پارتنر من(p²)🌊🦋
پارتنر من(p²)🌊🦋
دیدم نونا جلوم ظاهر شد بعد از خوشحالی بالا پایین پریدیم بعلش کردم گفتم مگه قرار نبود پاریس بمونی
نونا :لبخند زد گفت شاید بعضیا تنها میشدن
یه مشت به شوخی به شونش زدم گفتم بیا بریم سر کلاس الان جرمون میدن رفتیم سر کلاس معلم وارد شد و تودشو معرفی کرد
(علامت معلم=#)
#سلام بچه ها من معلم این ترمتون هستم من جانگ لیان هستم خب بریم برای معرفی کردن از میز اول شروع میکنیم و شما به من اشاره کرد بلند شدم خودمو معرفی کردم
سلام من شین ا.ت هستم امیدوارم دوستای خوبی بشیم همهمه شد چه دختر خوشگلیه حتما دوست دختر خودم میشههه من نشستم و نونا بلند شد خودشو معرفی کرد سلام من کیم نونا هستم همکلاسی این ترمتون
بعد معرفی استاد یکم درس داد زنگ به صدا در اومد درسته وقته ناهار بود منو نونا به سمت سلف دانشگاه رفتیم من یکم برای خودم برنج گذلشتم با نودل و دوکبوکی و کیمچی یه بطری اب هم برداشتم نوتا هم چون رژیم بود غذای رژیمی برداشت و رفتیم نشستیم و حرف زدیم
یکم بعد سه تا دختر اومدن سر میزمون
دختر ۱:تو باید شین ا.ت باشی درسته
بلند شدم گفتم ا.ت: اره خودمم چطور
دختر ۲ :فکر نکن میتونی دل بچه های کلاسو ببری ما اینجا نمونه ایم تو گدا بیریخت نمیتونی با بچه های کلاس باشی فهمیدی؟
ا.ت:از اونجایی که حرصم گرفته بود ظرف غذامو برداشتم رو سرش خالی کرد
دختر۱:عوضی اشغال میکشمت
از اونجایی که ظرف فلزی بود باهاش زدم تو صورت موهاشو دور دستم پیچیدم صورتشو رو میز کوبوندم دختر شماره۳:عوضی فکر کردی کی هستی یه زیر پایی بهش زدم افتاد موهای دختره رو ول کردم بهش گفتم دیگه اینورا نبینمت هر سه تاشون بلند شدن
با گریه زاری رفتن سلف همش شده بود سر صدا همهمه بود هرکی یچیز میگفت یدفعه داد یکی بلند شد میبینم که یکی اینجا خیلی خاطر خاه داره درسته یه پسر هیکلی بود که کنارش یه پسر دیگه بود چقدر جذاب بودن پسره اومد سمتم نونا رفت جلوش گفت بس کنیر پسر اونو هول داد و نونا افتاد ا.ت اومد بره سمتش که پسر گفت
پسر:همه اینجا منو میشناسن گبت مگه نه همه ساکت شدن دوباره حرفشو تکرار کرد گفتم مگه نههه(عربده و خشن)
همه گفتن اره و روبه روی ا.ت وایساد گفت من جئون جونگکوکم ا.ت دوباره خواست بره سمت نونا که کوک گرفتش تو گوشش گفت ساعت ۱ زنگ اخر روی پشت بوم میبینمت تنها بیا و به تهیونگ گفت بریم هر دوتاشون از اونجا رفتن هیون یه هو وارد شد با قیافه ترسیده ا.ت دووید به سمتش
هیون:ا.ت چیشده چرا اینجا کثیفه چرا پریشونی ا.ت اونو به سمت حیاط مدرسه کشید بردش یه گوشه
ا.ت:هیون چرا امروز باید اینطوری میشد(گریه)
از زبان کوک
کوک:دختره خیلی سادس
بهش گفتم زنگ اخر بیاد پشت بوم مطمئنم دختر شین کایه ...
لایک ۵ شرطش همینه 🌊🦋
دیدم نونا جلوم ظاهر شد بعد از خوشحالی بالا پایین پریدیم بعلش کردم گفتم مگه قرار نبود پاریس بمونی
نونا :لبخند زد گفت شاید بعضیا تنها میشدن
یه مشت به شوخی به شونش زدم گفتم بیا بریم سر کلاس الان جرمون میدن رفتیم سر کلاس معلم وارد شد و تودشو معرفی کرد
(علامت معلم=#)
#سلام بچه ها من معلم این ترمتون هستم من جانگ لیان هستم خب بریم برای معرفی کردن از میز اول شروع میکنیم و شما به من اشاره کرد بلند شدم خودمو معرفی کردم
سلام من شین ا.ت هستم امیدوارم دوستای خوبی بشیم همهمه شد چه دختر خوشگلیه حتما دوست دختر خودم میشههه من نشستم و نونا بلند شد خودشو معرفی کرد سلام من کیم نونا هستم همکلاسی این ترمتون
بعد معرفی استاد یکم درس داد زنگ به صدا در اومد درسته وقته ناهار بود منو نونا به سمت سلف دانشگاه رفتیم من یکم برای خودم برنج گذلشتم با نودل و دوکبوکی و کیمچی یه بطری اب هم برداشتم نوتا هم چون رژیم بود غذای رژیمی برداشت و رفتیم نشستیم و حرف زدیم
یکم بعد سه تا دختر اومدن سر میزمون
دختر ۱:تو باید شین ا.ت باشی درسته
بلند شدم گفتم ا.ت: اره خودمم چطور
دختر ۲ :فکر نکن میتونی دل بچه های کلاسو ببری ما اینجا نمونه ایم تو گدا بیریخت نمیتونی با بچه های کلاس باشی فهمیدی؟
ا.ت:از اونجایی که حرصم گرفته بود ظرف غذامو برداشتم رو سرش خالی کرد
دختر۱:عوضی اشغال میکشمت
از اونجایی که ظرف فلزی بود باهاش زدم تو صورت موهاشو دور دستم پیچیدم صورتشو رو میز کوبوندم دختر شماره۳:عوضی فکر کردی کی هستی یه زیر پایی بهش زدم افتاد موهای دختره رو ول کردم بهش گفتم دیگه اینورا نبینمت هر سه تاشون بلند شدن
با گریه زاری رفتن سلف همش شده بود سر صدا همهمه بود هرکی یچیز میگفت یدفعه داد یکی بلند شد میبینم که یکی اینجا خیلی خاطر خاه داره درسته یه پسر هیکلی بود که کنارش یه پسر دیگه بود چقدر جذاب بودن پسره اومد سمتم نونا رفت جلوش گفت بس کنیر پسر اونو هول داد و نونا افتاد ا.ت اومد بره سمتش که پسر گفت
پسر:همه اینجا منو میشناسن گبت مگه نه همه ساکت شدن دوباره حرفشو تکرار کرد گفتم مگه نههه(عربده و خشن)
همه گفتن اره و روبه روی ا.ت وایساد گفت من جئون جونگکوکم ا.ت دوباره خواست بره سمت نونا که کوک گرفتش تو گوشش گفت ساعت ۱ زنگ اخر روی پشت بوم میبینمت تنها بیا و به تهیونگ گفت بریم هر دوتاشون از اونجا رفتن هیون یه هو وارد شد با قیافه ترسیده ا.ت دووید به سمتش
هیون:ا.ت چیشده چرا اینجا کثیفه چرا پریشونی ا.ت اونو به سمت حیاط مدرسه کشید بردش یه گوشه
ا.ت:هیون چرا امروز باید اینطوری میشد(گریه)
از زبان کوک
کوک:دختره خیلی سادس
بهش گفتم زنگ اخر بیاد پشت بوم مطمئنم دختر شین کایه ...
لایک ۵ شرطش همینه 🌊🦋
۳.۲k
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.