ری اکشن اچ پی.
اگه واسه اولین بار بیان ایران...
تام و تو ، با هواپیما اومدین ایران . تام از اینکه میدید خانما یه شال رو سرشونه و در عینِ حال موهاشونم بیرونه تعجب کرد و گفت: اینا چیع انداختن رو سرشون؟ نکنه یه نوع فشنه؟؟
تو: نع بابا فشن چیه! حجابه..
تام: حجاب چیه دیگه؟؟ (زنا رو با نگاه های مرگبارش نظاره میکنه😂)
تو چیزی نمیگی..
تو راه به یه حاجی میرسین..تام با تعجب : ا/ت .. اینم جادوگره...
تو: ها؟؟😑
تام: نگاش کن شنل داره.. فقط کُلاش با مالِ ما فرق میکنه چراا؟؟
تو دستِ تام و میگیری و میبری خونه .😂...
متیو: با متیو میرین حرمِ امام رضا😂
اول که وارد حرم شدین تو باید چادر میپوشیدی.. چادر رو پوشیدی و متیو یه نگا بت کرد و گفت: این چی چیه؟؟ شبیه خشم شب شدی!
تو(😂😂): این چادره...
متیو: بده منم بپوشم...
(جعررررر.😂😂)
تو: چی داری میگی مسخره؟؟ اینا فقط واسه خانوماس😑😑
وقتی وارد حرم میشین متیو یه نگا به گنبد میندازه و میگه: اَههه... چه توپِ طلاییِ گُنده ای...
تو از خنده پاره میشی😂 و میگی: این گُنبده لعنتی...
متیو(😑😑): نخند... نمیدونستم.. حالا گنبد چیه؟
*میشینی واسش توضیح میدی*
دریکو: چهارشنبه سوری بود که رسیدین ... همه جا صدایِ ترق ترق میومد دریکو فک کرد که جنگه.. گفت: ا/ت من نمیخوام اینجا بمیرم...
تو: نترس.. نمیمیری..😑😂
بعد باهم رفتین مسجد.. تو یه چادر برداشتی و پوشیدی .. دریکو وقتی اونجوری دیدِت.. با صدای بلند خندید... حواسش نبود که با تو اومدتو بخشِ زنونه.. بعد پیرزنایِ مسجد افتادن دنبالِ دریکو.. دریکو بدو.. پیرزنا بدو..😂😂
تئودور: تئودور تو فرودگاه مشروباتشو در میاره و یهو پلیسا میریزن و تئو رو میبرن باز داشت...😂
تو هم یه روز تمام میشینی براشون توضیح میدی که این تز انگلیس اومده.... قانونِ اینجا رو نمیدونه...
بعد کلی جدل آزادش میکنن.. تو راه همش به ایران فحش میده و میگه: بابا بازداشتگاه هم بویِ گند میداد...
تو(😂😑)
لورنزو: باهم میرین کافه...
تو گارسون رو صدا میزنی و میگی: یه قهوه لطفا.. لورنزو تو چی میخوای؟
لورنزو رو به گارسون: خونِ اژدها..
قیافه گارسون(😑😒) : مسخره کردی آقا؟
لورنزو: نه جدی اَم...
تو با پات میزنی به لورنزو و به گارسون میگی: واسه ایشونم یه قهوه بیارین..
وقتی گارسون رفت به لورنزو میگی: بابا.. اینا ماگلَن.. خون اژدها ندارن که...
لایک?😂😅
تام و تو ، با هواپیما اومدین ایران . تام از اینکه میدید خانما یه شال رو سرشونه و در عینِ حال موهاشونم بیرونه تعجب کرد و گفت: اینا چیع انداختن رو سرشون؟ نکنه یه نوع فشنه؟؟
تو: نع بابا فشن چیه! حجابه..
تام: حجاب چیه دیگه؟؟ (زنا رو با نگاه های مرگبارش نظاره میکنه😂)
تو چیزی نمیگی..
تو راه به یه حاجی میرسین..تام با تعجب : ا/ت .. اینم جادوگره...
تو: ها؟؟😑
تام: نگاش کن شنل داره.. فقط کُلاش با مالِ ما فرق میکنه چراا؟؟
تو دستِ تام و میگیری و میبری خونه .😂...
متیو: با متیو میرین حرمِ امام رضا😂
اول که وارد حرم شدین تو باید چادر میپوشیدی.. چادر رو پوشیدی و متیو یه نگا بت کرد و گفت: این چی چیه؟؟ شبیه خشم شب شدی!
تو(😂😂): این چادره...
متیو: بده منم بپوشم...
(جعررررر.😂😂)
تو: چی داری میگی مسخره؟؟ اینا فقط واسه خانوماس😑😑
وقتی وارد حرم میشین متیو یه نگا به گنبد میندازه و میگه: اَههه... چه توپِ طلاییِ گُنده ای...
تو از خنده پاره میشی😂 و میگی: این گُنبده لعنتی...
متیو(😑😑): نخند... نمیدونستم.. حالا گنبد چیه؟
*میشینی واسش توضیح میدی*
دریکو: چهارشنبه سوری بود که رسیدین ... همه جا صدایِ ترق ترق میومد دریکو فک کرد که جنگه.. گفت: ا/ت من نمیخوام اینجا بمیرم...
تو: نترس.. نمیمیری..😑😂
بعد باهم رفتین مسجد.. تو یه چادر برداشتی و پوشیدی .. دریکو وقتی اونجوری دیدِت.. با صدای بلند خندید... حواسش نبود که با تو اومدتو بخشِ زنونه.. بعد پیرزنایِ مسجد افتادن دنبالِ دریکو.. دریکو بدو.. پیرزنا بدو..😂😂
تئودور: تئودور تو فرودگاه مشروباتشو در میاره و یهو پلیسا میریزن و تئو رو میبرن باز داشت...😂
تو هم یه روز تمام میشینی براشون توضیح میدی که این تز انگلیس اومده.... قانونِ اینجا رو نمیدونه...
بعد کلی جدل آزادش میکنن.. تو راه همش به ایران فحش میده و میگه: بابا بازداشتگاه هم بویِ گند میداد...
تو(😂😑)
لورنزو: باهم میرین کافه...
تو گارسون رو صدا میزنی و میگی: یه قهوه لطفا.. لورنزو تو چی میخوای؟
لورنزو رو به گارسون: خونِ اژدها..
قیافه گارسون(😑😒) : مسخره کردی آقا؟
لورنزو: نه جدی اَم...
تو با پات میزنی به لورنزو و به گارسون میگی: واسه ایشونم یه قهوه بیارین..
وقتی گارسون رفت به لورنزو میگی: بابا.. اینا ماگلَن.. خون اژدها ندارن که...
لایک?😂😅
۵.۹k
۰۱ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.