وقتی دکتر بود و...
وقتی دکتر بود و...
ویو تهیونگ:
اوفف حالا چطوری به ات بگمم ای خداا
کیلید انداختو درو باز کرد همون موقع همسرش لیا ( کمبود اسم) اومد سمتش
لیا: اومم عشقم اومدی
تهیونگ: کوری نمیبینی اومدم
لیا: چرا اینجوری حرف میزنی
تهیونگ: چون ازت بدم میاد بفهمم تو به اجبار زن من شدی بفمم که نمیخام ببینمت
لیا: ( اشک تمساح)
تهیونگ رفت توی اتاق و درو محکم کوبید
اره درسته چیزی که ات ازش خبر نداشت زن تهیونگ بود تهیونگ زن داشت یه زنی که با هر*زه ها هیچ فرقی نداشت تهیونگ به اجبار با اون ازدواج کرده بود و خودش اتو دوست داشت ولی چیکار میتونست بکنه
سه ساعت فکر کرد تا به این نتیجه رسید که با ات ازدواج کنه اما پس لیا چی میشد تهیونگ میخاست اتو لیا رو تو یه خونه نگه داره؟ کنار هم؟
بعد از کلی فکر کردن چشماشو روی هم گذاشت و خابید
ویو تهیونگ:
اوفف حالا چطوری به ات بگمم ای خداا
کیلید انداختو درو باز کرد همون موقع همسرش لیا ( کمبود اسم) اومد سمتش
لیا: اومم عشقم اومدی
تهیونگ: کوری نمیبینی اومدم
لیا: چرا اینجوری حرف میزنی
تهیونگ: چون ازت بدم میاد بفهمم تو به اجبار زن من شدی بفمم که نمیخام ببینمت
لیا: ( اشک تمساح)
تهیونگ رفت توی اتاق و درو محکم کوبید
اره درسته چیزی که ات ازش خبر نداشت زن تهیونگ بود تهیونگ زن داشت یه زنی که با هر*زه ها هیچ فرقی نداشت تهیونگ به اجبار با اون ازدواج کرده بود و خودش اتو دوست داشت ولی چیکار میتونست بکنه
سه ساعت فکر کرد تا به این نتیجه رسید که با ات ازدواج کنه اما پس لیا چی میشد تهیونگ میخاست اتو لیا رو تو یه خونه نگه داره؟ کنار هم؟
بعد از کلی فکر کردن چشماشو روی هم گذاشت و خابید
۶.۴k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.