چند پارتی جونگ کوک ازدواج شیرین
ویو ا/ت
سلام من کیم ا/ت هستم، ۲۷ سالم هست تقریبا نزدیک دوسالی میشه که با جونگ کوک ازدواج کردم ما همو خیلی دوست داریم
ویو کوک
سلام من جونگ کوک هستم ۲۹ سالم هست دوسالی میشه که من با ا/ت ازدواج کردم و زندگی خیلی خوبی داریم
ویو ا/ت
مثل همیشه صبح از خواب بیدار شدم دیدم که کوک منو بغل کرده
ا/ت :جونگ کوک بانی کوچولو بیدار شو
جونگ کوک :باشه بیدار شدم صبح بخیر عشقم
ا/ت : صبح تو هم بخیر عزیزم
ا/ت : پاشو بریم پایین صبحونه بخوریم
جونگ کوک : باشه بریم پایین
ا/ت : با جونگ کوک رفتیم پایین صبحونه خوردیم وقتی خوردیم جونگ کوک بهم کمک کرد که ظرفارو بشورم وقتی کارم تموم شد دیدم جونگ کوک داره نگام میکنه
ا/ت : چرا اینجوری نگاه میکنی ؟
جونگ کوک : چون من هنوز دسر خوشمزه رو نخوردم
ا/ت : صبحونه مگه دسر داره ؟!
جونگ کوک : اره
ا/ت : چی هست ؟!!
جونگ کوک : خب ....مممممم لبای تو
ا/ت : وا !
جونگ کوک : وا ندارم باید ببوسمت واگر نه سیر نمیشم
ا/ت : خب ....باشه
ویو کوک
وقتی گفت باشه رفتم نزدیکش و لباشو بوسیدم ، لباش واقعا طعم خاصی میداد خیلی دوسشون دارم مک محکمی از لباش گرفتم که نفس کم آوردیم و از هم جدا شدیم
جونگ کوک : لبات واقعا خوشمزه هستن خیلی دوست دارم ا/ت
ا/ت : منم دوست دارم عشقم
ویو ا/ت
دوباره لبامو گذاشتم رو لباش و میبوسیدم هی مک محکمی از لبام میزد خیس منو میبوسید خیلی حس خوبی بود
وقتی از هم جدا شدیم یادم افتاد باید بریم سرکار
ا/ت : جونگ کوک ساعتو نگاه کن باید بریم دیرمون میشه
جونگ کوک : باشه نترس میرسیم عزیزم
ادامه دارد ........
سلام من کیم ا/ت هستم، ۲۷ سالم هست تقریبا نزدیک دوسالی میشه که با جونگ کوک ازدواج کردم ما همو خیلی دوست داریم
ویو کوک
سلام من جونگ کوک هستم ۲۹ سالم هست دوسالی میشه که من با ا/ت ازدواج کردم و زندگی خیلی خوبی داریم
ویو ا/ت
مثل همیشه صبح از خواب بیدار شدم دیدم که کوک منو بغل کرده
ا/ت :جونگ کوک بانی کوچولو بیدار شو
جونگ کوک :باشه بیدار شدم صبح بخیر عشقم
ا/ت : صبح تو هم بخیر عزیزم
ا/ت : پاشو بریم پایین صبحونه بخوریم
جونگ کوک : باشه بریم پایین
ا/ت : با جونگ کوک رفتیم پایین صبحونه خوردیم وقتی خوردیم جونگ کوک بهم کمک کرد که ظرفارو بشورم وقتی کارم تموم شد دیدم جونگ کوک داره نگام میکنه
ا/ت : چرا اینجوری نگاه میکنی ؟
جونگ کوک : چون من هنوز دسر خوشمزه رو نخوردم
ا/ت : صبحونه مگه دسر داره ؟!
جونگ کوک : اره
ا/ت : چی هست ؟!!
جونگ کوک : خب ....مممممم لبای تو
ا/ت : وا !
جونگ کوک : وا ندارم باید ببوسمت واگر نه سیر نمیشم
ا/ت : خب ....باشه
ویو کوک
وقتی گفت باشه رفتم نزدیکش و لباشو بوسیدم ، لباش واقعا طعم خاصی میداد خیلی دوسشون دارم مک محکمی از لباش گرفتم که نفس کم آوردیم و از هم جدا شدیم
جونگ کوک : لبات واقعا خوشمزه هستن خیلی دوست دارم ا/ت
ا/ت : منم دوست دارم عشقم
ویو ا/ت
دوباره لبامو گذاشتم رو لباش و میبوسیدم هی مک محکمی از لبام میزد خیس منو میبوسید خیلی حس خوبی بود
وقتی از هم جدا شدیم یادم افتاد باید بریم سرکار
ا/ت : جونگ کوک ساعتو نگاه کن باید بریم دیرمون میشه
جونگ کوک : باشه نترس میرسیم عزیزم
ادامه دارد ........
۲۶.۱k
۲۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.