سسسسلااامم
سسسسلااامم
خوبید؟
امروز من و دوستم حدیث و دوستم مهدیس و ابجی کوچیکشون مهرسا و مامان دوستم رفتیم بیرون
اول راه تو کوچه داشتیم میرفتیم
ما سه تا جلو بودیم مامان دوستم و مهرسا عقب بودن چندتا پسر داشتن فوتبال بازی میکردن یکیشون با توپ محکم زد تو شونه دوستم مهدیس
مهدیس برگشت گف پسره ی
اسکل کوری من گفتم فق بلدن گوه بخورن بجا این ولگردیا پاشید برید زمین فوتبال بازی کنید
بعد یه پسره گف جدی میفرمایید؟
ما نفهمیدیم چی گف یهو توپ رفت زیر پا مامان دوستم
مامانش توپ و تو پاش نگه داشت گف به کی گفتی جدی میفرمایید؟
گف خاله بخدا من نگفتم اون گف
مامانش گف گوه خورد ک گف
یه دفعه دیگ به کسی مَتَلَک بندازی و چیزی بگی جنازه خودت و توپت جلو درخونتونه بچه جون حالا هری اینجا جا بازی نیس
هممون زدیم زیرخنده اونا رفتن
گفتم خاله الهام جونم دمت گرم
حدیث نمیدونستی مامانت تو تیم فوتبالیست های محله؟
مامانش زد تو سرم گفف بیشور خندید
دیگ کلی عین سگ خنیددیم
رفتیم فروشگاه مرده همش توراه به ما میخندید رفتیم بغلش وایسادیم به هوای خوراکی یه طور گفتم ک بشنوه
مرتیکه به من میخنده یه طور میزنم تو اونجاش ک عقیم شه نتونه بچه بیاره
مرده تا اینو شنید رفت بیرون کلا از اونجا 😂😂😂
برگشتیم خونه گفتم خاله تا من میرم بالا (خونمون واحد بالاییشونه *) لباس عوض کنم واسه من یه چیز خوب درست کن ک گشنمهههه
گفف چشم امردیگ؟
گفتم فداتشم
اومدم دیدیم واسم کلییی خوراکییی چیدههه
ذوقققق🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥺🥺
عررر خاله الی مهربون خودمیییی🥲🥺🫂🫀
خوبید؟
امروز من و دوستم حدیث و دوستم مهدیس و ابجی کوچیکشون مهرسا و مامان دوستم رفتیم بیرون
اول راه تو کوچه داشتیم میرفتیم
ما سه تا جلو بودیم مامان دوستم و مهرسا عقب بودن چندتا پسر داشتن فوتبال بازی میکردن یکیشون با توپ محکم زد تو شونه دوستم مهدیس
مهدیس برگشت گف پسره ی
اسکل کوری من گفتم فق بلدن گوه بخورن بجا این ولگردیا پاشید برید زمین فوتبال بازی کنید
بعد یه پسره گف جدی میفرمایید؟
ما نفهمیدیم چی گف یهو توپ رفت زیر پا مامان دوستم
مامانش توپ و تو پاش نگه داشت گف به کی گفتی جدی میفرمایید؟
گف خاله بخدا من نگفتم اون گف
مامانش گف گوه خورد ک گف
یه دفعه دیگ به کسی مَتَلَک بندازی و چیزی بگی جنازه خودت و توپت جلو درخونتونه بچه جون حالا هری اینجا جا بازی نیس
هممون زدیم زیرخنده اونا رفتن
گفتم خاله الهام جونم دمت گرم
حدیث نمیدونستی مامانت تو تیم فوتبالیست های محله؟
مامانش زد تو سرم گفف بیشور خندید
دیگ کلی عین سگ خنیددیم
رفتیم فروشگاه مرده همش توراه به ما میخندید رفتیم بغلش وایسادیم به هوای خوراکی یه طور گفتم ک بشنوه
مرتیکه به من میخنده یه طور میزنم تو اونجاش ک عقیم شه نتونه بچه بیاره
مرده تا اینو شنید رفت بیرون کلا از اونجا 😂😂😂
برگشتیم خونه گفتم خاله تا من میرم بالا (خونمون واحد بالاییشونه *) لباس عوض کنم واسه من یه چیز خوب درست کن ک گشنمهههه
گفف چشم امردیگ؟
گفتم فداتشم
اومدم دیدیم واسم کلییی خوراکییی چیدههه
ذوقققق🥲🥲🥲🥲🥲🥲🥺🥺
عررر خاله الی مهربون خودمیییی🥲🥺🫂🫀
۳۴.۰k
۲۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.