فیک یونگی
p26
ته: مگه خودت نگفتی باور نکنم.....پس چرا باور کردی که من قافل گیر شدم؟ (با پوزخند و پاشد وایساد)
ا.ت: اون چشا دروغ نمیگن
ته: درسته و الان باید بدونی که من بازیگر هستم
ا.ت: یعنی قافل گیر نشدی؟
ته: متاسفانه نشدم
جین: اره حتمااااا ما هم باور کردیم
جیهوپ: راست میگه مثل سگ ترسیده بودی
ته: نه بابا... (پوزخند)
جین زیر چشمی به جیمین اشاره کرد و اونم یه چشمک زد
یهو جیمین زد پشت تهیونگ که با داد سه متر عقب پرید
همه: خنده
ا.ت: خخخخخخ معلومه اصلااااا نترسیدی خخخخ
نامی: وای یکم صادق باش خخخخخ
کوک: یعنی خاکککککک خخخخخ
ته: کوفت زهر مار.....میکشمت جیمین
تا ته امد دنبال جیمین بدوه یهو میکردن روشن شد و اعلام کرد
بنده خدا خب خب تهیونگ چطوری داداش ما همه دوستات رو جمع کردیم و اینجوری بهت تولد گرفتیم حالا بیا شمع رو فوت کن که کیک نیازیم
ته: باشه امدم (خنده)
اونشب کلی جشن گرفتن و مسخره بازی در آوردن و الان آخر جشنه
ته: ممنونم ا.ت ممنونم یونگی
ا.ت: خو الان با این همه ادکلن و گیتار و.... که برات آوردن میتونی یه مغازه باز کنی
ته: باورت نشه ولی چند نفر از یه نوع ادکلن آوردن خنده
ا.ت: ولی من یه چیز ویژه اوردم
ا.ت جعبه ست مردونه رو به ته داد
ته: این خیلی گرونه ا.ت الان ور شکست میشی دختر
ا.ت: مهم اینه که چیزی که من میدم باید تک باشه
ته: ممنون
بعد از کلی چرت و پرت همه رفتن خونه
ویو واحد یونگی و ا.ت
یونگی: واییییی دارم میمیرم از خستگیییی
ا.ت: منم خستم
یونگی: خدا لعنتت کنه آخه اینم برنامه بود تو ریختی؟
ا.ت: میخواستی چیکار کنم ها؟ خوشت نمیومد خودت یه کاری میکردی
یونگی: اححححح خستممم
زین زینگ
یونگی: کیه خداااا
ا.ت: من باز میکنم
ا.ت به هزار و یک سختی از جاش بلند و در رو باز کرد و یه گله آدم آمدن تو
.
.
پنج مین بعد همه رو به یونگی ا.ت نشسته بودن
جین: ما توضیح میخوایم
ا.ت: از چیییی؟
جیهوپ: شما واقعا واقعا با هم قرار میزارید؟
یونگی همینطور که بی حال نشسته بود با دستور ا.ت رو رو شونش گذاشت و سرشو بوسید
جیمین: هاچیشد واتتتت؟
ا.ت: اره ما قرار میزاریم
همه: واوووووو
یونگی: کوفت راضی شدید حالا برید
جین: عوم نه نه نه ما توضیح کامل میخوایم
ا.ت: هوف نگاه کنید منو یونگی عاشق هم بودیم و خودمون نمیدونستیم من به هوبی و ته راجب به عشقم به یونگی گفته بودم
یونگی: منم همین اوضاع رو داشتم با این فرق که فقط هوبی میدونست
جبهوپ: وای شما نمیدونید که من تو ذهنم چقدر سناریو از شما دو تا ساختم
یونگی و ا.ت: واتتتتت؟
یونگی: تو چطوری دردای منو دیدی و بهم نگفتی که ا.ت دوستم داره
ا.ت: راس میگه
هوبی: میدونید که خودتون باید آمادگی گفتن رو به دست میاوردید
جین: درستهههههه ولی ما توضیح بیشتری میخوایم
کوک: ا.تتتتت لعنتی....
ته: مگه خودت نگفتی باور نکنم.....پس چرا باور کردی که من قافل گیر شدم؟ (با پوزخند و پاشد وایساد)
ا.ت: اون چشا دروغ نمیگن
ته: درسته و الان باید بدونی که من بازیگر هستم
ا.ت: یعنی قافل گیر نشدی؟
ته: متاسفانه نشدم
جین: اره حتمااااا ما هم باور کردیم
جیهوپ: راست میگه مثل سگ ترسیده بودی
ته: نه بابا... (پوزخند)
جین زیر چشمی به جیمین اشاره کرد و اونم یه چشمک زد
یهو جیمین زد پشت تهیونگ که با داد سه متر عقب پرید
همه: خنده
ا.ت: خخخخخخ معلومه اصلااااا نترسیدی خخخخ
نامی: وای یکم صادق باش خخخخخ
کوک: یعنی خاکککککک خخخخخ
ته: کوفت زهر مار.....میکشمت جیمین
تا ته امد دنبال جیمین بدوه یهو میکردن روشن شد و اعلام کرد
بنده خدا خب خب تهیونگ چطوری داداش ما همه دوستات رو جمع کردیم و اینجوری بهت تولد گرفتیم حالا بیا شمع رو فوت کن که کیک نیازیم
ته: باشه امدم (خنده)
اونشب کلی جشن گرفتن و مسخره بازی در آوردن و الان آخر جشنه
ته: ممنونم ا.ت ممنونم یونگی
ا.ت: خو الان با این همه ادکلن و گیتار و.... که برات آوردن میتونی یه مغازه باز کنی
ته: باورت نشه ولی چند نفر از یه نوع ادکلن آوردن خنده
ا.ت: ولی من یه چیز ویژه اوردم
ا.ت جعبه ست مردونه رو به ته داد
ته: این خیلی گرونه ا.ت الان ور شکست میشی دختر
ا.ت: مهم اینه که چیزی که من میدم باید تک باشه
ته: ممنون
بعد از کلی چرت و پرت همه رفتن خونه
ویو واحد یونگی و ا.ت
یونگی: واییییی دارم میمیرم از خستگیییی
ا.ت: منم خستم
یونگی: خدا لعنتت کنه آخه اینم برنامه بود تو ریختی؟
ا.ت: میخواستی چیکار کنم ها؟ خوشت نمیومد خودت یه کاری میکردی
یونگی: اححححح خستممم
زین زینگ
یونگی: کیه خداااا
ا.ت: من باز میکنم
ا.ت به هزار و یک سختی از جاش بلند و در رو باز کرد و یه گله آدم آمدن تو
.
.
پنج مین بعد همه رو به یونگی ا.ت نشسته بودن
جین: ما توضیح میخوایم
ا.ت: از چیییی؟
جیهوپ: شما واقعا واقعا با هم قرار میزارید؟
یونگی همینطور که بی حال نشسته بود با دستور ا.ت رو رو شونش گذاشت و سرشو بوسید
جیمین: هاچیشد واتتتت؟
ا.ت: اره ما قرار میزاریم
همه: واوووووو
یونگی: کوفت راضی شدید حالا برید
جین: عوم نه نه نه ما توضیح کامل میخوایم
ا.ت: هوف نگاه کنید منو یونگی عاشق هم بودیم و خودمون نمیدونستیم من به هوبی و ته راجب به عشقم به یونگی گفته بودم
یونگی: منم همین اوضاع رو داشتم با این فرق که فقط هوبی میدونست
جبهوپ: وای شما نمیدونید که من تو ذهنم چقدر سناریو از شما دو تا ساختم
یونگی و ا.ت: واتتتتت؟
یونگی: تو چطوری دردای منو دیدی و بهم نگفتی که ا.ت دوستم داره
ا.ت: راس میگه
هوبی: میدونید که خودتون باید آمادگی گفتن رو به دست میاوردید
جین: درستهههههه ولی ما توضیح بیشتری میخوایم
کوک: ا.تتتتت لعنتی....
۴.۳k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.