سلام ببخشید بوه ها امروز فعالیت زیادی نداشتیم
سلام ببخشید بوه ها امروز فعالیت زیادی نداشتیم
اینم پارت جدید🍓✨
ویو فردا صبح
از خواب بیدار شدم و به جونکوک نگاه کردم
با خودم گفتم هنوزم دوسش دارم
ولی خوب اون کاری کرده بود ک من اصلا یادم نمی رفت
ی و دیدم جونکوک غلت زد بلند شدم و لباسامو پوشیدم
میخواستم دست گیره درو بگیرم
ک جونکوک از پشت بغلم کرد و گفت تورو خدا ا.ت دیشبم گفتم تو اشتباه فکر میکنی
درسته قبل از اینکه تورو ببینم با لونا رابطه داشتم اونم نه دون دختر دوس پسر فقط برای نیازهام بعد از چند مدت دیگه گفتم نمیخوام و بعدم تصادف مرد کفتن فراموشی کرفته احوما دلش براش سوخت و اوردش قرای خدمت کاری
ولی اون یادش نرفته بوده
همه ای انارو با اشک ریختن به ات میگفه
ا.ت پیش خودش فکر ک ای مافیابی بزرگ داره براش کریه میکنه؟
سریع خارج شد و از رستوران اومد بیرون و زاهو زد و شروع له گریه کردن کرد
ولی چرا داره گریه میکنه؟
یهو کوشیش زتگ خورد
چان یول بود
گاز بچه ها چان یول پسر خاله می ره هستش
ا.ت: الو سالا کاری داشتی
چان یول: منو میره کافه ایم میخوای توهم بیا
ا.ت : لوکیشن بفرست
چان یول: باشه الان میفرستم
بچه ها ات از چان ایپل خوشش نمیومده چون ادم هیزی بوده
(ا.ت میرسه کافه )
ا.ت : سلام
میره و چان یول: سلام
ا.ت میشنه و ای قهوه سفراش میده و باهم حرف میزدن یهو ای اسمس روی گوشی میره میاد میره دست شوی و ویامو وا میکنه میبینه جونکوکه
جونکوک مبگه باید هم دیگرو ببینم
میرع اول مخالفت میمرده ولی بعد اوکی داد
پرش زمانی شب
اونجا که بودن نگاه چان یول هی به غ.ت نگاه میکرده
میره میرع پیش جونکوک و نیشنه
میره: چیه چی شده بازم میخوای ا.ت رو بدبخت کنی ؟
جونکوک
جونکوک : همه چیز رو براش تعریف کرد و بعد گفت میخوام ا.ت رو بع کره برگردونم
میره اوکی داد ک کممش کنه
ا.ت با ای صدا های شب از خواب پاشد از اتاق رفت بیرون که ایکی از پشت دستمال گذاشت رو دهنش و خاموشی
اومید وارم خوشتون اومده باشه ماچ ماچ🍓✨
شرط ها ۱۰ کامنت
۱۵ لایک🥲✨
اینم پارت جدید🍓✨
ویو فردا صبح
از خواب بیدار شدم و به جونکوک نگاه کردم
با خودم گفتم هنوزم دوسش دارم
ولی خوب اون کاری کرده بود ک من اصلا یادم نمی رفت
ی و دیدم جونکوک غلت زد بلند شدم و لباسامو پوشیدم
میخواستم دست گیره درو بگیرم
ک جونکوک از پشت بغلم کرد و گفت تورو خدا ا.ت دیشبم گفتم تو اشتباه فکر میکنی
درسته قبل از اینکه تورو ببینم با لونا رابطه داشتم اونم نه دون دختر دوس پسر فقط برای نیازهام بعد از چند مدت دیگه گفتم نمیخوام و بعدم تصادف مرد کفتن فراموشی کرفته احوما دلش براش سوخت و اوردش قرای خدمت کاری
ولی اون یادش نرفته بوده
همه ای انارو با اشک ریختن به ات میگفه
ا.ت پیش خودش فکر ک ای مافیابی بزرگ داره براش کریه میکنه؟
سریع خارج شد و از رستوران اومد بیرون و زاهو زد و شروع له گریه کردن کرد
ولی چرا داره گریه میکنه؟
یهو کوشیش زتگ خورد
چان یول بود
گاز بچه ها چان یول پسر خاله می ره هستش
ا.ت: الو سالا کاری داشتی
چان یول: منو میره کافه ایم میخوای توهم بیا
ا.ت : لوکیشن بفرست
چان یول: باشه الان میفرستم
بچه ها ات از چان ایپل خوشش نمیومده چون ادم هیزی بوده
(ا.ت میرسه کافه )
ا.ت : سلام
میره و چان یول: سلام
ا.ت میشنه و ای قهوه سفراش میده و باهم حرف میزدن یهو ای اسمس روی گوشی میره میاد میره دست شوی و ویامو وا میکنه میبینه جونکوکه
جونکوک مبگه باید هم دیگرو ببینم
میرع اول مخالفت میمرده ولی بعد اوکی داد
پرش زمانی شب
اونجا که بودن نگاه چان یول هی به غ.ت نگاه میکرده
میره میرع پیش جونکوک و نیشنه
میره: چیه چی شده بازم میخوای ا.ت رو بدبخت کنی ؟
جونکوک
جونکوک : همه چیز رو براش تعریف کرد و بعد گفت میخوام ا.ت رو بع کره برگردونم
میره اوکی داد ک کممش کنه
ا.ت با ای صدا های شب از خواب پاشد از اتاق رفت بیرون که ایکی از پشت دستمال گذاشت رو دهنش و خاموشی
اومید وارم خوشتون اومده باشه ماچ ماچ🍓✨
شرط ها ۱۰ کامنت
۱۵ لایک🥲✨
۳.۰k
۰۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.