لیدی خشن من!
لیدیخشنمن!
PÄRT: ⑨
♬رسیدیم
♪ات بدون حرفی از ماشین پیاده شد و منتظر شد کوکم بیاد
♬رفتم سمت ات و باهم وارد شدیم
*خوش اومدین ارباب جوان و ملکه جوان
♪سلام اجوما
همون جیان خوبه
*چشم
♬سلام
کجا نشستن
*توی حال هستن
جیان کفش پاشینه دار نپوشیده بود ول میشد صدای قدم های محکمشو شنید این دختر انگار از هیچ چیز نمیترسه
♬سلام به همه
♪ سلام
م. ب: به به ببینید کیا اینجان چه به موقع
♪سلام حالتون چطوره پدر بزرگ شما ؟
م. ب، پ.ب: مرسی خوبیم
پیش مامانم نشستم کوکم پیش باباش نشست عمه هام و دختر پسر عمهام بودن
♪(تو گوش مامانش) مامان چرا همه اینجا جمع شدن خودت نمیدونی از جاهای شلوغ بدم میاد
تو اول بگو با موتور نیومدی؟
♪نه
خب این مهمونی برای اینه که مادر بزرگ و پدر بزرگ باید جاهاشونو به یکی از نوه ها بدن و این رسمه خوانوادگیه
*خانم بزرگ شام حاضره
م. ب: بریم برای شام وبعدنظرمونو اعلام میکنیم
وسط شام بود که قاشق تهیونگ افتاد پایین و رفت پایین تا بیارتش
و همون لحظه احساس کردم یکی دستشو کرده لای پاهام بدنم یخ شد و عصبانی شدم اومد بالا و با یه پوزخند مسخره نگام کرد
پ. ب: خب برای جا نشینی میخوام مهارت هاتونو بگین خب کوک بگو
♬اممم خوب. تک تیر اندازی. مهارت های رزمی و...
پ. ب: ته
ته:..
پ. ب: لیا
لیا:..
پ. ب: جیان مهارت هات چیه
لیا: هه
♪نمیدونم
♬عهه داره دروغ میگه این خانم همون تک تیر انداز مشهوره که تاحالا هزاران ادمو کشته
م. ا: و بوکسم 6ساله کار میکنه
پ. ا: چاقو کشی بلده
م. ک: موتور سواری میکنه
پ. ک: مخفی شدن در هر جای خونه حتی سقف
پ. ا: درست کردن مواد اتش زا یا بمب
م. ا: جنگ با ⁸³نفر
م.ک : وقتی بچه بود با یه شیر نر مبارزه می کرد اونم فق با چاقو
♪هی هی زیاد شلوغش نکنید
پ. ب: باریکلاااا جیان! تو چقد بزرگ شدی
ته: دوباره چنگالش افتاد و ایندفعه هم بازم دستشو برد لای پام بخواطر حرفاشون عصبانی بودم و ایندفه بلند شدم با بلند شدنم ته سرشو بالا گرفت و نگام کرد تو یه حرکت از روی میز بلند شدم و جوری که پاهام به ظرفا نخوره یقه ته رو گرفتم و صندلی از پشت افتاد روی زمین
و با هر کلمه ای که میگفتم مشت نسبتا محکمی بهش میزدم
♪هربار... باید... بهتون بگم... دوس ندارم.... بهم دست بزنید؟
کار سختیه...
از روش بلند شدم و رفتم کیفمو بردارم و رفتم بیرون
م. ت: پسرم لبت داره خون میاد
م. ب به مامان جیان ومامان کوک: این واقعا همون دختر شادو شنگوله؟
م. ا: بله
م. ب: من میخوام جانشین خودمو انتخواب کنم
لیا... متاسفم... جسیکا... متاسفم من جانشینم اته اون بهترین دختریه که دیدم
پ. ب: منم انتخوابم کوکه
پدر ات و کوک: با پوزخند غذاشونو میخورن
م. ک: کوک برو پیش ات
♬ چشم
حس میکنم دارم به جیان حس پیدا میکنم اخه خوشگله تایپ منه و خیلی سرد و خشنه
PÄRT: ⑨
♬رسیدیم
♪ات بدون حرفی از ماشین پیاده شد و منتظر شد کوکم بیاد
♬رفتم سمت ات و باهم وارد شدیم
*خوش اومدین ارباب جوان و ملکه جوان
♪سلام اجوما
همون جیان خوبه
*چشم
♬سلام
کجا نشستن
*توی حال هستن
جیان کفش پاشینه دار نپوشیده بود ول میشد صدای قدم های محکمشو شنید این دختر انگار از هیچ چیز نمیترسه
♬سلام به همه
♪ سلام
م. ب: به به ببینید کیا اینجان چه به موقع
♪سلام حالتون چطوره پدر بزرگ شما ؟
م. ب، پ.ب: مرسی خوبیم
پیش مامانم نشستم کوکم پیش باباش نشست عمه هام و دختر پسر عمهام بودن
♪(تو گوش مامانش) مامان چرا همه اینجا جمع شدن خودت نمیدونی از جاهای شلوغ بدم میاد
تو اول بگو با موتور نیومدی؟
♪نه
خب این مهمونی برای اینه که مادر بزرگ و پدر بزرگ باید جاهاشونو به یکی از نوه ها بدن و این رسمه خوانوادگیه
*خانم بزرگ شام حاضره
م. ب: بریم برای شام وبعدنظرمونو اعلام میکنیم
وسط شام بود که قاشق تهیونگ افتاد پایین و رفت پایین تا بیارتش
و همون لحظه احساس کردم یکی دستشو کرده لای پاهام بدنم یخ شد و عصبانی شدم اومد بالا و با یه پوزخند مسخره نگام کرد
پ. ب: خب برای جا نشینی میخوام مهارت هاتونو بگین خب کوک بگو
♬اممم خوب. تک تیر اندازی. مهارت های رزمی و...
پ. ب: ته
ته:..
پ. ب: لیا
لیا:..
پ. ب: جیان مهارت هات چیه
لیا: هه
♪نمیدونم
♬عهه داره دروغ میگه این خانم همون تک تیر انداز مشهوره که تاحالا هزاران ادمو کشته
م. ا: و بوکسم 6ساله کار میکنه
پ. ا: چاقو کشی بلده
م. ک: موتور سواری میکنه
پ. ک: مخفی شدن در هر جای خونه حتی سقف
پ. ا: درست کردن مواد اتش زا یا بمب
م. ا: جنگ با ⁸³نفر
م.ک : وقتی بچه بود با یه شیر نر مبارزه می کرد اونم فق با چاقو
♪هی هی زیاد شلوغش نکنید
پ. ب: باریکلاااا جیان! تو چقد بزرگ شدی
ته: دوباره چنگالش افتاد و ایندفعه هم بازم دستشو برد لای پام بخواطر حرفاشون عصبانی بودم و ایندفه بلند شدم با بلند شدنم ته سرشو بالا گرفت و نگام کرد تو یه حرکت از روی میز بلند شدم و جوری که پاهام به ظرفا نخوره یقه ته رو گرفتم و صندلی از پشت افتاد روی زمین
و با هر کلمه ای که میگفتم مشت نسبتا محکمی بهش میزدم
♪هربار... باید... بهتون بگم... دوس ندارم.... بهم دست بزنید؟
کار سختیه...
از روش بلند شدم و رفتم کیفمو بردارم و رفتم بیرون
م. ت: پسرم لبت داره خون میاد
م. ب به مامان جیان ومامان کوک: این واقعا همون دختر شادو شنگوله؟
م. ا: بله
م. ب: من میخوام جانشین خودمو انتخواب کنم
لیا... متاسفم... جسیکا... متاسفم من جانشینم اته اون بهترین دختریه که دیدم
پ. ب: منم انتخوابم کوکه
پدر ات و کوک: با پوزخند غذاشونو میخورن
م. ک: کوک برو پیش ات
♬ چشم
حس میکنم دارم به جیان حس پیدا میکنم اخه خوشگله تایپ منه و خیلی سرد و خشنه
۱۵.۵k
۰۳ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.