وقتی عضو هشتمی پارت ۱۵
پارت ۱۵
ویو جونگ کوک
یهو بعد که کادوهاشو دید اومد بغلم کرد و گونمو بوسید یهو قلبم شروع به تپش کرد لعنتی الان وقتش نیست
که یهو تهیونگ بهم گفت
تهیونگ : جونگ کوک حالت خوبه ؟ به نظر روبه راه نمیای
جونگ کوک : ها..چی؟ آ..آره خوبم بیا بریم بچه ها منتظرن
رفتیم و من کنار ا.ت نشسته بودم همش با اعضا خوش وبش میکرد و میخندید
منم از خنده هاش خندم میگرفت اون دختر چطوری انقدر دل منو برد حتی خودمم نمیدونم
از فکر دراومدم که جیمین گفت بچه ها بیاید یکم سوجو بخوریم
باحرف جیمین اخمام رفت توهم
جونگ کوک : نه نمیشه
ا.ت : کوکی جونم فقط همین یبار ناسلامتی امشب تولدمه هاا
جونگ کوک : نه نمیشه
ا.ت : اصلا چرا دارم از تو اجازه میگیرم ؟ امشب تولدمه پس من رئیسم
جونگ کوک : یااا من اینقدر پول ندادم که......
ا.ت : اصلا به حساب من ، برید بچه هاااا
جونگ کوک : از این لحنش خندم گرفت
جونگ کوک : باشه ولی زیاده روی نکنیااا
ا.ت : چشم ( خنده )
جونگ کوک : آفرین خانم کوچولو
ا.ت : یاا خودت کوچولیی ( خنده )
بلاخره جین با کلی سوجو اومد و دوتا بطری جلو منو جونگ کوک گذاشت
جونگ کوک : یااا چه خبره؟
جین : بخور حرف نزن
همه شروع کردن به خوردن که ا.ت گفت
ا.ت : بیاین شرطی جرئت حقیقت بازی کنیم
همه : بااشههه
ا.ت اول بطری رو چرخوند خورد به جین و نامجون
نامجون : جرئت یا حقیقت؟
جین : حقیقت
نامجون : اشیاء مورد علاقت چیه؟
جین : آینه
نامجون : تابلو بود
بعد چرخوند رسید به منو جیمین
جیمین : جرئت یا حقیقت
ا.ت : حقیقت
جیمین : جونگ کوکو دوست داری؟
ا.ت : یه لیوان خورد
دوباره چرخوندند رسید به ا.ت و تهیونگ
تهیونگ : جرئت یا حقیقت ؟
ا.ت : جرئت
تهیونگ : جونگ کوکو ببوس
ا.ت : یه لیوان دیگه خورد
تقریبا بازی تموم شده بود و ا.ت مست بود جوری که به سختی رو صندلی نشسته بود
اعضا هم حالشون خوب نبود گفتم
جونگ کوک : شما برین من ا.ت رو میبرم هتل
اعضا : باشهههه
خلاصه اعضا رفتن و منم ا.ت رو براید استایل بغلش کردم و همینجور که داشتم به سمت ماشین میرفتم سرشو کرد تو گردنم و بو کشید و بوسه ی کوتاهی روی گردنم زد خندیدم
جونگ کوک : هه خانم کوچولو دلت چی میخواد ( پوزخند )
ا.ت : تو رو
جونگ کوک : ( پوزخند ) گذاشتمش رو صندلی جلو ی ماشین و خودم نشستم و به سمت هتل حرکت کردم
وقتی رسیدیم رفتم کارت اتاق رو گرفتم و رفتم طبقه ی بالا قطعا تو این وضع نمیتونم تو اتاق خودش ولش کنم بردمش اتاق خودم چون تختم دونفره بود جاش میشد لباساش واییی خدا البته لباساش مناسبه ولش یهو دیدم......
ویو جونگ کوک
یهو بعد که کادوهاشو دید اومد بغلم کرد و گونمو بوسید یهو قلبم شروع به تپش کرد لعنتی الان وقتش نیست
که یهو تهیونگ بهم گفت
تهیونگ : جونگ کوک حالت خوبه ؟ به نظر روبه راه نمیای
جونگ کوک : ها..چی؟ آ..آره خوبم بیا بریم بچه ها منتظرن
رفتیم و من کنار ا.ت نشسته بودم همش با اعضا خوش وبش میکرد و میخندید
منم از خنده هاش خندم میگرفت اون دختر چطوری انقدر دل منو برد حتی خودمم نمیدونم
از فکر دراومدم که جیمین گفت بچه ها بیاید یکم سوجو بخوریم
باحرف جیمین اخمام رفت توهم
جونگ کوک : نه نمیشه
ا.ت : کوکی جونم فقط همین یبار ناسلامتی امشب تولدمه هاا
جونگ کوک : نه نمیشه
ا.ت : اصلا چرا دارم از تو اجازه میگیرم ؟ امشب تولدمه پس من رئیسم
جونگ کوک : یااا من اینقدر پول ندادم که......
ا.ت : اصلا به حساب من ، برید بچه هاااا
جونگ کوک : از این لحنش خندم گرفت
جونگ کوک : باشه ولی زیاده روی نکنیااا
ا.ت : چشم ( خنده )
جونگ کوک : آفرین خانم کوچولو
ا.ت : یاا خودت کوچولیی ( خنده )
بلاخره جین با کلی سوجو اومد و دوتا بطری جلو منو جونگ کوک گذاشت
جونگ کوک : یااا چه خبره؟
جین : بخور حرف نزن
همه شروع کردن به خوردن که ا.ت گفت
ا.ت : بیاین شرطی جرئت حقیقت بازی کنیم
همه : بااشههه
ا.ت اول بطری رو چرخوند خورد به جین و نامجون
نامجون : جرئت یا حقیقت؟
جین : حقیقت
نامجون : اشیاء مورد علاقت چیه؟
جین : آینه
نامجون : تابلو بود
بعد چرخوند رسید به منو جیمین
جیمین : جرئت یا حقیقت
ا.ت : حقیقت
جیمین : جونگ کوکو دوست داری؟
ا.ت : یه لیوان خورد
دوباره چرخوندند رسید به ا.ت و تهیونگ
تهیونگ : جرئت یا حقیقت ؟
ا.ت : جرئت
تهیونگ : جونگ کوکو ببوس
ا.ت : یه لیوان دیگه خورد
تقریبا بازی تموم شده بود و ا.ت مست بود جوری که به سختی رو صندلی نشسته بود
اعضا هم حالشون خوب نبود گفتم
جونگ کوک : شما برین من ا.ت رو میبرم هتل
اعضا : باشهههه
خلاصه اعضا رفتن و منم ا.ت رو براید استایل بغلش کردم و همینجور که داشتم به سمت ماشین میرفتم سرشو کرد تو گردنم و بو کشید و بوسه ی کوتاهی روی گردنم زد خندیدم
جونگ کوک : هه خانم کوچولو دلت چی میخواد ( پوزخند )
ا.ت : تو رو
جونگ کوک : ( پوزخند ) گذاشتمش رو صندلی جلو ی ماشین و خودم نشستم و به سمت هتل حرکت کردم
وقتی رسیدیم رفتم کارت اتاق رو گرفتم و رفتم طبقه ی بالا قطعا تو این وضع نمیتونم تو اتاق خودش ولش کنم بردمش اتاق خودم چون تختم دونفره بود جاش میشد لباساش واییی خدا البته لباساش مناسبه ولش یهو دیدم......
۳.۹k
۰۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.