وقتی عضو هشتمی پارت۳
خلاصه پسرک قصه ی ما توی نگاه اول عاشق دخترک شده بود ولی از حسش مطمئن نبود
جونگ کوک : کی کمدتو چیدی؟
ا.ت : همین الان مگه ندیدی؟
جونگ کوک : نه
ا.ت : ( خمیازه ) من خوابم میاد میشه بخوابیم؟
جونگ کوک : آره حتما فقط..
ا.ت : فقط چی؟
جونگ کوک : لباست رو میخوای کجا عوض کنی؟
ا.ت : خب... میشه دو دقیقه بری بیرون ؟
جونگ کوک : نه
ا.ت : ولی آخه چطوری لباس عوض کنم؟
جونگ کوک : چشمامو میبندم
ا.ت : نه نمیشه برو بیرون
جونگ کوک : نمیرم
ا.ت : باشه ولی اگه زیر چشمی نگاه کردی به خدا میزنم...
جونگ کوک : عهه باشه باشه نگاه نمیکنم ( چشماشو بست )
ا.ت : ( در حال لباس عوض کردن )
از زبان جونگ کوک
همینطور داشت لباس عوض میکرد منم چشمامو بسته بودم که گفت : کامل ببندیاا میخوام لباس زیرمم عوض کنم
وات.. آخه الان خلاصه گفتم باشه ولی نتونستم خودمو کنترل کنم و زیر چشمی نگاه کردم
فاک چه بدن سکسی داره ولی تا روشو اینطرف کرد سریع چشمامو بستم
ا.ت : خب تموم شد
جونگ کوک : وقتی چشمامو باز کردم دیدم یه لباس گربه ای کیوت پوشیده واییی مردممم
ا.ت : خب میشه بخوابیم؟ ( خمیازه )
جونگ کوک : البته
رفتیم خوابیدیم رو تخت ولی ا.ت یکم نگران بود که گفتم
جونگ کوک : نترس بهت نزدیک نمیشم
ا.ت : باشه
از زبان جونگ کوک
تقریبا ساعت ۳ نصف شبه ولی خوابم نمیبره چطوری انقدر ا.ت رو دوستش دارم ؟ خودمم نمیدونم وقتی یه نگاه بهش کردم دیدم خوابش برده آروم نزدیکش شدم و سرم و کردم تو گردنش و بو کشیدم بوی بهشت میداد کم کم دستمو دور کمرش حلقه کردم و از پشت کشیدمش تو بغلم اون لحظه بهترین حس دنیا را تجربه کردم تا صبح که ......
جونگ کوک : کی کمدتو چیدی؟
ا.ت : همین الان مگه ندیدی؟
جونگ کوک : نه
ا.ت : ( خمیازه ) من خوابم میاد میشه بخوابیم؟
جونگ کوک : آره حتما فقط..
ا.ت : فقط چی؟
جونگ کوک : لباست رو میخوای کجا عوض کنی؟
ا.ت : خب... میشه دو دقیقه بری بیرون ؟
جونگ کوک : نه
ا.ت : ولی آخه چطوری لباس عوض کنم؟
جونگ کوک : چشمامو میبندم
ا.ت : نه نمیشه برو بیرون
جونگ کوک : نمیرم
ا.ت : باشه ولی اگه زیر چشمی نگاه کردی به خدا میزنم...
جونگ کوک : عهه باشه باشه نگاه نمیکنم ( چشماشو بست )
ا.ت : ( در حال لباس عوض کردن )
از زبان جونگ کوک
همینطور داشت لباس عوض میکرد منم چشمامو بسته بودم که گفت : کامل ببندیاا میخوام لباس زیرمم عوض کنم
وات.. آخه الان خلاصه گفتم باشه ولی نتونستم خودمو کنترل کنم و زیر چشمی نگاه کردم
فاک چه بدن سکسی داره ولی تا روشو اینطرف کرد سریع چشمامو بستم
ا.ت : خب تموم شد
جونگ کوک : وقتی چشمامو باز کردم دیدم یه لباس گربه ای کیوت پوشیده واییی مردممم
ا.ت : خب میشه بخوابیم؟ ( خمیازه )
جونگ کوک : البته
رفتیم خوابیدیم رو تخت ولی ا.ت یکم نگران بود که گفتم
جونگ کوک : نترس بهت نزدیک نمیشم
ا.ت : باشه
از زبان جونگ کوک
تقریبا ساعت ۳ نصف شبه ولی خوابم نمیبره چطوری انقدر ا.ت رو دوستش دارم ؟ خودمم نمیدونم وقتی یه نگاه بهش کردم دیدم خوابش برده آروم نزدیکش شدم و سرم و کردم تو گردنش و بو کشیدم بوی بهشت میداد کم کم دستمو دور کمرش حلقه کردم و از پشت کشیدمش تو بغلم اون لحظه بهترین حس دنیا را تجربه کردم تا صبح که ......
۸.۳k
۲۶ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.