منوچهر آتشی شاعر دشتستانی
زندهیاد "منوچهر آتشی" شاعر، روزنامهنگار و مترجم معاصر ایرانی، در ۲ مهر ۱۳۱۰ خورشیدی در دهرود شهرستان دشتستان استان بوشهر دیده به جهان گشود.
او پس از اینکه دوره دانشسرای مقدماتی را در شیراز گذرانید، چندسالی به آموزگاری پرداخت و در سال ۱۳۳۹ به تهران آمد و در دانشسرای عالی، به تحصیل پرداخت و در مقطع کارشناسی رشتهی زبان و ادبیات انگلیسی فارغالتحصیل شد. وی همزمان با تدریس، ادارهی بخشهای ادبی برخی از مجلات فرهنگی و هنری را نیز بر عهده داشت.
آتشی با انتشار مجموعه آهنگ دیگر در سال ۱۳۳۹ خود را به عنوان شاعری نوآور، جامعهگرا و پویا معرفی کرد.
سرانجام وی در روز یکشنبه ۲۹ آبان ۱۳۸۴ درسن ۷۴ سالگی در بیمارستان سینا در تهران بر اثر ایست قلبی درگذشت و در زادگاهش بوشهر به خاك سپردند. همچنين او چند روز قبل از مرگش در مراسم چهرههای ماندگار به عنوان چهره ماندگار ادبيات معرفی شد.
▪︎کتابشناسی:
▪︎شعر:
- آهنگ دیگر - ۱۳۳۹
- آواز خاک - ۱۳۴۷
- دیدار در فلق - ۱۳۴۸
-بر انتهای آغاز
- گزینه اشعار - ۱۳۶۵
- وصف گل سوری - ۱۳۷۰
- گندم و گیلاس - ۱۳۷۰
▪︎ترجمه:
- فانتامارا، اثر اینیاتسیو سیلونه
- جزیره دلفینهای آبیرنگ
- مهاجران
- دلاله
▪︎نمونهی شعر:
(۱)
شعرم سرود پاك مرغان چمن نيست
تا بشكفد از لای زنبقهای شاداب
يا بشكند چون ساقههای سبز و سيراب
يا چون پر فواره ريزد روی گلها
خوشخوان باغ شعر من زاغ غريب است
نفرينی شعر خداوندان گفتار
فوارهی گلهای من مار است و هر صبح
گلبرگها را میكند از زهر سرشار
من راندگان بارگاه شاعران را
در كلبهی چوبين شعرم میپذيرم
افسانه میپردازم از جغد
اين كوتوال قلعهی بیبرج و بارو
از كوليان خانه بر دوش كلاغان
گاهی كه توفان میدرد پرهايشان را
از خاك میگويم سخن، از خار بدنام
با نيشهای طعنه در جانش شكسته
از زرد میگويم سخن، اين رنگ مطرود
از گرگ اين آزادهی از بند رسته
من ديوها را میستايم
از خوان رنگين سليمان
میگريزم
من باده مینوشم به محراب معابد
من با خدايان میستيزم
من از بهار ديگران غمگين و از پاييزشان شاد
من با خدای ديگران در جنگ و با شيطانشان دوست
من يار آنم كه زير آسمان كس يارشان نيست
حافظ نيم تا با سرود جاودانم
خوانند يا رقصند
تركان سمرقند
ابن يمينم پنجه زن در چشم اختر
مسعود سعدم، روزنی را آرزومندم
من آمدم تا بگذرم چون قصهای تلخ
در خاطر هيچ آدميزادی نمانم
اينجا نيم تا جای كس را تنگ سازم
يا چون خداوندان بیهمتای گفتار
بیمايگان را از ره تاريخ رانم
سعدی
بماناد
كز شعلهی نام بلندش نامها سوخت
من میروم تا شاخهی ديگر برويد
هستی مرا اين بخشش مردانه آموخت
ای نخلهای سوخته در ريگزاران
حسرت ميندوزيد از دشنام هر باد
زيرا اگر در شعر حافظ گل نكرديد
شعر من، اين ويرانه، پرچين شما باد
ای جغدها،
ای زاغها غمگين مباشيد
زيرا اگر دشنام زيبايی شما را رانده از باغ
و آوازتان شوم است در شعر خدايان
من قصه پرداز نفسهای سياهم
فرخنده میدانم سرود تلختان را
من آمدم تا بگذرم، آری چنين باد
سعدی نيم تا بال بگشايم بر آفاق
مسعود سعدم تنگ ميدان و
زمين گير
انعام من كند است و زنجير است و شلاق.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (صحرا)
او پس از اینکه دوره دانشسرای مقدماتی را در شیراز گذرانید، چندسالی به آموزگاری پرداخت و در سال ۱۳۳۹ به تهران آمد و در دانشسرای عالی، به تحصیل پرداخت و در مقطع کارشناسی رشتهی زبان و ادبیات انگلیسی فارغالتحصیل شد. وی همزمان با تدریس، ادارهی بخشهای ادبی برخی از مجلات فرهنگی و هنری را نیز بر عهده داشت.
آتشی با انتشار مجموعه آهنگ دیگر در سال ۱۳۳۹ خود را به عنوان شاعری نوآور، جامعهگرا و پویا معرفی کرد.
سرانجام وی در روز یکشنبه ۲۹ آبان ۱۳۸۴ درسن ۷۴ سالگی در بیمارستان سینا در تهران بر اثر ایست قلبی درگذشت و در زادگاهش بوشهر به خاك سپردند. همچنين او چند روز قبل از مرگش در مراسم چهرههای ماندگار به عنوان چهره ماندگار ادبيات معرفی شد.
▪︎کتابشناسی:
▪︎شعر:
- آهنگ دیگر - ۱۳۳۹
- آواز خاک - ۱۳۴۷
- دیدار در فلق - ۱۳۴۸
-بر انتهای آغاز
- گزینه اشعار - ۱۳۶۵
- وصف گل سوری - ۱۳۷۰
- گندم و گیلاس - ۱۳۷۰
▪︎ترجمه:
- فانتامارا، اثر اینیاتسیو سیلونه
- جزیره دلفینهای آبیرنگ
- مهاجران
- دلاله
▪︎نمونهی شعر:
(۱)
شعرم سرود پاك مرغان چمن نيست
تا بشكفد از لای زنبقهای شاداب
يا بشكند چون ساقههای سبز و سيراب
يا چون پر فواره ريزد روی گلها
خوشخوان باغ شعر من زاغ غريب است
نفرينی شعر خداوندان گفتار
فوارهی گلهای من مار است و هر صبح
گلبرگها را میكند از زهر سرشار
من راندگان بارگاه شاعران را
در كلبهی چوبين شعرم میپذيرم
افسانه میپردازم از جغد
اين كوتوال قلعهی بیبرج و بارو
از كوليان خانه بر دوش كلاغان
گاهی كه توفان میدرد پرهايشان را
از خاك میگويم سخن، از خار بدنام
با نيشهای طعنه در جانش شكسته
از زرد میگويم سخن، اين رنگ مطرود
از گرگ اين آزادهی از بند رسته
من ديوها را میستايم
از خوان رنگين سليمان
میگريزم
من باده مینوشم به محراب معابد
من با خدايان میستيزم
من از بهار ديگران غمگين و از پاييزشان شاد
من با خدای ديگران در جنگ و با شيطانشان دوست
من يار آنم كه زير آسمان كس يارشان نيست
حافظ نيم تا با سرود جاودانم
خوانند يا رقصند
تركان سمرقند
ابن يمينم پنجه زن در چشم اختر
مسعود سعدم، روزنی را آرزومندم
من آمدم تا بگذرم چون قصهای تلخ
در خاطر هيچ آدميزادی نمانم
اينجا نيم تا جای كس را تنگ سازم
يا چون خداوندان بیهمتای گفتار
بیمايگان را از ره تاريخ رانم
سعدی
بماناد
كز شعلهی نام بلندش نامها سوخت
من میروم تا شاخهی ديگر برويد
هستی مرا اين بخشش مردانه آموخت
ای نخلهای سوخته در ريگزاران
حسرت ميندوزيد از دشنام هر باد
زيرا اگر در شعر حافظ گل نكرديد
شعر من، اين ويرانه، پرچين شما باد
ای جغدها،
ای زاغها غمگين مباشيد
زيرا اگر دشنام زيبايی شما را رانده از باغ
و آوازتان شوم است در شعر خدايان
من قصه پرداز نفسهای سياهم
فرخنده میدانم سرود تلختان را
من آمدم تا بگذرم، آری چنين باد
سعدی نيم تا بال بگشايم بر آفاق
مسعود سعدم تنگ ميدان و
زمين گير
انعام من كند است و زنجير است و شلاق.
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (صحرا)
۱.۰k
۰۵ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.