و بغلش کرد و گریه میکرد
ذهن ات: کاش ینفر اینطوری برام گریه میکرد
کوک: ات
ات: جانم؟
کوک: ات من.... من.... عاشقتم
ات جاخورد
کوک: من میخواستم وسط صبحانه بهت بگم ولی نتونستم
ات: عشقم«با بغض»
و رفت تو بغل کوک
کوک: مگه... توهم دوسم داری؟
ات:آره
از زبون کوک
داشتم میرفتم خونه الینا که یه چیزی یادم اومد
کوک: وایسا ببینم من اصلا با الینا رابطه جنسی نداشتم
کوک رفت خونه الینا و در زد
الینا: اوو ددی اومده
کوک: یه بار دیگه منو ددی صدا کنی جرت میدم
الینا: چته
کوک: من با تو رابطه جنسی نداشتم حالا بچه از کجات اومده
الینا:ددی ببخشید ترخدا اشتباه کردم
کوک: هه برو گمشو
کوک رفت خونه و ات رو صدا زد
دید ات جواب نمیده و رفت تو اتاق نبود و تو اتاق دوم رفت دید در بالکن بازه
کوک: نکنه ات اون کارو کرده
رفت دم بالکن و صدای گریه ات رو شنید
ات: ول کن بابا فوقش..... فوقش.... آرهه ول کن
کوک رفت پایین و بعد دوباره اومد بالا که تابلو نباشه داشت به حرفش گوش میکرد و با حالت عصبی رفت تو اتاقش و درو محکم بست که ات فهمید کوک اومد رفت تو اتاق پیش کوک
«آقا منظورم این بود که کوک رفت طبقه اول بعد رفت طبقه دووم که تابلو نباشه امیدوارم گرفته باشید»
تق تق صدای در
کوک با بغض: بیا تو
ات: کوک چیشده
کوک: فهمیدم بچه الینا مال من نیست بهم خیانت کرده
ات: هرزه. بیا اینجا«اشاره به بغلش»
کوک هم سرشو گذاشت رو سینه ات و بغلش کرد و گریه میکرد
ذهن ات: کاش ینفر اینطوری برام گریه میکرد
کوک: ات
ات: جانم؟
کوک: ات من.... من.... عاشقتم
ات جاخورد
کوک: من میخواستم وسط صبحانه بهت بگم ولی نتونستم
ات: عشقم«با بغض»
و رفت تو بغل کوک
کوک: مگه... توهم دوسم داری؟
ات:آره
۱۰.۶k
۱۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.